eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
218 دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
14.5هزار ویدیو
102 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
www.sibtayn.com - www.sibtayn.com.mp3
13.83M
ترتیل جزء دوازدهم قرآن با صدای استاد عبدالباسط 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزتان عاشقانه❤️ آرزو میکنم لبخند مهمون لبهاتون محبت و عشق گلهای🌷 زیبای خانه قلبتون سلامتی مهمون دائمی تون💗 و ساز دنیا کوکه خواسته هاےقلبـ❤️ـــی شمابشه 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســـلام 💓صبح زیبــاتون بخیـر 🌸صبحتون به نیکی وعافیت 💓عـشق و مـهربانی 🌸گوارای وجود پاک تون 🌸گذر ثانیه های عمرتون 💓توام با عشق و آرامش 🌸دلتون مملو از شادی و 💓زندگیتون سرشار از خوشبختی صبح شنبه تون زیبا 🌸 🌸🍃
شروع هفته‌ با عرض‌ سلام‌ بمحضر واسطه‌‌ نعمت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه و توسل به ساحت مقدسش به امید هفته‌ای سرشار از عافیت و برکت 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما به میزان ایمان واعتماد به نفسمان جوان و به اندازه تردیدها و ترسمان پیر میشویم در حد آرزوهایمان جوان، و هم سنگ ناامیدیهایمان پیر خواهیم شد کلید دست خود ماست... 🌸🍃
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️آنچه به گذشته مربوط است ، گذشته و تمام شده است . اکنون وقت آن است که با خود چنان رفتار کنید که دوست دارید با شما آن گونه رفتار شود .لذا با خود مهربان باشید و دوست داشتن و تایید خود را آغاز کنید . شفای زندگی-لوئیز هی 🌸🍃
ماندیم غریب، آشنا را برسان داروی تمامِ دردها را برسان سوگند به فاطمه در این سالِ جدید یا رب امام ما را برسان 🌸🍃
💠رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: کسی که از گناه توبه کند، مانند کسی است که گناهی ندارد توبه خوب است(و زیبا) ولیکن در جوانی بهتر است(و زیباتر) 📚بحارالانوار ج۶ 📚نهج‌الفصاحه ص۵۷۸ 🌸🍃
در دنیا فقط یک نفر وجود داره که باید ازش بهتر باشی و اون کسی نیست، جز گذشته ی خودتون! پس سعی نکن تو زندگی بهترین قطار رو سوار شی، سعی کن بهترین ایستگاه، پیاده شی.
❣قسمتی از وصیتنامه شهید: جبهه دانشگاه انسان‌سازی است و انسان هنگامی‌که وارد جبهه می‌شود، از دنیای مادی بریده و وارد یک دنیای معنوی دیگر می‌گردد. سنگر شهیدان عزیز را خالی نگذارید و همانند علی‌اکبر مدافع اسلام باشید 🕊🌹🕊
سرداران ورزمندگان عاشورایی
❣سه روز از عاشورا گذشته. شاهرخ خیلی جدی تصمیم گرفته بود. کار در کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد! مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی! گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم. باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح. عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته . رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم. اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد. 🕊🌹🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