✨بسم رب المہدے
•|برا؎رسیدنبهموفقیت🌸😙
•|لازمنیستخیلےقو؎باشے
•|فقطڪافیهازیکچیزقو؎ترباشے
•|ازقو؎ترینبهانهاتهمین!🎀💖
^_^گـل دخـتـرای دهـه هشتـادی🪐🤍
•|شما قراره دعوت بشین به یه دورهمـی کـاملاا دخـترونـه از جنس لطافت و نــور:) 💛✨🌻
یہ گروه واستون اوردم هرچے کہ دوست دارین میتونین اونجا پیدا کنین😁❤️
قدمت بہ روے چشم رفیـق🤝👀
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@sarbazvu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دلبرانه ❤️✨
کیــست #دشــمن که در این #مــعــرکه جــولان بدهد😏
پـــســر #فــاطــمه کــافـــیست #فــرمــان بـــدهـــد😎😌
#رهبرانه <♡😎🥺♡>
34.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔...
#از_سرگذشت
#علی_اکبر_قلیچ
سلام و علیکم
حالتون خوبه ؟
با یک خبر فوق عالی برای رمان خان ها 👏
از امشب با یک رمان جدید به نام
با طُ تا آخرین لحظه
پس شروع میکنیم 🌐
این رمان ۳۹ پارت دارد 😊
#رمان با ط تا آخرین لحظه 🙃
٭٭ #پارت_اول 🫴🏻⊹ ࣪𖣠 ִֶ
زیاد فکر مذهب و این چیزها نبودم و بیشتر سرم تو کتاب و درس بود .
اما خوب چند بار از تلویزیون حرم امام رضا رو دیده بودم و کنجکاو بودم یه بار از نزدیک ببینمش.
داشتم پله های دانشگاه رو بالا میرفتم که یه آگهی دیدم با عکس گنبد که روش زده بود:
اردوی زیارتی مشهد مقدس
چشم چهارتا شد
یکم جلوتر که رفتم دیدم زده
از طرف بسیج دانشجویی
اولش خوشحال شدم ولی تا خوندم از طرف بسیج یه جوری شدم
گفتم ولش کن بابا کی حال داره با اینا بره مشهد.
خودم بعدا میرم
معلوم نیست کجا میخوان ببرن و غذا چی بدن .
ولی تا غروب یه چیزی تو دلم تاپ تاپ میکرد .
ریحانه خانم برو شاید دیگه فرصت پیش نیاد .
بالاخره با هر زوری شده رفتم جلو در دفتر بسیج .
یه پسر ریشو تو اتاق بود و یه جعبه تو دستش
-سلام اقا ..
-سلام خواهرم و سرشو پایین انداخت و مشغول جا به جایی جعبه ها شد .. - ببخشید میخواستم برای مشهد ثبت نام کنم.
-باید برید پایگاه خواهران ولی چون الان بسته هست اسمتون رو توی دفتر روی میز بنویسید به همراه کد دانشجوییتون بنده انتقال میدم ..
-خوب نه !... میخواستم اول ببینم هزینش چجوریه ... کی میبرین ؟! چی بیارم با خودم ؟!
-خواهرم اول باید قرعه کشی بشه اگه اسمتون در اومد بهتون میگیم ..
-قرعه کشی دیگه چه مسخره بازیه...من حاضرم دو برابر بقیه پول بدم ولی همراتون بیام حتما .
-خواهرم نمیشه ...
در ضمن هزینه سفرم مجانیه .
-شما مثل اینکه اصلا براتون مهم نیست یه خانم داره باهاتون حرف میزنه ...
چرا در و دیوارو نگاه میکنید ...
اصلا یه دیقه واینمیستید ادم حرفشو بزنه ..
-بفرمایید بنده گوش میدم .
-نه اصلا با شما حرفی ندارم ...
بگید رییستون بیاد ..
-با اجازتون من فرمانده این پایگاه هستم ... کاری بود در خدمتم ..
-بیچاره پایگاهی که شما فرماندشین
-لا اله الا الله !
یهو دیدم سرشو پایین انداخت و رفت با قفسه کتابها مشغول شد..
رومو سمتش کردم و با یه پوزخندی گفتم :
-خلاصه آقای فرمانده من شمارمو نوشتم و گذاشتم روی میز هر وقت قرعه کشیتون کردید خبرم کنید
-چشم خواهرم...ان شا الله اقا شمارو بطلبه
-خوبه بهانه ای برای کاراتون دارین ...
رفیق رفقای خودتونو قبول میکنین و به ما میگین نطلبید ... باشه ... ما منتظریم .
-خواهرم به خدا اینجور نیست که شما میگید ...
