فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عالمی گفتند خوشبختی چیست؟
گفت:
حاصل یک کسری است که صورتش
تلاش و مخرجش توقع است.
هرچه صورت نسبت به مخرج
بیشتر بشه، جواب بزرگتر میشه.
حالا فرض کنید توقع به صفر نزدیک شود، خوشبختی می رود به سمت بینهایت.
شرط خوشبختی این است
که توقعات را پایین بیاوریم ...💐
🌸🍃
اثرات عجیب دعا و نفرین!
وقتی برای کسی از ته قلب آرزوی موفقیت شادی و سلامتی می کنید، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست. این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش میکند
در حالت دعا تمامی قوای معنوی، سلول های مغز و حتی سیستم عصبی، زیر بارش این ذرات بهشتی قرار میگیرند که خود شما آن را تولید کردید.
اگر از کسی بیزار و متنفر باشید نیز ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما میبارد و سپس در ضمیرتان رسوب میکند.
با توجه به این واقعیت، ضمیر ناخودآگاه کسی که دعا و نفرین میکند، نمیتواند تشخیص دهد که این محصولات شفا بخش و یا مسموم کننده متعلق به فرد دیگریست و باید به سوی او صادر شود بلکه در این شرایط، ضمیر ناخودآگاه، آن محصولات را ابتدا خودش جذب میکند.
همیشه به یاد داشته باشید آبی که در رودخانه جاریست، نخست بستر خود را تر و سرشار از ذات خویش میکند و در نهایت به دریا میرسد
برای همدیگر دعای خیر و برکت کنیم 🙏🏻
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مداح با اخلاص شهرستان بابل و صاحب نوای ماندگار بهر فتح کربلا دارفانی را وداع گفت.
🔹حاج عسگری اسماعیلپور معلم جانباز، رزمنده دفاع مقدس و مداح اهلبیت «صاحب نوای ماندگار بهر فتح کربلا» به همرزمان شهیدش پیوست.
یاد و نام این مجاهد خستگی ناپذیر و همه ی شهدای دلیر لشکر ویژه ۲۵ کربلای مازندران گرامی باد.
43.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 از شعرخوانی حاج صمد قاسمپور (غواصلار) به زبان آذری
🗓️ در دیدار ۶ فروردین ماه سال ۱۴۰۳
👥 در جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب
در محضر رهبر انقلاب
در شب میلاد امام حسن مجتبی (ع)
🔰این شعر دراصل سال ۱۳۶۴ بهمن ماه در نخلستان آبادان بعداز عملیات والفجر هشت دفاع مقدس
🌷مربوط شهدای غواصان اروند رود
لشکر ۳۱ عاشورا
توسط حاج صمد قاسمپور سروده شده است.
#شهدای_غواصان
#عملیات_والفجر_هشت
#دفاع_مقدس
#انتشار_حداکثری
-اسم این ماه فقط یک رمضان بود ولی
-چون تو در آن آمدی شد رمضان الکریم
#میلادامامحسنمجتبیعلیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسن (ع) آمدو رمضان شد،رمضان الکریم(:
گر چه مائیم و غبار ِسال و ماه ِانتظار ؛
بر کویر ِسینهی ِما بوی ِباران میرسد . !'
‹ السلامعلیكیابقیةالله>
سید رویایی من.mp3
3.69M
🎙سیدِ رویایی من
ماهِ تماشایی من
یا امام حسن...
#میلاد_امام_حسن_مجتبی✨
#ماه_رمضان
16194553953869903175988.mp3
3.74M
عیدتونمبروک :))💚
#میلاد_امام_حسن
#ماه_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای وارث دلیران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#میلاد_امام_حسن_مجتبی #امام_حسن #ماه_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فایده روزه چیه🤔؟!
#ماه_رمضان🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سالروز ولادت کریم اهل بیت
اسوه کرم ، جود و بخشش ، امام
حسن مجتبی(ع)مبارک باد🥳💚
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
[ میرسد روزی که بر بام بقیع خنده کنان
پرچم نحنُ محبین الحَسن را میزنیم . . ]
جوانه زده گلدانِ کوچک یاسمن
دلم کمی بهار میخواهد، نمیآیی..!
#امام_زمان ♥️
ام احمد بن حسین
شیخ طوسی، در کتاب الرجال، وی را زهرا مشهور به ام احمد بن حسین معرفی کرده است. وی از اصحاب حضرت محمد الجواد علیه السلام بود و یکی از زنان متقی شیعه به شمار می آید.
