eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
659 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
407 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim سرباز کوچک در اینستاگرام Instagram.com/sarbazekoochak110
مشاهده در ایتا
دانلود
؟ شب بود، در قرارگاه دور هم جمع شده بودیم و با هم بحث می کردیم. بحث آن شب درباره قدرت اراده انسان بود. یكی از رزمندگان پرسید: انسان باید چكار کند تا اراده قوی داشته باشد؟ مثلاً چكار بكنیم تا شب ها کمتر بخوابیم یا هر ساعتی که خواستیم بیدار شویم؟ هر کسی چیزی می گفت. سرانجام گفت: اگر را قبل از خواب بخوانیم. این موضوع برای من خیلی جالب بود. تصمیم گرفتم همان شب آزمایش کنم. آیه را چند بار خواندم و خوابیدم.درست وقت اذان صبح بود که از خواب بیدار شدم. شهید بروجردی را دیدم که مشغول نماز است. نمازش که تمام شد، گفت: مگر دیشب آخرین آیه سوره کهف را نخواندی؟ جواب دادم: بله خواندم .گفت: پس چرا خواب ماندی؟ گفتم: تصمیم داشتم اول اذان بیدار شوم، که شدم. شهید بروجردی گفت: ولی من فكر کردم می خواهی برای نماز شب بیدار شوی. فهمیدم که او با این جمله می خواهد به من بگوید چرا برای نماز شب بیدار نشده ام! احساس شرمندگی کردم و از عرق خیس شدم. ۱۶۶-📚نماز شب شهیدان ؛ محمد محمدی ؛ نشر دارخوئین ؛ ص ۷۱؛ سردار غلامرضاجلالی ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
مجموعه #صوتی #نیمه_پنهان_ماه حاوی فایل صوتی برگرفته و چکیده ای از سری کتاب‌های نیمه "پنهان ماه" که در رادیو سراسری تولید گردیده و از نواهای دفاع مقدس و نیز از اصوات خود شهدا در برخی آثار استفاده شده است که در کنار محتوای غنی آن زیبایی شنیدنش را دو چندان می کند. ❣سرباز کوچک 💕 eitaa.com/joinchat/3094216704Cccf19963bb
ایوب بلندی.mp3
11.05M
✨" نیمه پنهان ماه "💫 #فصل هفتم روایتی از زندگی #شهید_ایوب_بلندی ❣سرباز کوچک 💕 🆔 @sarbazekoochak
#شهید_محمد_ابراهیم_همتی فرمانده ناوچه قهرمان پیکان تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۹/۷ #عملیات_مروارید ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
دو روایت از فرمانده سلحشور ناوچه پیکان 👇👇👇 ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
⚓️⚓️روایت اول: با ناوچه  پیکان به ایران  برگشت شهید محمد ابراهیم همتی در آخرین ماه زمستان سال ۱۳۲۹ به دنیا آمد.او به مدرسه رفت و در سال ۱۳۴۸ بعد از اخذ دیپلم از دبیرستان رودکی با وجود اینکه در رشته مهندسی دانشگاه تهران قبول شده بود به دلیل علاقه ای که به دریا داشت ،نیروی دریایی را برگزید و جهت طی دوره های ناوبری و فرماندهی کشتی به آلمان اعزام شد و در آنجا نیز در بین دانشجویان ۷۰ کشور جهان ،رتبه اول را به خود اختصاص داد و به تهران باز گشت. پس از بازگشت از آلمان جهت تکمیل مهارتها و تخصصهای دریا نوردی مجددا به کشور های سوئد و فرانسه اعزام شد و تا سال ۱۳۵۷ در آنجا به تحصیل مشغول بود .پس از اتمام دوره های تخصصی به ایران باز گشت و در منطقه دوم دریایی بوشهر مشغول به خدمت گردید. دست سرنوشت به گونه ای باور نکردن را به ناوچه پیکان پیوند می زند چرا که همزمان با تحصیل در فرانسه ،ناوچه پیکان به سفارش ایران در این کشور ساخته می شود و با همین ناوچه به ایران باز می گردد ودرپیکان ناوچه مشغول خدمت می گردید. بیش از دو سال از آمدنش به ایران می گذشت و او در بوشهر و بر روی ناوچه پیکان خدمت می کرد که جنگ آغاز شد .روز ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ که حمله نیروهای عراقی به کشور آغاز شد محمد ابراهیم در مرخصی به سر می برد و تهران بود. بعد از ظهر که به فرودگاه مهر آباد حمله شد ویورش نیروهای عراقی از طریق رادیو و تلوریون اعلام گردید ،بلافاصله برای تهیه بلیط هواپیما از خانه بیرون رفت اما چند ساعت بعد با نا راحتی به خانه بر گشت و گفت :به علت حمله به فرودگاهها تمام پرواز ها لغو شده و هیچگونه پروازی صورت نمی گیرد. آرام و قرار نداشت و اصرار داشت که شبانه به سوی بوشهر حرکت کند چرا که می گفت :در بوشهر به کمک او نیاز دارند ،بلافاصله همان شب لباس هایش را جمع کرد و با اتوبوس به شیراز رفت و از آنجا با سواری خود را به بوشهر رساند . سه ماه بعد در هفتم آذر سال ۱۳۵۹ در عملیات مروارید ناوچه اش هدف موشک قرار گرفت و او به همراه ناوچه پیکان در آبهای خلیج فارس ماوا گرفت. (خاطرات پدر شهید) ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
