eitaa logo
سرچشمه
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
9 فایل
پیامبر «ص» : "هنگامی که مشکلات و بلاها نازل می شوند اهل مساجد در امانند." کانال اطلاع رسانی مسجد حجت بن الحسن (عج) 📌مشهدمقدس_بلوار پیروزی_دلاوران۱۶ 📢اطلاع رسانی مناسبتها و فعالیتهای مسجد 🔘ارتباط با ادمین: @admin5757
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ آقای صدق و راستی🥺 اگر از ما بپرسند چه مذهبی داری؟ سر به افتخار برمیافرازیم و می‌گوییم: شیعه شده مکتب جعفری هستیم🕋 مکتب ناب تشیع با پایه های محکم علمی و استدلالی که جای هیچ خللی در عدم کفایت آن باقی نمی ماند و حقانیتش را برهمه اثبات میکند نازنین پدرت ،علوم زمانه را شکافت و تو آن را به جوشش درآورده، متبلور ساختی تا همه بدانند در روزگار جهل چه خاندانی منبع علم اند آری تو همانی که جدت به راه های آسمان داناتر از راه های زمین بود 🌠 تو پسر همان پدری از برکت وجودت دانشمندانی شگرف تربیت شده اند ،گل سرسبدشان جابر ابن حیان مردی از تبارِ ایران همان که پدر علم‌شیمی نام گرفت🌡 امام جانم! در آن زمانه قحطی و سختی که به غلامت دستور دادی انبار آذوقه پر از غلات خانه ات را خالی کرده به بازار برساند تا مردم در حرج نباشند و گفتی از آن به بعد برای نان آرد گندم و جو را باهم بپزند مثل باقی مردم ،درست از همانجای تاریخ ما از تو مواسات آموختیم❤️ مکنت داشتی ولی هم ردیف مردم بودی🥲 تو گفتی تارک الصلاه کافر است و کسی که نماز را سبک بداند را شفیع نخواهی بود دعایمان کن تادر مسیرت بمانیم و شفاعتت را شامل حال دنیا و آخرتمان گردان🤲 @ganfedamohanna
هدایت شده از °|مُهَنّا/мoнɒииɒ|°
✍️ ما شمارو نمیشناسیم! چیزی هم ازشمانخواندیم..‌. به جز همان داستانی که در کتاب تعلیمات دینی دبستان آمده بود داستانی که از نوزادی مصطفای آفرینش تابزرگسالی را در چند پاراگراف خلاصه کرد و من در عالم کودکی تاچه حد غصه خوردم برای پیامبری که مادر نداشت 🥺 بانوحلیمه سعدیه! امروز فهمیدم شما قطعاچیزی فراتر ازیک زنِ صحرانشین بودید،چرا که پیغمبر آخرالزمان در دامان پاک شما رشد کرد🌱 تاریخ از شما چیزی ننوشته اما قطعا بانویی که توسط جنابان عبدالمطلب و ابوطالب انتخاب شد،بانوییست بهشتی که جرعه جرعه خلق و خو و طبعش بر جان محمد مصطفی(ص) نشسته است🥺 در خاطرات نبی خوانده ام که شمارا مادر خطاب میکردند،پس بانویی را که پیامبر مادر بخوانند بسیار نیکوسرشت تر از آن هستند که در باور ما بگنجد بانوجان! من به حرمت تمام شبهایی که پیغمبرم بر شانه ی شما به عالم خواب رفته و تمام سحرگاهانی که در آغوش پاک و پرمهر شما چشمانش را ازخواب نازگشوده در مقابل مقام و وجود نازنینان تعظیم میکنم🙏 میخواهم جزو اولین تاریخ نویسانی باشم که نامتان را در شاه نشین تاریخ ثبت میکند کسی که پیامبر ما ،مادر صدایش میزده از تاجداران کائنات بوده که به میزبانی روزگار خردسالی حبیبِ خدا منتخب شده... 😍❤️ @ganfedamohanna
هدایت شده از °|مُهَنّا/мoнɒииɒ|°
✍️ فصل انگور🍇، نگاهم که به دانه های زمردین انگور می افتد ناخودآگاه انیمیشنی در ذهنم مرور میشود از آن دسته انیمیشن های ساده و بی آلایش ایرانی که داستانش تاعمق وجودم رفت... صحنه اوّل پاهای خونین و تن زخمی شما رانشان میداد که به باغ پسران ربیعه پناه برده بودید ،چرا که مردمان سنگدل طائف با سنگ شمارا از شهر بیرون کرده بودند... اما چه زیبا وشیرین نمایش دادند گفت و گوی شما وعداس را در صحنه دوم محبت شمادر دل عداس افتاد،دلش به حالتان سوخت ❤️ شمارابه سایه باغی برد و طبقی انگور برایتان آورد🍇 شما با یک دنیا لطف ومحبّت از عداس تشکر کردید و بسم الله الرحمن الرحیم گویان دانه انگور را بردهان مبارکتان گذاشتید -نامت چیست؟ *عداس -اهل کجایی؟ *نینوا -نینوا،سرزمین برادرمن یونس ابن متی *شمامگر یونس رامیشناسید؟ عداس از شما دین و آئینتان راپرسید و شما از اسلام بااو سخن گفتید😭 عداس نصرانی شیفته ی شما و دینتان گردید و همانجا اسلام آورد🕋❤️ داستان عداس برای من از آن دسته داستانهای ماندگار ِحسرت برانگیزبود از ان زمان تا به حال هرگاه نگاه ِ دانه های شفاف انگور میکنم گویی کسی لابلای آن دانه ها نشسته و قصّه عداس را برایم بازگو میکند... پیامبرمهربانم❤️ میدانم پاهایت مجروح و تن نازنینت آزرده ی گناهان ماست...