#بانوان_نامدارشیعه
#بانوان_بهشتی
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🎊🎉 #من_میترا_نیستم 🎊 🎉
🌺#قسمت_پنجم🌺
زینب با خوردن قرص ها به تهوع افتاد. باباش سراسیمه او را به بیمارستان شرکت نفت رساند.
دکتر معده زینب را شست وشو داد و او را در بخش کودکان بستری کرد. تا آن روز هیچ وقت چنين اتفاقی برای بچه های من نیفتاده بود.
خوردن قرص های اعصاب، اولین خطری بود که زندگی زینب را تهدید کرد.
شش ماه بعد از این ماجرا، زینب مریضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستان شرکت نفت بستری شد،پوست و استخوان شده بود.
چشم ترس شده بودم. انگاریکی می خواست دخترم را از من بگیرد. بیمارستان شرکت قوانین سختی داشت. مديرهای بیمارستان اجازه نمی دادند کسی پیش مریضش بماند.
حتی در بخش کودکان مادرها اجازه ماندن نداشتند. هر روز برای ملاقات زینب به بیمارستان می رفتم.
قبل از تمام شدن ساعت ملاقات، بالای گهواره اش می نشستم و برایش لالایی می خواندم و گریه می کردم. بعد از مدتی زینب خوب شد و من هم کم کم به غم نبودن بابام عادت کردم.
مادرم جای پدر و خواهر و برادرم را گرفت و خانه اش خانه امید من و بچه هایم بود.
بعد از مرگ بابام، مادرم خانه ای در منطقه کارون خرید که چهار اتاق داشت و برای امرار معاش، سه اتاق را اجاره داد. هر هفته، یا مادرم به خانه ما می آمد یا ما به خانه او می رفتیم.
هرچند وقت یک بار بابای مهران ما را به باشگاه شرکت نفت می برد. بچه ها خیلی ذوق می کردند و به آنها خوش میگذشت.
باشگاه شرکت، سینما هم داشت. بلیط سینمایش دو ریال بود. ماهی یک بار به سینما می رفتیم. بابای مهران با پسرها ردیف جلو بودند و من و دخترها هم ردیف عقب پشت سر آنها می نشستیم و فیلم میدیدیم.
همیشه چادر سرم بود و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را در بیاورم. پیش من چادر سرنکردن، گناه بزرگی بود.
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام بی بی جان» داشت.
او در منطقه شیک و معروف بیمه زندگی می کرد. شوهرش از کارمندهای گرد بالای شرکت نفت بود. ما سالی یک بار برای عید دیدنی به خانه آنها می رفتیم و آنها هم در ایام تعطیلات عید یک بار به ما سر می زدند، تا سال بعد و عید بعد، هیچ رفت وآمدی نداشتیم.
اولین بار که به خانه دختر عمه جعفر رفتیم، بچه ها قبل از وارد شدن به خانه طبق عادت همیشگی، کفش هایشان را درآوردند.
بی بی جان بچه ها را صدا زد و گفت: «لازم نیست کفشاتون رو دربیارید، بچه ها با تعجب کفش هایشان را پا کردند و وارد خانه شدند.
آن ها با کفش روی فرش ها و همه جای خانه راه می رفتند خانه پر بود از مبل و میز و صندلی، حتی در باغ خانه یک دست میز و صندلی حصیری بود.
اولین باری که قرار بود آن ها خانه ما بیایند، جعفر از خجالت و رودرواسی با آنها، رفت و یک دست میز و صندلی فلزی اجاره خرید.
او می گفت: «دخترعمه م و خونواده اش عادت ندارن روی زمين بشینن. تا مدت ها بعد ان میز و صندلی را داشتیم، ولی همیشه آن ها را تا می کردیم و کنار دیوار برای مهمان می گذاشتیم و خودمان مثل قبل روی زمین می نشستیم.
در محله کارمندی شرکت نفت، کسی چادر سر نمی کرد. دختر عمه جعفر هم اهل حجاب نبود. هروقت می خواستیم به خانه بی بی جان برویم، همان سالی یک بار، جعفر به چادر من ایراد می گرفت.
او توقع داشت چادرم را در بیاورم و مثل زن های منطقه کارمندی بشوم. یک روز آب پاکی را روی دستش ریختم و به او گفتم: «اگه یه میلیونم به من بدن، چادرم رو درنیارم.
