eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
217 دنبال‌کننده
22هزار عکس
13.7هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ ۱۳ سال حماسه‌آفرینی مردم در ۹ دی 🔹 مصاحبه با مردمی که با حضور گسترده در میدان امام حسین (ع) تهران، بار دیگر با آرمان‌های انقلاب تجدید بیعت کردند؛ از جوانانی که به وضعیت اقتصادی اعتراض دارند اما راه حل را اغتشاش نمی‌دانند تا خانمی که به یاد حاج قاسم اشک می‌ریزد...
771.9K
صوت فرمانده گردان امنیتی امام علی درباره اون حاج آقای روحانی امربه معروف
یه جا خیلے قشنگ نوشته بود ڪه: "توڪل خیلے مفهموم قشنگے داره، یعنے خدایا! من نمیدونم چجورے، ولے تو درستش ڪن:
خدایا خوشحالم ک میبینی: خدایا تو این شلوغی های زندگی که درگیرمون کرده : یادم بده یادم باشه یادت باشم ...
کجایی آقا؟ بی تو اینجا همه در حبسِ ابد تبعیدیم... خدایا به پهلوی شکسته خانم حضرت زهرا.س. عجل الولیک الفرج...
اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ خدایا! بیامرز برایم آن گناهانی که بلا را نازل می‌کند
‌راه اگر سخت ، اگر تلخ ولی میدانیم آخرش لذت نابی‌ست اگر صبر کنیم🤍 ‹ و خدا‌ اول‌ و‌ آخر‌ با توست🌱 ›
امام سجاد (ع) می‌فرماید: اَلمُنتَظِرونَ لِظُهورِهِ أفضَلُ أهلِ کُلِّ زَمانٍ. منتظران ظهور امام مهدى (ع) برترینِ اهل هر زمان‏اند. (کمال الدین و تمام نعمه ج ۱، ص ۳۲۰ - بحارالأنوار (ط-بیروت) ج ۵۲، ص ۱۲۲) ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎
♥ . . خوشبختانه خدا خیلی بزرگتر از دلواپسی های ماست . . . ♡ ♡ ♡┅────┅ ♡┅──────┅♡
♥ . . همه هست من شده مست تو داده ام از ازل دل به دست تو . . . ♥ ♡ ♡ ♡┅────┅♡ ♡┅──────┅♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت مسئول دفتر شهید ابومهدی المهندس از شهادت حاج قاسم: به والله که بزرگ عراق را شهید کردند! 🔸️علی فاضل: 🔹️زمانی که قرار بود مراجع بر پیکر حاج قاسم و ابومهدی در عراق نماز بخوانند انقدر جمعیت زیاد بود که ۴۵دقیقه فقط در حال نظم دادن برای نماز بودیم.
شهیدی که دارایی‌اش در زمان ازدواج یک پولکی بود. 🔹در حصر آبادان به همراه ۱۴ نفر از بچه های اصفهان مدت زیادی را در محاصره بودند و در حالی‌که نیمه‌جان بودند توسط نیروهای خودی نجات پیدا کردند. بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد گفت: مامان من زن می‌خوام. 🔸 از دختر دایی اش خواستگاری کردیم. برادرم به اسماعیل گفت: از مال دنیا چه داری؟ 🔹اسماعیل یک تکه پولکی از جیبش درآورد و گفت: دایی جان من از مال دنیا هیچ ندارم به‌جز همین پولکی که آوردم دهنتان را شیرین کنید. اما قول می دم تا جایی که بتونم تلاش کنم دخترتون رو خوشبخت کنم. البته ما سرباز اسلامیم. معلوم نیست ۲ روز دیگه زنده‌ام یا نه. اگه می پذیرید بسم ا... و گرنه بدون رو در بایستی بگید. برادرم خنده‌ای کرد و گفت: قبوله. سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی شهادت: کربلای۴
7⃣ سردار شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) ••• 🔹هواپیماها می آمدند بمب می ریختند می رفتند. از فرمانده بی سیم زد، کیا اون جان ؟ » گفتم «قوچانی و آقایی و چند نفر دیگه.» گفت: «به جز قوچانی بقیه بیان عقب. یه ماموریت تازه براتون دارم. نشسته بود کنار بی سیم، ما را که دید بلند شد گفت: « همه اومده‌ن ؟» گفتیم « همه هستن، حسین آقا نشست. ما هم نشستیم، گفت: « ماموریت اینه، همه تون می شینین این جا، تشریف نمی برید جلو ، تا من بگم.» به هم نگاه می کردیم. گفت « چیه؟ چرا به هم نیگا می‌کنید؟ میرید اون جلو ، دور هم جمع می‌شید؛ اگه یه بمب بشينه وسطتون ، من کیو بذارم جای شماها؟ از کجا بیارم؟» 🔸 فرقی نمی‌کرد، عملیات ، تک ، پاتک. هرچی که بود باید بعدش جنازه ها را جمع می کردیم می آوردیم عقب. همه را گفت « پس علی کو؟ علی قوچانی شهید شده بود. با گلوله مستقیم تانک. جنازه نداشت. رفت یکی یکی روی جنازه ها را زد کنار . پیدایش نکرد. حالا جنازه‌اش را از من میخواست، گفت باید بری بیاریش عقب .» نمی توانستم بگویم جنازه ندارد. گفتم اون جا رو عراقی ها آب انداخته ن . نمیشه بریم بیاریمش .