🥲 خسته هستی از بدی های روز وشب های ما🌙🎑 اما مهرت بردلم نشسته یک طبق انگور بر سرگرفته و بر زیر سایه ی دیوار سنگی دلم نشسته ام تابلکه از آن جا عبور کنی و من شمارا مهمان کنم😭 میشود کنارم بنشینی و قصّه ی عداس تکرار شود؟ ظرف انگور را تعارف کنم،خوشه ای برداری بسم الله بگویی تا دانه های انگور و دل سیاه من غرق نور شود؟✨️ میشود تبسّم کنی و قصه آغاز شود؟! از من بپرسی: -نامت چیست؟*حانیه -اهل کجایی؟*ایران -ایران؟سرزمین یاورِ من سلمان؟ *آری🥺😍شمامگر سلمان رامیشناسی؟ میخواهم از دین و آئینت بپرسم و دست در دست تو مسلمان شوم🕋😭 اما بگذار پایان داستان من و عداس متفاوت تمام شود! نه نه ،اصلا اخرقصّه را شماتمام کن ،هرجور که دوست داری اما پیامبر عشق و امیدِ ما🍃 در این لحظه فقط بیا تا داستان مسلمانی ما آغازشود🤲 @ganfedamohanna
هدایت شده از °|مُهَنّا/мoнɒииɒ|°
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ دخترک شادوخندان دست در دست پدر... -پدرمیپرسد:جاهزة؟ و او لبخندزنان،فارغ از نگرانی شهادت پدر،گم شدن برادر و زاری مادر خود را به دستان پدر میسپارد،شادمان و رها...🌈 عطر موهای موجدارش در فضای حیاط پراکنده میشود🌬 به زودی روزی میرسد که این صحنه هارا کودکان فلسطینی در صحن و سرای مسجدالاقصی رقم زنند و با طنین قهقهه هایشان آسمان آبیِ قدس را آبی تر کنند🌌 پ ن:جاهزة؟:آماده ای؟ @ganfedamohanna
هدایت شده از °|مُهَنّا/мoнɒииɒ|°
✍️ کاش همین الان بلندگوی مسجد محل صدامیزد : آب دستتونه بذارید زمین،جلوی مسجد تجمّع کنید که داریم میریم وسط معرکه ی فلسطین🇯🇴 اونوقت توکوچه ها میدویدم و خانمای همسایه و محلّه رو خبردار میکردم برای رفتن اره ما پزشک نیستیم که برای احیا و نجات بریم طراح عملیّات و مغزمتفکّر هم نیستیم که برای طراحی نقشه جنگ بریم ما حتی اونقدر قوی نیستیم که جسدهارو توی بغل بگیریم و حمل کنیم اما مگه تمام دوماه محرم و صفر اشک نریختیم به تنهایی و غربت عمه جانمون؟ گریه نکردیم واسه رنج جدایی رباب از طفل شیرخواره اش؟ روضه خرابه شام و سرِبابای رقیّه رو مگه نشنیدیم و نسوختیم؟ باهر اشک شور و گرمی که روی گونه هامون جاری شد طلب صبر برای امام زمانمون کردیم و برای مصیبت فرزندان مادر پهلو شکسته مون جون دادیم🕊 امروز، اینجا، وسط معرکه ی فلسطین دوباره 🖤 قصّه کربلا🖤 تکرار شده اینجا در تکرار تاریخ،زنان ومردان وکودکان صبر زینبی دارن 🥺 مادرانی هستن که جسد طفل شیرخوارشونو به آغوش کشیده،لالایی میخونن کودکان ۳ساله ای کنار پیکر اربا اربای پدر جون دادن🥀 یا رسول الله با امتت چیکار کردن!؟ میدونی ماخانما اگه هیچ هنری نداشته باشیم، دلداری و گریه رو خوب بلدیم میخوام خودمونو به مادرای غزه برسونیم ودلداریشون بدیم، فرصت بدیم ضجه بزنن و پابه پاشون گریه کنیم و قدم به قدم‌ باهاشون جسد جگرگوشه هاشونو پیداکنیم کاش میشد حداقل من یه نفربرم اونجا و کنارشون جون بدم💔 @ganfedamohanna
✍️ گمان میکنم زینب(س)از روز عاشورا به بعد یک لحظه آرام و قرار نگرفت از هنگامه سحر تا خودِ اربعین فقط کارش دویدن بود بین خیمه ها،درمیان آتش و آه،بین زنان و کودکان و درنهایت بین شلاق و تازیانه و بازار شام💔 زینتِ پدر تنها یک لحظه از دویدن باز ایستاد😔 درست زمانی که صدای جگرگوشه هایش را از میدان جنگ شنید آن هنگام توقفی نمود و هرآنچه جان در بدن داشت را به زانوانش انتقال داد و سپس دویدن از سر گرفت اما این بار خلافِ قتلگاه حسین(ع)سمت میدان میدوید تا سپر خواهرزاده هایش شود و امّا زینب،بیقرار روانه بود به سمت خیام تا از نگاهِ برادر در امان بماند🥺 آرام‌گرفتن زینب(س) همان یک لحظه بود تا قلب برادر نلرزد و شرمنده اش نشود ایستادن زینب فقط همان یک لحظه بود و باقی روزهای عمرش را در غم عشق برادر سوخت و گریست آاااااه عمه ی مظلومِ آلاله ها چه کسی جز شما میتوانست با غم و غصه اش،مارا اینجور مجنون به حسین(ع)کند؟ الحمدلله رب العامین🤲 ┏━🏴🏴🏴🏴🏴━┓ @sarcheshmeh1385 ┗━🏴🏴🏴🏴🏴━┛