✍ #برگےازخاطرات_افلاڪیان
●همیشه می گفت، نکند #جنگ تمام شود و ما جز #خانواده_شهدا نباشیم. اصلاً زشت است که خانواده ما یک #شهید نداشته باشد. آنقدر چهره اش #نور داشت که گاهی در نور چهره اش غرق می شدم. مدتی بود که می خواستم حرفی به #خیرالله بزنم و چیزی از او بخواهم اما نمی توانستم. روزی با ماشین از یکی جاده های مرودشت عبور می کردیم، صحبت های ما از جنگ بود و شهدا.
دل به دریا زدم و به #خیرالله گفتم: «خیرالله می دانم که تو #شهید می شوی، دوست دارم مرا #نصیحتی کنی که همیشه از شما برایم یادگار بماند.»
●خندید و گفت: «خدا از زبانت بشنود که من #شهید شوم. اما نصیحت: اول #نمازت راترک نکن، اگر نمازت را بخوانی خود به خود تمام اعمالت درست می شود دوم در انتخاب #دوست خیلی دقت کن!»
آخرین روزهای جنگ بود، تیرماه سال 67 که در جزیره مجنون، پس از سال ها جهاد به آرزویش رسید...
🌷 #شهیدخیرالله_الطافی🌷
●سمت: فرمانده گردان
●شهادت:۱۳۶۷/۴/۴
●محل شهادت: جزیره مجنون
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا #صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🕊🌹🕊
📜 #بـرگـےازخـاطرات_افـلاڪـیان
🌷شهیدی که هفتهای یک خواستگار داشت.🌷
فرماندهی آقا عباس مے گفت عباس هفتہ ای یڪ خواستگار داشت.
گویے همه خواهان بودند ڪہ با عباس فامیل شوند،همیشه بہ او مےگفتند اگر مےخواهے #ازدواج ڪنے ما گزینہ مناسب داریم. در ایام اربعین با خانوادهی #شیرازی آشنا شدند و خانواده حرفها زدن و عباس زمانے ڪہ با این خانم صحبت ڪرده بود به وی از تصمیمش گفتہ بود در صورتی ڪہ سالم از این #ماموریت بازگشتم برای رسمے شدن این ارتباط قدم جلو خواهم گذاشت.
اما گویے خداوند برای عباس جور دیگری رقم زده بود و برای #خودش ڪنار گذاشتہ بود...
#شهید_عباس_آسمیه🌷
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌷شـادی روح شهدا #صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
رفاقت باشـهـیــدانْ چه زیباست 🕊🌹🕊