نخور غصه وقتی ‏‌خدا مهربونه😍 به وقتِ غصه چشاتو ببند ، به یاد خوشی هات به غم هات بخند ، بخند که یادت بمونه همیشه با فکر و خیال از غم هات کم نمیشه🌱
زخمهای دلت را فقط به خدا بسپار خودش بهترین مرهم ها را دارد🌱 باور کن، آرام آرام همه چیز خوب می شود😊
🤲❤خدایاپناهم‌باش «لَا یجِیرُ، یا إِلَهِی، إِلَّا رَبٌّ عَلَی مَرْبُوبٍ» ای خدای من! پرورده را کسی جز پروردگار پناه نمی‌دهد⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲خدایا تو را شکر که امروز را به من فرصت زندگی دادی تا شکرگزار نعمت‌هایت باشم و از زندگی‌ام لذت ببرم.🍃 تو را شکر که هر روز نعمت‌های بیکرانت را وارد زندگی‌ام می‌کنی.🌱 تو را شکر که هر لحظه مرا به مسیر درست هدایت می‌کنی.🌿 تو را شکر که ایمان و باورم را روز به روز قوی‌تر می‌کنی.🌹 تو را شکر که هر روز از بی‌نهایت راه و از جایی که فکرش را هم نمی‌کنم به من رزق و روزی می‌دهی.🌾 تو را شکر که هر روز بهترین‌ها را وارد زندگی‌ام میکنی.❤️ خدایا شکرت
📸 جانفدا 🇮🇷❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نام و تصویر حاج قاسم سلیمانی روی دیوار سفارت انگلیس خبیث نقش بست 🔹️ جوانان پای کار انقلابی با برپایی ایستگاه صلواتی تصویر قهرمان ملی ایران حاج قاسم عزیز را بر روی دیوار سفارت انگلیس خبیث انداختند. 🔹️ پایتخت های "مقاومت" دارند برای برپایی مراسم پاسداشت قاسم سلیمانی آماده میشوند.
آسمان شدن مثل کبوتری که به سنگر نمی‏‌نشست از پا نمی‏‌نشست کبوتر نمی‏‌نشست ای مَرد شخم باغچه خاک جبهه‏‌ها بی‏تو گلی به وسعت باور نمی‏‌نشست شأن نزول آیه «والسابقون» تویی حتی بهشت از تو جلوتر نمی‏‌نشست پشت تن تو حادثه سنگر گرفته بود تیری اگر به قلب برادر نمی‏‌نشست امشب مبارک است تو را آسمان شدن دیگر سر مزار تو مادر نمی‏‌نشست رزیتا نعمتی
🍂 یادی‌از شهید حمید محرابی / والفجر۸ شهریار رمضانی •┈••✾<◇>✾••┈• چند هفته قبل برادر عزیزمان جناب آقای شهریار رمضانی فرمانده وقت گروهان ایمان در عملیات والفجر ۸، مطلبی از شبی که شهر فاو توسط رزمندگان اسلام فتح شده بود را برایم ارسال نمود و یادی هم از فرمانده شهید حمید محرابی کرد و این فرصت خوب و مناسبی بود تا برای نوشتن خاطره بیشتر مزاحم آقا شهریار شوم. روزهای زیادی از طریق واتس آپ مزاحم شهریار عزیز شدم تا خاطرات اش برایم بازگو کند. مطالب جمع آوری شده را با عنوان " یادی از سردار شهید محرابی" برای شما ارسال می نمایم. با تقدیم احترام- مسعود عباباف / بيسیم چی گروهان اخلاص در عملیات والفجر ۸ - مرداد ماه سال ۹۹ °°°° نیمه دوم بهمن ماه سال ۶۴ بود، نگاهی به ساعت مچی ام کردم، ساعت ۲۱:۳۰ بود. با بچه های کادر گروهان ایمان در منزلی در گسبه و کنار نهر آب که به اروند رود منتهی می شد آماده حرکت و حمله به شهر فاو بودیم، هنوز غواص های لشکر به خط نزده بودند و ما در خانه روستایی زیر نور فانوس منتظر شروع عملیات بودیم. قرار بود بعد از شکسته شدن خط عراق، بلافاصله ما حرکت کنیم. طاقت نیاوردم و آمدم بیرون، داخل حیاط، جلو درب ورودی، روی درب چاه با دو بیسیم چی گروهان، جاسم علی اصل و محمد حسین زرگر طالبی نشستم و منتظر اعلام حرکت ماندیم. ساعت ۲۲ یا ۲۲:۱۰ شب بود که ناگهان سکوت شکسته شد و درگیری بالا گرفت. غواص ها به خط زده بودند. با بیسیم اطلاع دادن که حرکت کنید. بچه ها را با کمک حمید محرابی، شمستاجران و... سوار قایق ها کردیم و از داخل نهر آب وارد رودخانه خروشان و وحشی اروند شدیم. بایستی گروهان ایمان را به خط دشمن در محور لشکر ۷ حضرت ولی عصر(عج) می بردم و با لشکر ۱۹ فجر