7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💪درود بر این برادر نظامی 💪
این کلیپ رو دست به دست کنید
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب بچههای فلسطینی بدون استرس و باخوشحالی خوابیدن
چقدر ذوق کردنشون قشنگه
🇮🇷
🔹به یاد #حاجقاسم عزیز که گفت: "این جنگ را شاید شما شروع کنید، اما پایان آن را ما ترسیم میکنیم."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*
"زندگی" یعنی🍓
بخند ، هرچند که غمگینی؛
ببخش ، هرچند که مسکینی؛
فراموش کن ، هرچند که دلگیری...
اینگونه بودن زیباست
هر چند ڪه آسان نیست...❤️
#داستانی زیبا و خواندنی
مردی خانه ای زیبا با حیاطی
پر از درختان میوه داشت.
در همسایگی او مردی حسود منزل
داشت و همیشه سعی می کرد اوقات
او را تلخ کند و بنحوی او را آزار دهد.
همسایه خوب یک روز صبح که خواست
از در خانه خارج شود دید یک سطل پر
از زباله کنار در است. فهمید که مال مرد
حسود همسایه است , پس سطل را تمیز
کرد و آن را از میوه های حیاط خود پر
کرد تا برای همسایه ببرد.
وقتی همسایه صدای در زدن او را
شنید خوشحال شد و پیش خود فکر
کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است.
وقتی در را باز کرد مرد میوه های
تازه را به او داد و گفت:
هرکس آن چیزی رابا دیگری
قسمت میکند که از آن بیشتر دارد
🔻🔺🔻
فقط با خودتان رقابت کنید!
هر وقت متوجه شدید که دارید خودتان را با یکی از همکارانتان، همسایه، دوستتان یا یک فرد مشهور مقایسه میکنید، دست نگه دارید.
باید درک کنید که شما متفاوت هستید و تواناییهایی متفاوت دارید،
تواناییهایی که این افراد ندارند.
وقت بگذارید و لحظهای به همه تواناییهای فوقالعادهای که دارید فکر کنید،
و برای آنها شکرگزار باشید.
بعد از پی بردن به تواناییهای نهفتهی خودتان، تلاش کنید به بهتر شدن.
همواره با خودتان رقابت کنید.
از خودتان بپرسید: این بار چقدر بهتر از بار قبل بودم؟
و در این راه سعی کنید به جای رقابت با دیگران، از تجربه آنها بهره ببرید.
🌸🌸🌸🌸
زن و شوهری می خواستند به دیدار دوستی بروند
که در چند کیلومتری خانه ی آنها زندگی می کرد.
در راه به یاد آوردند باید از پلی قدیمی بگذرند
که ایمن به نظر نمی رسید.
با یادآوری این موضوع زن دچار تشویش و نگرانی شد
و از شوهرش پرسید: با آن پل چه کنیم؟ من نمی خواهم از روی آن بگذرم.
قایقی هم در آنجا نیست که ما را به آن سوی رودخانه ببرد.
مرد گفت: آه، من به فکر این پل نبودم.
به راستی این پل برای عبور خطرناک است. فکرش را بکن،
ممکن است وقتی ما از روی آن عبور می کنیم، فرو بریزد
و ما در رودخانه غرق شویم.
زن ادامه داد: یا فکرش را بکن، تخته ی پوسیده ای قدم بگذاری و پایت بشکند.
در آن صورت چه کسی از من و بچه ها مراقبت خواهد کرد؟
مرد با وحشت گفت: نمی دانم اگر پای من بشکند چه بر سر ما خواهد آمد.
شاید از گرسنگی بمیریم. این گفت و گو همچنان ادامه داشت.
زن و شوهر، هر دو نگران بودند و انواع بلاها و حوادث ناگواری را که
ممکن بود برای آنها پیش بیاید، تصور می کردند،
تا سرانجام به پل رسیدند.
اما در اوج نا باوری دیدند که
پل جدیدی به جای پل قبلی ساخته شده است
و به سلامت از آن عبور کردند.
نگذار موریانۀ نگرانی بنای زندگی ات را ویران کند...
✍️ دیل کارنگی
🌸🌸🌸🌸
با هر دستی در زندگی ببخشید،
با همان دست هم خواهید گرفت.
چنانچه مثبت باشید،
بازتاب کائنات مثبت
و چنانچه منفی باشید،
بازتاب کائنات نیز منفی خواهد بود.
🌸🌸🌸🌸