از درون می لرزید و به خود می پیچید. عرق از سر و رویش قطره قطره می چکید. چندبار صدایش زدم. حالت عادی نداشت. انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی شنید. چراغ والر را آوردیم نزدیکش و پتوهایمان را انداختیم رویش. لرزَش، کم نمی شد. توی خواب صحبت می کرد. بچه ها گفتند:«تب کرده و هذیون می گه.»
اما حرف هایش به هذیان نمی خورد. این ماجرا چندین شب ادامه داشت. شب های بعد با واکمن و نوار صدایش را ضبط کردیم و گاهی هم می نوشتیم. چندین نوار ضبط کرده و حدود پانصد صفحه کتاب موجود است. ارتباط با عالم دیگر و شهدا شده بود سرگرمی معنوی اش در دل شب. ماهم از این عنایت بی نصیب نبودیم.
#شهید_کاظم_عاملو
✨کانال از دمشق تا فکه✨
╔══🍂•°🌻 °•🍂══╗
@sardar_313_martyr
╚══🍂•°🌻 °•🍂══╝
در جبهه جنوب که بودیم نوعاً بچهها با کاظم خیلی عَیاق بودند.
یک بار بهش گفتم برایم از نمازشب حرف میزنی؟ اول امتناع میکرد. ولی وقتی اصرارم را دید، زبانش باز شد و چند جمله برایم حرف زد. انقدر زیبا توصیف کرد که هنوز تعابیرش را یادم مانده. میگفت: «آقای فرخنژاد! نمازشب آدمو با ادبو با اخلاق میکنه، اخلاقِ حَسَنه بهش میده. اونوقت خدا میشه استاد اخلاقش. وقتی هم خدا شد استادِ اخلاق کسی، همه چیزشو درست میکنه و کارش رِله میشه.»
از دهنش شکر میریخت.
بعد تعبیر جالبی به کار بُرد؛ گفت: «آقای فرخنژاد! بخدا نمازشب زمینو آسمون رو به هم میدوزه!»
و من هم سعی کردم از همان روز توصیهاش را آویزه گوشم کنم... .
برشی از کتاب #رویای_بانه خاطرات بینظیر
🌷 |#شهید_کاظم_عاملو