eitaa logo
سـربــازان دههـ هـشــتادی🦋
445 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3هزار ویدیو
110 فایل
‌˼بسم‌ ِرب‌ِالحُسین.˹✨ • مقصد آسمان است ؛از حوالی زمین باید جدا شد 🪐 ‹حرفـاتون https://daigo.ir/secret/1732795938 📱اعضای کانال؛ دهه دهشتادی‌ و... 🎞محتوا: همه ی سرزمین مادری🥺• -آݩ‌سوۍ‌خاڪریزجبھه↪️"تب‌ا‌د‌ل" @Taliya_m128 🍂ڪپے؟! ن فور 🍃با ذکر صلواٺ📿
مشاهده در ایتا
دانلود
از این عکس قشنگا🥺♥️
إلَهِـی‌هَبْ‌قَلْبـا‌یُدْنِیھ‌ِ‌مِنْكَ‌شَوْقُهُ! خدایا، بذارایـن‌قلب‌فقط‌گـرفتـارتـوباشہ🍃 ✧⁩•---•---•⁦⁦✧⁩•---•---•⁦ ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄
{وَلاَتَرْغَبَنَّ‌فِیمَنْ‌زَهِدَعَنْکَ} -مواظب‌دلت‌‌باش...! دلت‌روفقط‌پیش‌کسی‌بذار🚶🏿‍♀؛ که‌حاضره‌‌دل‌به‌توببنده:)! 🌿 ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄
به مـَظلوم بودنت ڪه مقتـَدِر تویۍ♥️ ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نکته‌ای قابل توجه در خصوص فتنه‌ی اخیر؛ این بار علیه نمایندگان ورزشی کشور فوتبال، تحلیل‌های فوتبالی و مسائل مربوطه؛ یک سمت ماجرا است که اصحاب و اهالی خودش را در صدا و سیما و مطبوعات دارد. ✴️ ولی یک نکته‌ی مهم که اشاره‌ای به آن نشد، اما به‌دور از انصاف است بدون توجه به آن، تیم ملی قضاوت شود؛ چیزی است که در فیلم فوق می‌بینید. ❌ احتمالا شنیده‌اید که حدوداً دو هفته‌ی پیش، سازمان منافقینِ بی‌همه‌چیز، چند هزار صندلی از سهمیه‌ی بلیط‌های تماشاگران ایرانی را یک‌جا خریداری کرده است. مشخص بود که چه برنامه‌ای در پیش است و امیدواریم به همین میزان، یعنی شعار دادن اکتفا کنند که از این جانوران خون‌آشام بسیار بعید است! در طول بازی امشب، بارها و بارها رسانه‌ی ملی، صدای ورزشگاه را قطع کرد. ⬅️ علت، آن است که در چند ثانیه‌ی فوق ملاحظه می‌کنید: سر دادن شعار «بی‌‌شرف! بی‌شرف!» و شعارهای دیگر از سوی بی‌شرف‌ترین موجوداتی که تاریخ بشریت به خود دیده است‼️ 🔴 اینها برای سلامت روان و سلامت جسمی تیم ملی در طول جام جهانی برنامه‌ها دارند. 🔶🔹 هر چند نقدهایی به نحوه‌ی رفتار برخی ملی‌پوشان وارد است اما این جو منفی حاکم بر ورزشگاه را نادیده نگیرید. اگر در کار خود بهترین هم باشید، در شرایط هجمه‌ی روانی، دچار اضطراب، عدم کنترل روان و ضعف خواهید شد. 💠 ما، اختلافات را در خانه حل می‌کنیم، نه پیش چشم این جلادها و اجازه نمی‌دهیم مشتی منافق خودفروخته و بی‌وطن، به نمایندگان کشور ما در این میدان غلبه کنند.
