✨﷽✨
#پندانه
🔴دوربینهای فیلمبرداری زندگی
🔹هیچ میدانید که در هر لحظه و هر زمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند؟
🎥 دوربین اول: خدا
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَری؛
آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند؟(علق:14)
🎥 دوربین دوم: ملائک مقرب خدا
مايَلْفِظُمِنْقَوْلٍ إِلاَّلَدَيْهِرَقيبٌعَتيد؛
از شما حرکتی سرنمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند.(قاف:18)
🎥 دوربین سوم: زمین
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛
در آن روز زمین هر چیزی که دیده را بیان میکند.(زلزال:4)
🎥 دوربین چهارم: اعضا و جوارح ما
تُكَلِّمُناأَيْدِيهِمَْتَشْهَدُأَرْجُلُهُمْكانُوايَكْسِبُون؛
در آن روز دستها و پاها شهادت میدهند که چه کاری کردهاند. (یس: 65)
🔅#پندانه
✍️ با افشای راز خود، به خودتان خیانت نکنید
🔹روزی از روزها در جنگلی سرسبز روباهی درصدد شکار یک خارپشت بود. روباه از خارهای خارپشت میترسید و نمیتوانست به خارپشت نزدیک شود.
🔸خارپشت با کلاغ دوست بود. کلاغ هم به پوشش سخت خارپشت غبطه میخورد.
🔹روزی کلاغ به خارپشت گفت:
پوشش تو بسیارخوب است؛ حتی روباه هم نمیتواند تو را صید کند.
🔸خارپشت با شنیدن تمجید کلاغ گفت:
درسته، اما پوشش من نیز نقطهضعفی دارد.
🔹هنگامی که بدنم را جمع میکنم، در شکم من یک سوراخ کوچک دیده میشود. اگر این سوراخ آسیب ببیند، تمام بدن من شروع به خارش خواهد کرد و قدرت دفاعی من کم خواهد شد.
🔸کلاغ با شنیدن سخنان خارپشت بسیار تعجب کرد و در اندیشه نقطهضعف خارپشت بود.
🔹خارپشت سپس به کلاغ گفت:
این راز را فقط به تو گفتم. باید آن را حفظ کنی، زیرا اگر روباه این راز را بداند، مرا شکار خواهد کرد.
🔸کلاغ سوگند خورد و گفت:
راحت باش، تو دوست من هستی، چطور میتوانم به تو خیانت کنم؟
🔹چندی بعد کلاغ به چنگ روباه افتاد.
🔸زمانی که روباه میخواست کلاغ را بخورد، کلاغ به یاد خارپشت افتاد و به روباه گفت:
شنیدهام که تو میخواهی مزه گوشت خارپشت را بچشی. اگر مرا آزاد کنی، راز خارپشت را به تو میگویم و تو میتوانی خارپشت را بگیری.
🔹روباه با شنیدن حرفهای کلاغ او را آزاد کرد. سپس کلاغ راز خارپشت را به روباه گفت و روباه توانست با دانستن این راز خارپشت بینوا را شکار کند.
🔸هنگامی که روباه خارپشت را در دهان گرفت، خارپشت با ناامیدی گفت:
کلاغ، تو گفته بودی که راز من را حفظ میکنی؛ پس چرا به من خیانت کردی؟!
🔺این داستان خیانت کلاغ نیست، بلکه خارپشت با افشای راز خود در واقع به خودش خیانت کرد.
💦❄️⛄️❄️💦
🔅#پندانه
✍️ نجاتیافتن گاهی در نجنگیدن است
🔹درمانگری داشتم که وسط جلسه، وقتی داشتم اشک میریختم و یکی از آن فجایع دردناک زندگیام را شرح میدادم، خمیازه کشید و گفت:
توی این هوا، آش خیلی میچسبه.
🔸ایستاده بود کنار پنجره اتاق کوچکش و عجیب نبود اگر هوای ابری آن بیرون برایش جذابتر از زخمهای شخصی من باشد.
🔹جلسه اول ازم پرسیده بود:
فرض کن طنابی توی دستت است که سر دیگرش را یک اژدها گرفته و بینتان یک دره است.
🔸اژدها مدام طناب را میکشد و تو به لبه پرتگاه نزدیک میشوی. چه کار میکنی؟
🔹من مثل آدمهای احمق جواب دادم تا جایی که زورم میرسد، تلاش میکنم و طناب را میکشم.
🔸درمانگر گفت:
ولی او یک اژدهاست و زورش از تو خیلی بیشتر است، چیزی نمانده تا سقوط کنی.
🔹مستأصل نگاهش کردم.