اگه فکر می کنی چادر من باعث کسر شأن تو میشه، خودت تنها برو خونه دختر عمه ت .) جعفر با دیدن جدّیت
من بحث را تمام کرد و بعد از آن کاری به چادر من نداشت.
ادامه دارد...
#زینب_کمایی
#بانوان_بهشتی
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
ارغون خاتون
💢ارغون، انسابش از سلاطین مغلید است. وی خود زنی پارسا بود و از بینوایان سرپرستی می کرد. افزون بر این، مدرسه خاتونیه در طرابلس شام را با سرمایه گذاری خود و شوهرش، عزالدین بنا کرد و در سال 775 ه.ق عمارت آن تکمیل شد و بسیار اثاث و زمین و مال به مدرسه وقف کرد و ضوابطی برای استفاده از آنها وضع کرد.
#بانوان_نامدارشیعه
#بانوان_بهشتی
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
📓«خداحافظ سالار» خاطرات پروانه چراغنوروزی؛ همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی قافله سالار مدافعان حرم ، به قلم حمید حسام است.
شروع داستان از سال ۱۳۹۰ است که شهید همدانی خانواده خود را در اوج بحران سوریه و سقوط دمشق، آگاهانه به آن شهر میبرد. بعد از بازگشت به ایران زمانی که سوریه امن و بحران سقوط دمشق کم میشود، خانم چراغنوروزی شروع به نوشتن خاطرات کودکی خود میکند و داستان به دهه ۴۰ برمیگردد.
📚زندگی شهید همدانی پر بود از حادثه، مجروحیت، گمنامی و کارهای بزرگی که ناشناخته ماندهاست. بخشی از کتاب به خاطرات و نقش شهید همدانی در تاسیس سه لشکر سپاه در سالهای دفاع مقدس و ماموریتهای متعدد از جمله حضور وی در آفریقا و در نهایت دفاع از حرم اهل بیت(علیهم السلام) در سوریه میپردازد. همه اینها در کنار شنیدنیهای قصهی حرم و مقابله با تکفیریها در این کتاب جمع شدهاست.
#معرفی_کتاب
#بانوان_بهشتی
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
📔کتاب مادر فداکار
✍️اثر
سیدحمید علم الهدی
🖇انتشارات هویزه
کتاب حاضر، مشتمل بر خاطراتي از مادر شهيد سيدحسين علمالهدي، خانم بتول علمالهدي، جهت آشنايي و شناخت هر چه بيشتر مادران و دختران انقلابي و مسلمان با اين بانوي بزرگوار است. اين اثر، از سري مجموعه «کتاب هويزه» است و توسط سيدحميد علمالهدي، بردار شهيد علمالهدي نگاشته شده است. خاطراتي از فعاليتهاي مادر شهيد در کنار همسر و فرزند از رويارويي با ساواک و مبارزه با رژيم پهلوي تا حضور در جبهه و ... در اين کتاب نقل شده است.
#بانوان_بهشتی
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
کرامات حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از شهادت
1⃣⬅️بیرون آمدن دست های زهراعلیها السلام از کفن
▪️هنگامی که امام علی علیه السلام بدن زهراعلیها السلام را کفن کرد، وقتی که خواست بندهای کفن را ببندد فرزندان خود را صدا زد و فرمود: «هلموا تزودوا من امکم; بیایید از دیدار مادرتان توشه بگیرید.»
▪️حسن و حسین علیهما السلام فریاد زنان مادر را صدا می زدند، و می گفتند: وقتی که به حضور جدمان رسیدی سلام ما را به او برسان و به او بگو: بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم. آه! آه! چگونه شعله غم دل از فراق پیامبرصلی الله علیه وآله و مادرمان خاموش گردد؟!
▪️امیر مؤمنان می فرماید: «انی اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت یدیها وضمتهما الی صدرها ملیا; من خدا را گواه می گیرم که فاطمه ناله جان کاه کشید و دست های خود را باز کرد و فرزندانش را مدتی به سینه اش چسبانید.»
▪️ناگاه شنیدم هاتفی در آسمان ندا داد: «یا ابالحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا والله ملائکة السماء ...; ای علی! حسنین را از روی سینه مادرشان بردار، سوگند به خداوند، که فرشتگان آسمان را به گریه انداختند.»
📚بیت الاحزان، ص 154.
#کرامات_حضرت_زهراسلام_الله_علیها
#بانوان_بهشتی
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