انتقاد از وارونهنمایی دیپلمات سابق در شبکه افق
دکتر احمد قدیری در برنامه به افق #فلسطین گفت: در شرایطی که این مردم #غزه هستند که دارند قتلعام میشوند و بیشترین هزینه را میدهند، برخی افراد که در کسوت دیپلمات نیز قرارداشتهاند بدون توجه به بازتاب سخنانشان و با وارونهنمایی واقعیت میگویند «مردم ایران از پرداخت هزینه خسته شدهاند؛ قرار نیست ما جای مستضعفین بجنگیم و این مشکل مردم فلسطین است».
احمد قدیری افزود: کشور در حوزه دیپلماسی رسمی قوی عمل کرده اما در بحث دیپلماسی عمومی ضعف جدی وجود دارد.
وی گفت: با توجه به ظرفیت سیاسی-رسانه بالایی که دیدار چند وقت پیش آیتالله سیستانی با پاپ ایجاد کرده، بنده از این مرجع عالیقدر استدعا دارم در راستای دیپلماسی عمومی و در قالب نامهای به پاپ، با استناد به بندهایی از انجیل در مذمت قتل و کشتار، خواهان تلاش جهان مسیحیت برای توقف جنایات اسرائیل شود. #طوفان_الاقصی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥همه کودکان فلسطینی باید تمام شوند!
🔹بخشی از یک گفتگوی مجازی چند شهروند یهودی فرانسوی که ابعاد به شدت نژادپرستانه دارد، در شبکههای اجتماعی پربازدید شده است.
🔹در این گفتگو، یک یهودی فرانسوی با لحنی آوازطور و تمسخرآمیز میگوید: ما همه کودکان فلسطینی را کشتهایم، همه کودکان #غزه باید تمام شوند. #مقاومت #فلسطین
دختر، ۱۰ ساله بود که با پدر رفته بود آلمان.
مجبور بود مدرسههای مختلط بره و همه هم بیحجاب.
دخترم! فلسفه حجاب اینه، اینه، اینه …
بهشتی راحت همه را گفته بود.
بعد هم … خودت انتخاب کن!
دختر انتخاب کرده بود!
هر روز با #حجاب میرفت مدرسه.
این یعنی #زن_زندگی_آزادی واقعی
📚 کتاب (#صد_دقیقه_تا_بهشت) ص۹۹
🔴سیدعبدالملک بدرالدین الحوثی مختار است برای جنگ تصمیم بگیرد
▪️پارلمان یمن در صنعا قانون جرم انگاری عادی سازی با رژیم صهیونیستی و تحریم کالاهای آمریکایی و اسرائیلی را تصویب کرد و به اتفاق آرا به آقای سید عبدالملک الحوثی اجازه داد تا تصمیم به جنگ با رژیم صهیونیستی بگیرد..
✍درود بر غیرت و شرف دولت و مردم انقلابی یمن و ننگ بر این دولت های بی شرف عربی زنده باد #مقاومت #فلسطین #طوفان_الاقصی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نگرانی شدید مقامات رژیم صهیونیستی از قدرت سایبری ایران و هک شدن دوربینهای امنیتی برای کنترل سربازان ارتش صهیونیستی!
کارشناس شبکه صهیونیستی اینترنشنال:
🔸هکرهای جمهوری اسلامی کارنامه موفقیتآمیزی دارند؛ آنها توانستند دوربینهای اسرائیل و همچنین منابع آبی آن را مورد حمله قرار دهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اصابت موشک پهپادهای سپاه به تروریستهایی که مشغول قلیان کشیدن بودند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی بسیار مهم از ماجرای جستجوی آمریکاییها برای پیدا کردن امام زمان، تا آخر ببین و منتشر کن
غرب بیشتر از ما به دنبال امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکرهایی که باید بلد باشی...✨
❣ لحظاتی همراه با سرداران شهید ارسلان حبیبی شهماروند و زال یوسفپور
قسمت دوم:
یکی گفت: آقا برو پیش برادر زال. از خودتان هست. شاید کاری برات بکند. من هم از اسم زال خیلی خوشم میآمد. ولی همه میگفتند: زال بسیار جدی هست. بخاطر جنگ، مدیریتش قوی و سخت گیر است. فکری کردم و گفتم: خدایا به امید تو. بروم نزد برادر زال مشکلم را حل کند. مشکل من این بود که نیاز به آموزش نداشتم. اشتباهی اعزامم کرده بودند. سراغ برادر زال رفتم. خدا شاهد است تا چشمش به من افتاد، جلویم بلند شد. ماشاالله دستهای قوی داشت. دست داد. محکم دستم را فشار داد. لُر غیرت شدم. خودم را محکم نگه داشتم. البته اشک از چشمانم جاری شد. خیلی زور داشت. خودش هم فهمید اذیت شدم. ولی به رویَم نیاورد. بعد گفت: مشکلت چیه؟ کارت جبهه و برگ مرخصیهای قبلی که داشتم را نشانش دادم. حکم فرمانده گروهان و فرمانده ادوات داشتم. نشانش دادم. گفت: شیرپیا «شیرمرد» تو مرد جنگ هستی و ارشد ما. کی اعزامت کرده اینجا؟ عیبی ندارد. حتماً قرار بوده بیای من ببوسمت. بردم سر کلاس آموزش. نمیدانستم میخواهد چکار کند. وقتی باهم رفتیم سمت نیروها، فکر کردم میخواهد تنبیهام کند. به آن مربی که سر کلاس بود گفت: کلاس را آماده کن تا این استاد ناصری صحبت کند. من سرم را پایین انداختم. گفتم: خدایا تواضع تا کجا. من را بگو که فکر کردم الان سینه خیز میبرم. ولی شهید زال تا فهمید که من رزمنده هستم و از خط مقدم آمدهام و اشتباهی از نجفآباد اعزامم کردهاند، اولا که حرص میخورد که چرا چنین اتفاقی افتاده است و یک نیروی سابقه دار و رزمنده را به آموزش اعزام فرستادهاند. دوم اینکه بر من عزت گذاشت. گفت: برادران همه بنشینید تا از خاطرات برادر ناصری بهرهمند شویم. آدم کم رو و خجالتی بودم. ولی شهدا کمکم کردند. در جمع یک گردان سختم بود که صحبت کنم. اما چون برادر یوسف پور امر کرده بود قوت قلب گرفتم. شروع کردم از خاطرات شهیدان چمران، غیور اصلی و علی هاشمی سردار هور گفتم. از زمان سقوط سوسنگرد و باز پس گیری آن گفتم. از هویزه و شهید حسین علمالهدی و درگیریهای جنگ تن بتن داخل شهر سوسنگرد گفتم. این اولین باری بود که میکرفون بدستم گرفته بودم. سردار شهید زال یوسف پور باعث شد تا بنده حقیر از آن تاریخ به بعد جرئت پشت تریبون رفتن را پیدا کنم.
ادامه دارد...
✍عزیز ناصری پبدنی🕊🌹🕊
❣یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده
🌹فرزند اولمان پسر بود. فرزند دوم و سوم هم دختر شد. فرزند چهارم که دختر شد، زخم زبان های اطرافیان شروع شد. در منطقه ما پسر زیاد برای خانواده را خوب و دختر پشت سر هم را خوب نمی دانستند.
حالم از زخم زبان ها گرفته بود. از روی موسی خجالت می کشیدم که باز دختر دار شدم. وقتی آمد، سرم را زیر پتو پنهان کردم که اشکهایم را نبیند.
گفت : چرا گریه می کنی؟
با بغض گفتم: باز هم دختر شد.
با خوشحالی گفت خدا را شکر که باز هم دختر شد. زیر چشمی نگاهش کردم. قنداقه دخترش را روی سر گذاشت و گفت: دیگه نگی دختر بده، دختر رحمت خداست، لطف خداست!
رفتارش را که دیدم، دلم از غم خالی شد، تمام زخم زبان ها را فراموش کردم.
#خاطرات_شهدای_فارس
#شهید_حاج_موسی_رضازاده🕊🌹🕊
❣مادر بو برده بود که قرار است دوباره اعزام شود. شب وارد اتاق شد, لباس های هاشم را برداشت, درب را هم از بیرون قفل کرد!
صبح ساعت ۸ رفت تا هاشم را صدا بزند. در اتاق را که باز کرد, دید پنجره اتاق بازه, از هاشم هم خبری نیست!
🌷 در منطقه چشمم افتاد به هاشم. او را در اغوش کشیدم و گفتم:داداش چه جور از پنجره تنگ با اون ارتفاع رفتی بیرون, چطور بدون کفش و لباس اومدی جبهه؟
خندید و گفت: به سختی!
پریدم روی دیوار مسجد امتیاز, از اونجا هم توی حیاط مسجد. خادم مسجد یه دمپایی مسجد بهم داد با یه شلوار از دفتر بسیج مسجد. نماز صبح رو خوندم, با دمپایی رفتم ترمینال با دوستام اومدم جبهه...
از هم خداحافظی کردیم. لحظه اخر چرخید و با خنده گفت:محسن, یادت باشه اگه شهید شدم, یه جفت دمپایی برا مسجد بخری تا مدیون نباشم!
🌷بعد از کربلای ۳ بود, تهران بودم که خبر شهادتش رو شنیدم. می گفتن با شهید اردشیر خواست خدایی سوار قایق بودن که گلوله ارپی جی به قایق خورده!
تا مدتها مفقود بود, تا اینکه جنازه سوخته شهید خواست خدایی و یک پای قطع شده از کس دیگری که از مفصل لگن جدا شده بود پیدا شد. یقین داشتم پای هاشم است. داخل جیب شلوار ان پا یک کلید بود. برادر دیگرم کاظم,گفت اگر این کلید به در خانه ما خورد که این پای هاشم است و هاشم شهید. اگر نخورد هنوز منتظر می مانیم!
با ترس و لرز کلید را روی در خانه انداخت, کلید چرخید و در باز شد. مادر پشت در بود, همانجا خبر شهادت هاشم را به او دادن!
