🌹 رضایت پدر
🔸در احوالات آیتالله العظمی میرزا جمال گلپایگانی نقل شده است که روزی #جوان مؤمنی از اطرافیان ایشان از دنیا رفت. ایشان وارد قبر شد تا کار تلقین میت را انجام دهد. اما یکباره با چهره ای وحشت زده بیرون آمد و سراغ #پدر این میت را گرفت!
🔸او را به کناری برد و سؤال کرد از دست این جوان #راضی نیستی؟ پدر گفت: چرا راضی هستم اما مدتی قبل تمام فامیل دور هم جمع بودند. شخصی سوالی پرسید من خواستم #جواب بدهم که پسرم بلند گفت بابا تو که سواد نداری حرف نزن و بعد خودش جواب سؤال را داد. خیلی در جلوی جمع آبرویم رفت، خیلی #ضایع شدم.
🔸میرزا جمال آقا گفت: پسرت بواسطه همان دل شکستن اکنون #گرفتار است. حلالش کن تا در برزخ راحت باشد. پدر او را حلال کرد و این مرجع والامقام دوباره به داخل قبر رفت و کار #تلقین و تدفین را انجام داد. وقتی بیرون آمد با خوشحالی به پدر آن جوان گفت: خدا را شکر مشکل پسرت حل شد.
📚کتاب بازگشت
.
#جوان هیکلی و خوش مشربی را دیدم که با فرمانده پایگاه شوخی می کرد. پرس و جو کردم، بچهها گفتند: «آخوند جدیده. داوطلبانه اومده اینجا برای تبلیغ.»
برایم عجیب بود. طرف از دل پایتخت، به اختیار خودش، آمده بود چالاب!
جایی که زمستان ها، ماهی یک بار نان می آمد. ..آب نداشت. گاز نداشت.🍃 با موتوربرق نور داشتیم. با فرغون برف می آوردیم و توی تانکر می ریختیم، چراغ نفتی زیرش می گذاشتیم تا آب ولرم شود، بچه ها با کاسه دوش بگیرند...زمستان ها، کسی که پشت بام شیفت می داد باید کپسول اکسیژن با خودش می برد فشارش نیفتد.
فصل سرما، اسلحه توی دست بچه ها یخ می زد.. از شهر، سه ساعت پیاده روی از دل کوه بود تا کسی بخواهد برسد به پایگاه. ماشین و قاطر هم نمی توانست این مسیر را برود. توی این شرایط منطقه، تبلیغ آمدن هم عجیب بود و هم با ارزش.👌
"اردیبهشت اتفاق افتاد"
زندگینامه مستند شهیدمجیدسلمانیان
#شهیدمدافعحرممجیدسلمانیان♥️
#غدیر
🕊🌹🕊