استان فارس الحاق انجام می دادیم. از وسط رودخانه درگیری ساحل فاو و شلیک تیرهای رسام از سمت بچه های خط شکن و از مقابل، عراقی ها را می دیدم. دژ عراقی ها کامل دیده می شد. روبروی ما آتش سنگینی به راه بود و هنوز خاموش نشده بود. پشت بیسیم می گفتن خط عراق کاملا" شکسته نشده و شما هم باید بروید جلو و وارد دژ شوید. گروهان تقوا به فرماندهی برادر اسماعیل زبیدی، گروهان اخلاص به فرماندهی برادر محمود معین پور و گروهان ایمان هم به فرماندهی برادر شهریار رمضانی. هوای سرد زمستانی، رودخانه پرتلاطم اروند، استرس شب حمله، امواج خروشان، باران و ... ؛ هیچ نقطه کمکی جز نور چراغ قوه چشمک زن بچه های اطلاعات گردان (ناصر سلطانی و یوسف الهی) نبود و دائم ناصر توی بیسیم می گفت: " شهریار! بیا نقطه کمکی، بیا نقطه کمکی، چیزی نمانده ، بیا ؛.بیا... •┈••✾•○•✾••┈•
🍂 یادی‌از شهید حمید محرابی / والفجر۸ 2⃣ شهریار رمضانی •┈••✾<◇>✾••┈• به سمت بچه های اطلاعات گردان رفتیم ؛ تیربارهای عراقی با شلیک مداوم گلوله های رسام خود، داشتند بچه ها را درو می کردند. به سیم خاردارها، استحکامات و موانع خورشیدی و ... نزدیکتر می شدیم. تعداد زیادی از غواص ها شهید و مجروح شده بودند، زیر باران گلوله های تیربار به پیشروی خود ادامه دادیم. آقا حمید (شهید حمید محرابی) با شجاعت تمام از داخل قایق به داخل رودخانه پرید. من که بصورت ایستاده در قایق بودم رو به من کرد و گفت:"شهریار! به بچه ها بگو همه بریزن تو آب."، هنوز حرفش تمام نشده بود که یکدفعه تیربارچی عراقی از سمت ساحل و داخل دژ که تقریبا" ۱۰ تا ۲۰ متری با ما فاصله داشت، با گلوله های رسام بطرفم شروع به شلیک کرد. من چند ثانیه‌ای شوکه شده بودم و زبانم بند آمده بود ولی وقتی خدا نمی خواهد که اتفاقی نمی‌افتد؛ آقا حمید دلاور و شجاع، از داخل رودخانه و آن هوای سرد، سنگر تیربار را به گلوله بست و خاموشش کرد. همه بچه ها از قایق ها به داخل آب ریختند و بسمت ساحل دشمن هجوم بردند. حمید با آن قامت بلندش از دژ بالا می رفت، تعدادی از عراقی ها وقتی دیدند ما داریم وارد دژ می‌شویم فرار کردند. ولی هنوز چند تایی از آنها همچنان در سنگرهای خود مقاومت می کردند. پل چوبی که از نقاط شاخص خط مقدم دشمن و در محدوده محور عملیاتی لشکر ۱۹ فجر بود و نقطه الحاق دو لشکر ۷ ولیعصر(عج) و لشکر ۱۹ فجر بود را در سمت چپ خودمان با کمک حمید محرابی پیدا کردیم. یکی از فرمانده گروهان ها یا دسته لشکر ۱۹ فجر صدایم کرد و گفت:" ما پشت سر شما با این ۸ نفر آمدیم، حالا چکار کنیم؟" گفتم: "همین جا را حفظ کنید و سعی کن با نیروهایت تماس بگیری و از بالای سیل بند چراغ قوه بزن تا تمام نیروهایت بیایند"، خلاصه غیرتیش کردم که مقاومت کند و سنگرهای دژ را تا آنجایی که می توانند پاکسازی کنند. سردار شهید حمید محرابی ستون گروهان ایمان را حرکت داد و وارد نخلستان های اطراف شهر فاو شدیم، فقط صدای باد شدید و کمی باران شنیده می شد که نخل ها را تکان می داد. درگیری در خط مقدم عراق که الان عملا" پشت سرمان قرار گرفته بود را همچنان می شنیدیم. با عکس های هوایی که از منطقه فاو قبل از عملیات گرفته بودند، سردار غلامرضا محرابی[ مسئول اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا و برادر شهید حمید محرابی] از مسوولین قرارگاه کربلا بهمون گفت :"... •┈••✾•○•✾••┈• ادامه دارد
📢📢🍀🌴حمیدم🌴🍀:📢📢 سلام دوستان عصرشمابخیر✋✋آقامهدی باکری واحدمقیمی دارندبرای نمازومناجات آماده میشندماهم ازقافله عشق عقب نمانیم.یاعلی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