یک هفته بعد که اصلا موضوع مشهد تقریبا یادم رفته بود دیدم گوشیم زنگ میخوره و شماره نا آشناست ..
-الو ... بفرمایین
دیدم یه دختر جوان با لحن شمرده شمرده پشت خطه:سلام خانم تهرانی شما هستین ؟!
بله خودم هستم .
میخواستم بهتون خبر بدم اقا شما رو طلبیده و اسمتون تو قرعه کشی مشهد در اومده ..
فردا جلسه هست اگه میشه تشریف بیارین ..
ساعت و محل جلسه رو گفت و قطع کرد ...
اصلا باورم نمیشد ... هیچ ذوقی و حسی نسبت به طلبیدن نداشتم ولی از بچگی دوست داشتم تو همه ی مسابقات برنده بشم و الانم حس یه برنده رو داشتم ...
تا فردا دل تو دلم نبود ...
فردا شد و رفتم سمت محل جلسه و دیدم دخترا همه چادری و نشستن یه سمت و پسرا هم یه سمت و دارن کلیپی از مشهد پخش میکنن ..
مجری برنامه رفت بالا و یکم صحبت کرد و در آخر گفت آقا سید بفرمایین ...
دیدم همون پسر ریشوی اونروزی با قد متوسط رفت پشت میکروفون
اینجا فهمیدم که جناب فرمانده سید هم هستند .
.•°°•.💬.•°°•. ⊱
@sarbazvu
`•. ༄༅ ♥️
°•¸.•°࿐
➺سربازان دهه هشتادی
❤️ به «خونخواهی هنیه عزیز»
👇شعرخوانی آقای محمدرسولی در مراسم اقامه نماز بر پیکر شهید هنیه به امامت رهبر معظم انقلاب در دانشگاه تهران
دلم خون است و لبریز است از داغ پریشانی
که ابراهیم در آتش، که اسماعیل قربانی
دوباره در همین جا، پیکری در بین تابوتی
دوباره میشود تکرار آن صبح زمستانی
کجایی حاج محمود این جماعت سخت دلتنگاند
بخوان یک بار دیگر نوحهی قاسم سلیمانی
به خونخواهی مهمان عزیزی آمدیم اینجا
که خواهد ماند ردّ خون او در یاد مهمانی
دریغ از ما که راحت بگذریم از خون مظلومش
چنین مهماننوازی نیست در قاموس ایرانی
ببین تصویر وحدت را که در یک روز میریزد
برای یک هدف، خون فلسطینی و لبنانی
فلسطین مرز اسلام است و قلبش غزه است امروز
اگر جز این میاندیشی بگو از دین چه میدانی؟
به حکام خیانتکار سازشکار باید گفت
خجالت میکشد اسلام از این رسم مسلمانی
به تار عنکبوتی تکیه دادید ای تبهکاران
امان از مستی دنیا، امان از سست پیمانی
اگر غسل طهارت میکنید از آب زمزم هم
بماند تا ابد ننگ خیانت روی پیشانی
مسلمانها مسیحیها یهودیها به پا خیزید
که این خونخوار بی وجدان ندارد دین و ایمانی
تقلا میکند در باتلاق خون و معلوم است
پی نابودی خویش است این دیوانهی جانی
اگر میشد، تمام کودکان غزه را میکشت
که این افعال برمیآید از این روح شیطانی
هنیه رفت در ظاهر ولی باور کن اسراییل
حماس است آنکه خواهد ماند، اما تو نمیمانی
ز یاد نقشهها هم نام نحست محو خواهد شد
در آن طوفان پایانی، در آن پایان طوفانی
الا ای قدس ای مرز شرف، والتین والزیتون
به خاک تشنهی تو میرسد آن روز بارانی
فلسطین میشود آزاد، دیدم این بشارت را
در آن مردی که میگوید اذان بر روی ویرانی
شب آزادی از خون شهیدان لاله میروید
و خواهد شد در آن شب مسجد الاقصی چراغانی
پس از عمری جهاد اینک بخواب آرام اسماعیل
که برخیزد به خونخواهیات اسماعیل قاآنی
مبارک باد اسماعیل اینسان رفتن از دنیا
که قامت بسته بر تابوت تو یار خراسانی
هنیئا لک شهیدالله، شهید الحق، شهید القدس
شهید راه آزادی، شهید زخم طولانی
شهادت میدهم که مذهب سرخت شهادت بود
تو هم از پیروان راه سالار شهیدانی
حسین (ع) ای اسوهی آزادگان ای جان مظلومان!
تو را اینگونه خواهم خواند در این بیت پایانی
پشیمان میشود آنکه برای تو نمیمیرد
چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی
۱۴۰۳/۵/۱۱
#اسماعیل_هنیه