خاطره #علامه_جعفری از پیاده روی زیارت #امام_حسین (ع) با #شهید_نواب_صفوی :
با سید مجتبی هم درس بودیم. با پیشنهاد سید، از نجف پیاده به سمت #کربلا راه افتادیم. در تاریکی هوا، مرد عرب تنومندی خنجر به دست، با نعره «پول و جواهر هر چه دارید رو کنید» زَهره ام را ترکاند.
داشتم پول هایم را در می آوردم که سید با جستی و چالاکی خاصی، خنجر را از مرد عرب گرفت و آن را نزدیک گلویش گذاشت و با فریادی رعد آسا گفت: « با خدا باش و از خدا بترس ».
سید رهایش کرد و گفت برویم. من هنوز در فکر او بودم که با سرافکندگی پیش آمد و ما را به خیمه اش دعوت کرد. در کمال ناباوری سید دعوتش را پذیرفت.
گفتم: چگونه دعوت کسی را می پذیری که تا چند لحظه پیش، قصد غارت ما را داشت؟
سید گفت: نترس! این ها عرب هستند و میهمان را ارج می نهند. تا صبح خوابم نبرد. اما نواب و آن مرد عرب راحت خوابیده بودند.
📚کتاب سید مجتبی نواب صفوی ص۱۶.
#اربعین
#شهدا_مدیونیم
@Sarbedaranim