افسوسکهما،
پیشازآنکہازآلودگیهاپاڪشدهباشیم ،
برخویشعطرپاشیدهایم ؛🚶🏻♂
وخویشتنراجزآنکہهستیمبہدیگران
معرفیکردهایم .
مابهجاۍآنکہ #رنگخدا گرفتہباشیم؛
"بہخدارنگزدهایم!"💚☕️
[ - استادعلیصفاییحائرۍ🎙]
#شعــر☕️🎼
ای جهان ریزه خورِ خوانِ عطای تو جواد
ای ز جودِ تو کرم گشته گدای تو جواد...
#شهادت_امام_جواد 🥀
❣ روایتی از فرماندهی سردار شهید حبیبالله شمایلی
ادامه👇
زمانی که حبیب الله در عملیات بدر مجروح شده بود و در بیمارستان ساسان بستری بود، مسئولین بانک مرکزی تهران كه خبر مجروحيت او را شنيده بودند، یک روز عصر با دسته گل و شیرینی به ملاقات او آمدند. هر کس به نحوی به او عرض ارادت کرده و با زبان تمجید قربان صدقه اش می رفت. آخر سر مسئولین بانک از حبیب الله درخواست کردند که اگر کاری دارد بگوید تا با کمال میل برایش انجام بدهند. حبیب الله که تا آن لحظه ساکت بود، گفت: فقط اگر زحمتي نيست دستور دهید تا مأموریت مرا در سپاه تمدید و حقوقم که ۸ ماه است آن را قطع کرده اند پرداخت و به جريان بيفتد. مسئولین بانک به پِت پِت افتادند و قول دادند که این کار صورت گیرد . سرانجام پس از پیگیری فروان چند ماه بعد حقوق حبیب الله وصل شد.
اين سردار بزرگ اصلاً در قيد بند مال دنيا نبود و حتي عدم دريافت حقوق ماهيانه به مدت يك سال براي امرار و معاش خانواده هم هيچگاه باعث نشد كه كوچكترين خللي از تلاش او براي دفاع از سرزمين و وطنش كم كند سرانجام این فرمانده شجاع درتاریخ ۷ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ درمنطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.🕊🌹🕊
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی
از حال یک یک ما پرسنل زیر دستش خبر داشت. مشکلات ما را می دانست، از وضعیت خانواده و زندگی همه پرسنلش خبر داشت. اگر کسی از نیروهایش مجرد بود، مرتب با او در مورد ازدواج و تشکیل خانواده صحبت می کرد.
اگر مشکلی داشتیم که نیاز به مرخصی داشتیم. سریع برنامه کاری پرسنل را طوری تنظیم می کرد که کار کسی که مشکل دارد را پوشش بدهند، بعد به او مرخصی می داد تا برای رفع مشکلش اقدام کند.
اگر مشکل ما مالی بود، خودش هر چه داشت کمک می کرد یا برای ما تهیه می کرد. اگر مشکل ما اداری بود یا مربوط به شهر و کارهای شهری بود، سریع دست به تلفن می شد و با آشنایان زیادی که در ادارات مختلف داشت کار ما را تسهیل می کرد.
می گفت وقتی پرسنل از نظر روحی و روانی و خانوادگی در آرامش باشند، بیشتر دل به کار میدهند و کارها بهتر و سریعتر پیش می رود.🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ شیرزن اهل فراشبند استان فارس: ما این انقلاب را به بهای زر و زیور بدست نیاوردهایم بلکه به بهای خون بدست آوردهایم و تا آخر پای آن ایستادهایم.🕊🌹🕊
❣عاقبت فرزندی که تصمیم بر سقطش داشتند.
شهید #علی_اصغر_اتحادی🕊🌹🕊
❣وصیت نامه شهید عباس دانشگر
آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم, شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر, من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده, انسان کر میشود, کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند .بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمیکشد, انسان خواب نمیفهمد, درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد. راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟
خدایا تو هوشیارمان کن, تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم.
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (سلام علیها) به حرمت نگاه خسته ی زینب (سلام علیها) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عجل الله) به ما حرکت بده. 🕊🌹🕊
❣مهدی وقتی برای کمک به پدر در مغازه کار می کرد هیچ وقت به سمت ترازوی مغازه نمیرفت میگفت: میترسم و واهمه دارم نکند ذره ای حقالناس بر گردنم بیفتد که در آن دنیا نتوانم جوابگو باشم. در بسیج خالصانه خدمت میکرد و نگهبانی میداد. از این کار خسته نبود چون عاشق بود و خودش انتخاب کرده بود. وقتی گرسنه از بسیج به منزل برمیگشت؛ در جواب مادر فقط یک کلام میگفت:که بیتالمال است و باید در راه خودش خرج شود. آذوقه حق رزمندگانی است که در خط مقدم جبهه میجنگند و باید پول بیتالمال در همان راه صرف شود..آن موقع سنم کم بود و دست چپ و راست خود را به درستی تشخیص نمیدادم ولی او از حجاب میگفت و از محسناتش. خیابان ما از چند مغازه تشکیل شده بود و مغازه دیوار به دیوار خانه بود. او چادر مادر را میداد که بپوشم و من همین را میدانستم که قسمت اعظم چادر را باید جمع کنم و آن را در دست بگیرم و بیرون بروم. و اینقدر آن برایم شیرین بود که هنوز که هنوز است شیرینی حجاب را هم خود میچشم و هم دخترانم. خدا کند در روز قیامت شرمنده شهدا نباشیم...
راوی: خواهر شهید مهدی سحررو🕊🌹🕊