⚓️⚓️روایت دوم: فرمانده در آخرین ماموریت  او فرماندهی لایق و جسور بود و در همان ماههای ابتدایی جنگ حجم بسیا ر بالایی از ماموریت های دریایی را به وسیله ناوچه پیکان به انجام می رساند ،اخلاق خیلی خوبی داشت و با پرسنل در مواقع ضروری مشورت می کرد. عملیات مروارید به پایان رسیده بود و ما از اسکله های البکر و الامیه عراق دور می شدیم که شهید همتی مرا صدا زد تا بر روی عرشه بروم،۴۸ ساعت از آغاز عملیات گذشته بود و من چون افسر مخابرات و مسئول رادار ناوچه بودم در طول این ۴۸ ساعت استراحت نکرده بودم .از من تشکر کرد و با دست بر روی شانه ام زد و موفقیت ناوچه و عملیات را به من نسبت داد .در این حین ناگهان صدای فریاد بچه های ناوچه بلند شد که موشک به سمت ما می آید ،انتظار حمله را نداشتیم. شهید حفیظی که معاون شهید همتی بود به سمت سکان دوید و آن را به طور کامل به سمت چپ تکان داد اما متاسفانه موشک به قسمت انتهایی ناوچه اصابت کرد و من به داخل آب پرتاب شدم .زمانی که به خود آمدم ناوچه در حال غرق شدن است و هواپیماهای دشمن با شلیک خود به سمت ناوچه آن را مورد اصابت قرار داده بودند. شهید همتی را در آخرین لحظات بر روی ناوچه که در حال غرق شدن بود دیدم اما هیچوقت پیدا نشد و به مانند پیکان در ،ماوا گرفت و روح پاکش آسمانی شد. (مجتبی مسیحی همرزم شهید) ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
۸ آذر سالروز اجرای #عملیات_طریق_القدس و به تعبیر حضرت امام #فتح_الفتوح رزمندگان اسلام گرامی باد . 🇮🇷 سرباز | کوچک @sarbazekoochak
پس از یک ماه بستری بودن در بیمارستان زبیر بصره، همراه دوازده نفر از اسرای زخمی به پادگان الرشید بغداد منتقل شدیم. با وجود زخم ها و شكستگی هایی که توان راه رفتن را از ما گرفته بود،بعثی ها با خشونت و بی رحمی ما را از اتوبوس پیاده کردند و در حیاط پادگان روی زمین گذاشتند و گفتند: باید خودتان را به طرف اتاق بكشید! ما نمی توانیم شما را بلند کنیم. هر چه به آن ها گفتیم که ما نمی توانیم تكان بخوریم، با ناسزاگویی و پرتاب آب دهان جوابمان را دادند. در همین حال یک خودرو وارد اردوگاه شد و در کنار ما توقف کرد. مرد لاغر اندامی که لباس بلند عربی به تن داشت، از خودرو پیاده شد و به سوی ما آمد. به ما که رسید، سر و صورتمان را با مهر و عطوفت بوسید و دست به سرمان کشید و یكی یكی ما را بلند کرد و با زحمت بسیار همراه با لبخند به اتاق برد. بعضی از بچه ها خونریزی داشتند. عطش همه را بی رمق کرده بود. همه درد داشتیم. عراقی ها حتی یک زیرانداز هم به ما ندادند؛ آن ها با بی خیالی در اتاق را قفل کردند و رفتند. در آن دیار درد و غربت، تنها روزنه ی نوازش و محبت در چهره ی همین مرد دیده می شد که قلب خسته ی ما را آرامش می بخشید. تنها وسیله ی او یک بود که زیر یكی از بچه ها که بود، پهن کرد، آن مرد پس از نیمه شب به نماز ایستاد؛ بعد از هر دو رکعتی که می خواند، سری به مجروحان می زد و دوباره نماز بعدی را می خواند. به او گفتم: آقا! شما کیستی که این قدر به ما محبت می کنی؟ او در حالی که لبخند می زد، گفت: من هستم و باز را ادامه داد. ۱۶۷-📚قصه ی نماز آزادگان، ص ۱۶۳،خاطره ی سید محمد تقی طباطبایی ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
مجموعه #صوتی #نیمه_پنهان_ماه حاوی فایل صوتی برگرفته و چکیده ای از سری کتاب‌های نیمه "پنهان ماه" که در رادیو سراسری تولید گردیده و از نواهای دفاع مقدس و نیز از اصوات خود شهدا در برخی آثار استفاده شده است که در کنار محتوای غنی آن زیبایی شنیدنش را دو چندان می کند. ❣سرباز کوچک 💕 eitaa.com/joinchat/3094216704Cccf19963bb
جواد تندگویان.mp3
15.17M
✨" نیمه پنهان ماه "💫 #فصل هشتم روایتی از زندگی #شهید_محمد_جواد_تندگویان ❣سرباز کوچک 💕 🆔 @sarbazekoochak