مادر تا وقتی زنده بود چشم به در بود که هاشم با یک پا برگردد!
🌷🌾🌷🌾🌷
هدیه به شهید هاشم دین پژوه صلوات🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ سراپا گوش همه عاشق ستاره درخشان و فرمانده تیپ قمر بنیهاشم سردار شهید محمدعلی شاهمرادی
دلاوری که در قلبهای رزمندگان و همه مسئولین رسوخ کرد و محوریت بود ...دریک صبحگاه گرم روی زمین انرژی اتمی.
خدایش رحمت کند.
خدایا شهدا شفیعمان باشند.🕊🌹🕊
❣در منطقه، بستان گلو درد شديدي گرفته بودم. از خدا خواستم که در اين شهر غريب زود شفا پيدا کنم و زمين گير نشوم. همان شب، در خواب پيامبر اکرم(ص) را ديدم، گويي حضرت انتظار مرا مي کشيد. يک نفر مرا به مسجدي دعوت کرد و گفت حضرت منتظر شما هستند. وارد شدم و گفتم کجا هستند، گفت آنجا دارند مي آيند. پيغمبر يک جمال نوراني داشت که در وصف من نمي گنجد. يادم است شال و عمامه اي سبز به سر و گردن انداخته بود. به پاي حضرت افتادم تا پاي ايشان را ببوسم که حضرت نشستند و مانع من شدند. نا خودآگاه گريه مي کردم، چيزي يادم نبود، نه شهادت، نه جنگ و نه پيروزي! گفتم يا رسول الله روز قيامت من را شفاعت مي کنيد!
فرمودند اگر خودت را به من برساني من تو را شفاعت مي کنم...
از خواب پريدم، براي يکي از دوستان خوابم را تعريف کردم، گفت تو در اين عمليات شهيد مي شوي!
☝️وصیت نامه صوتی حاج شیرعلی سلطانی
🌹🌹🌿🌹🌹
هدیه به شهيد شيرعلي سلطاني شيرازي صلوات🕊🌹🕊
❣عکس دخترشو زده بود تو دفتر فرماندهیش
بهش گفتم مرتضی اون عکسو بردار اینجوری دلت گیره نمیتونی بپریا..
گفت: نه میخام با همه وابستگیام فدایی امام زمان عجل الله فرجه بشم...
#شهید_مرتضی_مسیبزاده🕊🌹🕊
❣سرباز امام زمان
🔸امیرعلی بیدار شده بود و دنبالم نق نق می کرد. شیشه شیرش را دادم دستش.
آقامصطفی گفت:
«اگه بچه ها اذیتت کردن به این فکر نکن که بچه ت هستن، به این فکر کن که دو تا سرباز امام زمان تربیت میکنی.»
#شهید_مصطفی_عارفی🕊🌹🕊
❣الان که این نامه را برایتان مینویسم هنگام غروب است. سرخی مخصوصی آسمان را فرا گرفته است. شاید انعکاس سرخی خون شهیدان گلگون کفن خوزستان است که این چنین بر افق تابیده است و یا شاید بازتاب سرخی چشمان گریسته مادر شهدا است و یا شاید سرخی قلب عاشقانه لقاالله است. کسی نمیداند و هر چه است زیبا و غمگین است دوستان گرمای سوزان اینجا حماسه کربلا را در اذهان متجلی می کند با این تفاوت که دیگر لشکر حق بی یار و یاور نیست و عاشقانه همه جان به کف گرفته آماده شهادت هستند عزیزان موضوعی را که می خواهم یادآور شوم این است که این جبهه ها نیستند که به دانشجویان نیازمندند بلکه این دانشجویانند که محتاج به جبهه ها میباشند و باید از رزمندگان درس مقاومت ایثار و جانبازی را فرا گیرند.
گزیده ای از وصیت نامه شهید «سیدعلی ابدی»🕊🌹🕊
❣یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر
🌹حاج منوچهر در مورد شهید شیخ اکبر خوشابی می گفت:
بهار سال 1365بود،شيخ جوانى به گردان امام مهدی جهت تبليغات معرفى شد. طولى نگذشت كه با اخلاق وروحيات بچه هاى جبهه خوگرفت به حدى كه نمى خواست ازانها جداشود. ماموریت یک ماه اش که تمام شد گفت: اقا به من مرخصی می دید؟
گفتم تو که ماموریتت تمومه, مرخصی برا چی؟
گفت: یک ماهی که اینجا بودم,چیزهایی دیدم و درسهایی گرفتم که با هفتاد سال درس خواندن تو حوزه و دانشگاه بدست نمیاد, میخوام با حوزه تسویه کنم برگردم جبهه!
ده روز از رفتنش نمى گذشت كه سر و كله اش پيدا شد. به او گفتم شيخ چطور شد به اين زودي برگشتى؟ گفت: همين چند روز هم كه طول كشيد مشغول تسويه حساب و تحويل دادن اتاق و وسائل بودم, كارهام رو كردم, مى خوام ديگه پهلو بچه ها بمونم . ماند تا کربلای 8 که شهید شد.
#سردار_شهید_حاج_منوچهر_رنجبر🕊🌹🕊