این قاب پایانی بازی امروز هست. این از هر چیزی مهم‌تره. تیم تلاشش رو توی این جو عجیب و غریب کرد، حرف شنید اما باز با تمام توان توی زمین دوید.🇮🇷🇮🇷
هفده روز مانده تا تنها شدن پدرمون....💔
🧡 💛 با لبخند، بله دیگه اي گفتم و ته دلم التماس می کردم به جاي گفتن این حرف ها، زودتر بره. بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم، اون هم سر چنین موضوعاتی... به نشانه ادب، سرم رو خم کردم، اومدم برم که دوباره صدام کرد. - خانم حسیني من به شما علاقه مند شدم و اگر از نظر شما اشکالي نداشته باشه مي خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم... براي چند لحظه واقعا بریدم... - خدایا، بهم رحم کن... حالا جوابش رو چي بدم؟ توی این دو سال، دکتر دایسون جزء معدود افرادی بود که توي اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد. از طرفي هم، ارشد من و رئیس تیم جراحي عمومي بيمارستان بود و پاسخم، ميتونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده. - دکتر حسیني... مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما کوچکترین ارتباطي به مسائل کاري نخواهد داشت. پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده، نه رئیس تیم جراحي... چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمي آروم تر بشه... - دکتر دایسون من براي شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی احترام زيادي قائلم. علي الخصوص که بیان کردید این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه؛ اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم و روابطي که اینجا وجود داره بین ما تعریفی نداره، اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن؛ حتی بچه دار بشن و این رفتارها هم طبيعي باشه ولي بین مردم من، نه... ما براي خانواده حرمت قائلیم و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم. با کمال احترامي که برای شما قائلم پاسخ من منفيه. این رو گفتم و سریع از اونجا دور شدم، در حالي که ته دلم از صمیم قلب به خدا التماس مي کردم یه بلای جدید سرم نیاد. روزهاي اولي که درخواستش رو رد کرده بودم دلخوریش از من واضح بود... سعي مي کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادي به نظر برسه، مشخص بود تلاش مي کنه باهام مواجه نشه، توي جلسات تیم جراحي هم، نگاهش از روي من مي پريد و من رو خطاب قرار نمي داد؛ اما همین باعث شد، احترام بيشتري براش قائل بشم. حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود. ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄
🧡 💛 سه، چهار ماه به همین منوال گذشت. توي سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که ات در اومد تو، بدون مقدمه و در حالي که اصلا انتظارش رو نداشتم یهو نشست کنارم. - پس شما چطور با هم آشنا مي شید؟ اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن، چطور مي تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم مي خورن یا نه؟ همه زیرچشمي به ما نگاه مي کردن. با دیدن رفتار ناگهاني دايسون شوک و تعجب توي صورت شون موج مي زد! هنوز توي شوک بود؛ اما آرامشم رو حفظ کردم. دکتر دایسون واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ اگر اینطوره چرا آمار خيانت اینجا، اینقدر بالاست؟ یا اینکه حتي بعد از بچه دار شدن، به زندگي شون به همین سبک ادامه میدن و وقتي يه مرد بعد از سال ها زندگی از اون زن خواستگاري مي کنه اون زن از خوشحالي بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟ يعني تا قبل از اون عشق نبوده؟ یا بوده اما حقیقي نبوده؟ خيلي عادي از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم. خيلي عميق توي فکر فرو رفته بود. منم بي سر و صدا و خيلي آروم در حال فرار و ترک موقعیت بودم. در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون، در حالي که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه، توي اون فشار کاري... که یهو از پشت سر، صدام کرد. دنبالم، توي راهروی بیمارستان، راه افتاد... مي خواستم گریه کنم! چشمهام مملو از التماس بود! تو رو خدا دیگه نیا... که صدام کرد... - دکتر حسیني... دکتر حسیني... پیشنهاد شما براي آشنايي بيشتر چیه؟ ایستادم و چند لحظه مکث کردم... - من چطور آدمي هستم؟ | جا خورد... - شما شخصیت من رو چطور معرفي مي کنيد؟ با تمام خصوصیات مثبت و منفي معلوم بود متوجه منظورم شده - پس علائق تون چي؟ - مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذايي رو دوست دارم؟ و واقعا به نظرتون اینها خيلي مهمه؟ مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذاي متفاوتي خوششون بیاد نمي تونن با هم زندگي کنن؟ چند لحظه مکث کردم... ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