❣دفترچه
یک دفترچه کوچک داشت همیشه هم همراهش بود و به هیچکس نشان نمیداد..
یکبار یواشکی آن را برداشتم ببینم داخلش چه می نویسد..
فکر میکردم کارهای روزانهاش را مینویسد
سر کی داد زده...
کی را ناراحت کرده...
به کی بدهکاره...
همه را نوشته بود ریز و درشت، نوشته بود که یادش باشد در اولین فرصت صافشان کند...
شهید محمد علی رهنمون🕊🌹🕊
❣شهیدی که در صحن حضرت شاهچراغ مدفون است و برای هر بار زیارت مزارش باید محدوده کنار دیواره شرقی حرم و محوطه روبروی موزه آستان را دقیق جستجو کنی تا پیدایش کنی، حقا که خوشنام و گمنام و سادهزیست بود.
از شلوغی خیابان که میگذری و پا در حریم امن حضرت احمدبن موسی(ع) میگذاری، در میان سنگفرش مات و پر از حرف صحن، قطعه سنگی کوچک که فقط یک نام روی آن حکاکی شده، جذبه زمین را چند برابر میکند!
شهید احسان حدائق اسمی است که با خط نستعلیق بر یک سنگ کوچک نوشته شده است.🕊🌹🕊
#شَهدِ_شهادت
کسی که عشق به شهادت داشته باشد؛
قطعا با غسل شهادت از خانه بیرون میرود،
و کسی که با غسل شهادت بیرون رود نگاه
به نامحرم نمیکند، چون دنبال لقاءاللّٰه است
و شهید به وجه اللّٰه نظر میکند!
#حاج_حسین_یکتا🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣شهید خرازی به روایت شهید آوینی
او را از آستینِ خالیِ دست راستش خواهی شناخت.
چه می گویم؟
شهید #حاج_حسین_خراز🕊🌹🕊
❣با ابراهیم از ورزش صحبت می کردیم.
می گفت :
وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی می رفتم ، همیشه با وضو بودم.
همیشه قبل از مسابقات کشتی دو رکعت #نماز می خواندم.
پرسیدم :
چه نمازی!؟
گفت:
دو رکعت نماز مستحبی!
از خدا می خواستم یک وقت تو مسابقه، حال کسی را نگیرم!
ابراهیم به هیچ وجه گرد #گناه نمی چرخید. برای همین الگوئی برای تمام دوستان بود.
حتی جائی که حرف از گناه زده می شد سریع موضوع را عوض می کرد.
هیچ گاه از کسی بد نمی گفت مگر به قصد اصلاح کردن.
بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می کرد.
می گفت : برای نفس آدم، لازم است.
.
کتاب سلام بر ابراهیم ؛ جلد اول ، ص ۱۷۸🕊🌹🕊
سرداران ورزمندگان عاشورایی
❣ بوی ناب
گلاب تازه 6⃣
روایتی از شهید حمزه بهمنش
به روایت بهنام طمیمیان
─┅═༅❅✺✾✺❅༅═┅─
🔹 بعد از دو هفته دیگر دست دلم جلوی بچه ها رو شده بود. همه سر به سرم می گذاشتند و برای ثبت لحظه دیدار ما با دوربین عکاسی خودشان را آماده کرده بودند؛ وقتی حمزه از اتوبوس پیاده شد بچه ها دورش را گرفتند و چشمهایش را بستند من لال شده بودم کور شده بودم هیچ نمیفهمیدم حمزه هم از آن طرف نمیدانست برای چی چشمهایش را بستهاند؛
وقتی مقابلم ایستاد و چشمهایش را باز کردند خشکش زد چشمهایش از تعجب گرد شد. من هم مثل مجسمه ایستاده بودم و فقط نگاه میکردم، یک دفعه حمزه به سمتم دوید و محکم مرا در آغوش گرفت شاید ده دقیقه در آغوش هم گریه کردیم تا از هم جدا شدیم!
هنوز بوی دل انگیز آغوشش در شامهام مانده...
سه تا موتور تریل داشتیم، موقعی که
میخواستیم از ماموریت برگردیم، ماشین داشتیم، موتور تریل هم داشتیم، قرار شد سه تا از بچه ها موتورها را ببرند راهآهن اندیمشک و با قطار برگردانند اهواز، حوالی ساعت ساعت ۱۱ و نیم بود دیدیم موتور با راکب برگشت، مسئول تیم با تعجب پرسید: ها؟ چی شد؟ چرا با موتور؟ گفتند دیر رسیدیم قطار رفت.»
