#نماز_شب
#نماز_شکر
توی جبهه این قدر به خدا می رسی، میای خونه یه خورده ما رو ببین. شوخی می کردم. آخر هر وقت می آمد، هنوز نرسیده، با همان لباس ها می ایستاد به نماز. ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بودیم؟نصفه شب می رسید. صبح هم نان و پنیر به دست، بندهای پوتینش را نبسته، سوار ماشین می شد که برود.
نگاهم کرد و گفت ... وقتی تو رو می بینم، احساس می کنم باید #دو_رکعت_نماز شكر بخونم.
۱۵۵- شهید محمد ابراهیم همت
📚یادگاران، جلد ۲کتاب شهید محمد ابراهیم همت، ص۳۳
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
#نماز_شب
#نماز_شکر
تا مهمان ها بیایند برای مراسم عقد، توی اتاق تنها بودیم. مُهر خواست.
گفتم ... تا نگید چرا می خواید نماز بخونین نمی دم.
گفت ... خدا به من همسر داده. می خوام نماز شكر بخونم.
۱۵۶- شهید عبدالله میثمی
📚یادگاران، جلد ۵ کتاب شهید عبدالله میثمی، ص ۴۷
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
#نماز_شب
#نماز_شکر
بیسیمچی حاجی بودم. یک وقت هایی خبر های خوب از خط می رسید و به حاجی می گفتم. بر می گشتم می دیدم توی #سجده است. #شكر_می_کرد_توی_سجده_اش. هر چه خبر بهتر، #سجده_اش_طولانی_تر. گاهی هم #دو_رکعت_نماز می خواند.
۱۵۸-شهیدحسین خرازی
📚یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید حسین خرازی، ص ۶۲
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