🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁
🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁
🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁
🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁
🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂
🍃🍁🍂🍃🍁🍃
🍁🍃🍁🍂🍁
🍃🍁🍂🍁
🍁🍃🍁
🍃🍁
🍁
༻﷽༺
#پارت142
🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂
مشکلی که نیست ولی یه سری شرایط خاص داره
-چه شرایطی؟
-مثلا اینکه توی چند ماه عملیات من باید اونجا باشم به خونه نیام و....و...اینکه....با امیر علی توی یه خونه باید تنها زندگی کنم
یه دفعه از جا پرید و گفت؟
-چی تنها اونم با امیر علی امکان نداره بزارم مگه میشه؟چرا یه مرد رو نمیبرن اصلا؟
-خوب گروه هم زن داره هم مرد اینه که پزشکم باید زن و مرد باشه
-باشه فرقی نداره من نمیزارم تو بری بهشون بگو من نمیام
-ولی ..مامان ..
-ولی بی ولی من چطور می تونم بزارم دخترم با یه پسر نامحرم چند ماه توی یه خونه باشه امکان نداره دریا توکه قبول نکردی؟
-نه قبول نکردم گفتم باید با شما مشورت کنم
-خوبه پس خبر بده که نمیری
-ولی مامان من دوس دارم برم
شوکه شده سمتم برگشت و گفت:
-چی ؟دوس داری بری؟آره دریا ؟ من اینطور بزرگت کردم که راحت با یه مرد تو یه خونه زندگی کنی اونم تنها اونم نامحرم آره دریا؟
-نه مامان ...منم همچین کاری رو نمی کنم ولی ...خوب....
-خوب چی هان ؟!!!
-گفتن...یعنی ...چیزه... یه صیغه چند ماه میخونن که محرم باشیم
با صدای دادش چشمهام رو بستم و دسته های مبل رو محکم توی دستم فشردم؟
-چی بری صیغه بشی اونم صیغه امیر علی ؟ چطور با خودت فکر کردی من قبول می کنم
-مامان تورو خدا خواهش میکنم
نویسنده : آذر_دالوند
═✧❁🌷❁✧┄
@dyareeshgh
═✧❁🌷❁✧┄
🍁
🍃🍁
🍂🍃🍁
🍁🍃🍂🍁
🍃🍂🍁🍃🍁
🍂🍁🍃🍁🍂🍁
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁
🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁
🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁
🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