۱۱ مرداد ۱۴۰۳
#خاطرات_شهید
●زمستان سال۶۴درتهران زندگی میکردیم. اسماعیل دقایقی برای گرفتن برنج کوپنی می بایست مسیری راطی کند که جز ماشین های دارای مجوز نمی توانستند از آن محدوده عبور کنند.
●اوازناحیه پاهم ناراحتی داشت وحمل یک کیسه برنج باآن مسافت تقریبا یک کیلومتری برایش زجرآور بود.
ازاوخواستم باخودروسپاه برودکه نپذیرفت،گفتم:حال شما خوب نیست وپاهایت درد دارد!
●گفت:اگرخواستی همینطور پیاده میروم وگرنه نمیروم.
اوکیسه۲۵کیلویی برنج را روی دوشش نهاد و یک نایلون هم پرازچیزهای دیگر در دستش گرفت و به سختی به خانه آورد،اماحاضرنشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند...
✍راوی:همسرشهید
#شهید_اسماعیل_دقایقی 🕊🌹🕊
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
#خاطرات_شهید 🌷
داشتیم براے عملیات آماده مے شدیم #اذان_صبح گفتند، سریع آمدیم توے چادر تا نماز بخونیم و حرڪت ڪنیم منطقہ شناسایـے شده بود و بمباران شروع شد توے چادر مشغول نماز خواندن بودیم ڪہ دو سہ تا راڪت افتاد ڪنار چادر ما برادرے ڪہ درحال تشهد بود یڪهو بہ #سجده رفت وهمانطور ماند...
دیدم از ڪنار پیشانے اش رگہ خونے بیرون زد یاد ضربت خوردن حضرت علے(ع) افتادم این بچہ ها بہ آقاے خودشان اقتدا ڪردند حتے شهادتشان هم #علے_گونہ بود...🕊🌹🕊
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
او مثال همان زینب کربلاست
زینبی که صبور بود و شکور ...
📸 تصاویری که میبینید، تجلی «ما رأیتُ إلّا جمیلاً» در قامت استوار و کلام محکم و رسایِ مادر شهید «احمدعلی قادری» از رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا مازندران در روز تشییع پیکر مطهر فرزند شهیدش است. مادری که از بهمن سال ۱۳۶۴ وقتی فرزندش به شهادت رسید تا شهریور سال ۱۳۷۴ که پیکر او را بازگرداندند، ۱۰سال چشمانتظار فرزند خود بود؛ اما وقتی پیکر فرزندش را بازگرداندند، همچون حضرت زینب سلاماللهعلیها در مسیری که او رفته بود، جز زیبایی چیز دیگری ندید..!
#مادران_شهداء
#مادران_زینبی
#کربلای_ایران
#دفاع_مقدس 🕊🌹🕊
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
من هنوز از دیدنت سیر نشدم
کاش میشد یه کم معطلت کنم ...
#پدرانه
#اعزام_به_جبهه
#علی_اکبرهای_خمینی🕊🌹🕊
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
هی نگاهت بڪنم،
گم بشوم در چشمت
گم شدن در
شبِ چشمان تو
پیدا شدن است...
#فرازے_از_وصیـت_نامہ: دوست دارم اگر شهید شدم ؛ پیڪری نداشتہ باشم از ادب دور است ڪہ در پیشگاه سیدالشهدا با تنے سالم و ڪفن پوش محشور شوم...
#شهید_مرتضی_عبداللهی🕊🌹🕊
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولی زمینه مجازات سخت
برای خود را نیز فراهم ساخت
#انتقام_سخت 🕊🌹🕊
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
#شهدای_حسینی
●دوسال پیش شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
●وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
📎 پ ن :ذاکرالحسین جایت میان هیئت خالیست برخیز و باز برای ما ،
ڪمی از ارباب بخــوان ...
#ذاکر_با_اخلاص
#شهید_حسین_معز_غلامی🕊🌹🕊
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
💌 اگر دنیا با شما نبود، شکر نعمت کنید و به خاطر خدا صبر کنید.
لحظهای از خدا غافل نباشید و ذکر خدا بگوید و امام زمان (عج) را دعا کنید.
دنیا محل گذار است، دل به دنیا نبندید و برای آخرت توشه جمع کنید.
#وصیتنامه
شهید سید رحمان هاشمی🕊🌹🕊
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
آرمان که مریض شده بود، بردمش پیش دکتر؛ تا فهمید دکتر خانم است و می خواهد آرمان را معاینه کند، گفت من نمی آیم. گفتم: پسرم این خانم، دکتر هستند می خواهند فقط معاینه ات بکنند. گفت: نه پدر جان! طبق فتوای حضرت آقا تا وقتی که می شود به پزشک مَحرم مراجعه کرد، نباید پیش پزشک نامحرم رفت...
#شهید_آرمان_علی_وردی🕊🌹🕊
۱۱ مرداد ۱۴۰۳