تصمیم گرفتیم همه با ماشین بروند و سه تا موتور سوار بمانند موتورها را از اندیمشک برگردانند اهواز موتورها جنگی پرشی بودند و راندنشان هم در آن سرمای زمستان کار بسیار سختی بود. دیر شده بود و تیم باید زودتر برمیگشت. مسئولمان پرسید: «چه کسانی آمادگی دارند موتورها را برگردانند؟» من بی درنگ دستم را بردم بالا در حالی که اصلا موتورسواری بلد نبودم فقط به خاطر عشق حمزه که یک شب اضافه تر آنجا بمانم با اعتماد به نفس ایستادم و گفتم: «من موتور سوارم» حمزه خودش را به در و دیوار میکوبید و میگفت: نکن این کار رو، انگار دیوونه شدی یا میخوای خودت رو بکشی؟
من چند روز دیگه میام اهواز میبینمت» مرغ من اما فقط یک پا داشت، با قاطعیت گفتم باید بمونم! معلوم نیست تا کی همدیگه رو ببینیم» هر چه التماس کرد من زیر بار نرفتم و بالاخره حرفم را به کرسی نشاندم آن شب ماندم و تا سپیده صبح اوقات بسیار خوش و با صفایی را کنار کرخه باهم گذراندیم. بعد از نماز از هم خداحافظی کردیم؛ چه خداحافظی عجیبی بود....
✍ سمیه همتپور
─┅═༅❅✺✾✺❅༅═┅─
#شهید_بهمنش🕊🌹🕊
🌠☫﷽☫🌠
🔷 نه، آذین ها را باز نکنید، عملیات ادامه دارد!
✍ «علی جهانبخش، قاضی دادگستری»
🔸در اردوی راهیان نور امسال مسابقه ای برگزار کردم و جایزه ای برایش پیش بینی نمودم. یکی از سوالات سخت مسابقه این بود که عملیات آزادسازی خرمشهر چه نام داشت؟ همه با هم فریاد زدند «بیت المقدس» و من هم از اینکه همه آنها پاسخ را اشتباه گفته اند بسیار خوشحال شدم!
🔸بله، اشتباه گفتند، اسم عملیات «الی بیت المقدس» بود نه «بیت المقدس»! الی بیت المقدس یعنی اینکه عملیات تازه شروع شده و «تا» فتح فلسطین اشغالی و شهر بیت المقدس ادامه دارد اما بیت المقدس یعنی اینکه عملیات پایان و به تاریخ پیوسته است!
🔸آری، اگر حاج احمد متوسلیان رفت و برنگشت، اگر آوینی این همه محتوا را برای فردای ما تولید کرد، اگر اسم احمدی روشن (دانشمند هسته ای) همچون چراغی راه فردا را بر ما روشن می کند، اگر حاج محسن فخری زاده به جای میدان جنگ در اتوبان شهر دماوند غرق در خون می شود، اگر صدرزاده جعل پاسپورت می کند تا خود را به مرز سرزمین های اشغالی برساند، اگر پیرمردی مانند اسکندری (سردار عبدالله اسکندری مدیرکل اسبق بنیاد شهید استان فارس) سر خود را در شهر مورک سوریه جا می گذارد و اگر #حاج_قاسم به جای پرواز کرمان به «کیش» و خوش گذرانی سوار پرواز دمشق بغداد می شود و اربا اربا به کشور باز می گردد یعنی عملیات هنوز هم ادامه دارد!
🔸گوش کنید! این صدای احمد متوسلیان از فرماندهان آزادسازی #خرمشهر است که از پادگان زبدانی دمشق می آید: «ما با اسراييل وارد جنگ خواهيم شد. هر كس با ماست؛ بسم الله! هر كس با ما نيست، خداحافظ!»
#امنیت_اتفاقی_نیست
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ استاد شجاعی
• چرا امام رضا علیهالسلام، به محض ورود به ایران، خواهران و برادرانشان را نیز به این سرزمین فراخواندند؟
• آیا در این دعوت و رموز آخرالزمانی آن، نقشی برای ما تعریف شده است؟