🔸گفت:
چرا طناب را رها نمیکنی؟
🔹درست میگفت. آن لحظه ناگهان روزنهای به رویم باز شد، لابد دری به آگاهی. قاعدهها عوض شدند و اژدها خواروخفیف شد.
🔸آن موقع طنابهای زیادی توی دستم بود. همزمان داشتم با چند اژدها طنابکشی میکردم.
🔹جنگیدن بیهوده، مقاومت باطل، تلاش هرز همین است؛ اصرار بر امر غیرممکن، وقتی میتوانی طناب را زمین بگذاری و پافشاری بر اتفاقی که نمیافتد.
🔸زور تو همیشه کفایت نمیکند. رهاکردن ضعف نیست، پذیرش این نکته است که تو جنگجوی هر مبارزهای نیستی. نجاتیافتن گاهی در نجنگیدن است.
💦❄️⛄️❄️💦
❄️✨🌸✨❄️✨🌸✨❄️
#پندانه💭
💟الگوی زیبایی برای دیگران باش"
سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد
💟از ایمان سخن نگو!
بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.
💟از عقیده برایش نگو!
بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
💟از عبادت برایش نگو!
بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
💟از اخلاق برایش نگو!
بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد.
💟از تعهد برایش نگو!
بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد.
☘"بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند"☘
🔅#پندانه
✍️ از هر دست بدهی از همان دست میگیری
🔹در یک روز خاکستری زمستانی، حوصله مالک یک باغ زیبا سر رفت. او تصمیم گرفت از همسایه خود که کتابخوان بود و کتابخانه بزرگی داشت، کتابی به امانت بگیرد.
🔸مرد همسایه گفت کتاب موردنظر را دارد، اما اصولا کتابهای خود را به کسی قرض نمیدهد. بهجای آن پیشنهاد کرد که کتاب را در کتابخانه او مطالعه کند و مرد پذیرفت.
🔹بهار رسید و کارهای باغ آغاز شد. هنگامی که زمان کوتاهکردن چمنها رسید، مرد همسایه از صاحب باغ خواست که ماشین چمنزنی خود را به او امانت دهد. ظاهرا دستگاه خودش خراب شده بود.
🔸صاحب باغ به مرد همسایه گفت نمیتواند ماشین چمنزنی را به امانت بگیرد، اما از آنجاکه او اصولا دستگاه خود را به کسی قرض نمیدهد، باید در همان باغ از آن استفاده کند.
💢از قدیم گفتهاند از هر دست بدهی از همان دست میگیری. دنیا همانطور با ما برخورد میکند که ما با او رفتار میکنیم و این شاید بزرگترین راز زندگی باشد.
🔺وقتی به دیگران نیکی میکنیم در واقع به خودمان نیکی کردهایم و وقتی به دیگران بدی میکنیم به کسی جز خودمان بدی نکردهایم.
💦❄️⛄️❄️💦
#پندانـــــــهـــ
▪️ هر وقت فکر کردی و از خودت زشتی دیدی،
استغفار کن؛ زشتی را پاک میکند.
▫️ وقتی زیبایی دیدی، بر پیامبر و آلش صلوات بفرست؛ زیبایی را زیاد میکند.
📚 مصباح الهدی، حاج اسماعیل دولابی ره
🔆 #پندانه
✍️ فقط خدا کریم است و بس
🔹درویشی تهیدست از کنار باغ کریمخان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریمخان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.
🔸کریمخان گفت:
این اشارههای تو برای چه بود؟
🔹درویش گفت:
نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.
🔸آن کریم به تو چقدر داده است و به من چه داده؟
🔹کریمخان که در حال کشیدن قلیان بود، گفت:
چه میخواهی؟
🔸درویش گفت:
همین قلیان، مرا بس است!
🔹چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که میخواست نزد کریمخان رفته و تحفه برای خان ببرد! پس جیب درویش را پر از سکه کرد و قلیان را نزد کریمخان برد!
🔸روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت.
🔹ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریمخان زند کرد و گفت:
نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.
🌸💐🌸
✨﷽✨
#پندانه
✍ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ
ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺭﺍ ﺩﻳﺪی ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؟!
ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﺪ!
🔸ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ...
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ؛
ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ،
ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ...
🔹ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ
ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...
🔸ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ...
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ، ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﻦ ...ﻣﻦ ... ﻣﻦ ...من...
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ !
🔹ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽ ﭼﺴﺒﺪ!
🔸ما در زندگی به چه چسبیده ایم؟!
سنگ وجود ما کدام است!
🌸🌸🌸
#پندانه
✍️ به خدا اعتماد کن
🔹دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت.
🔸پیرمرد خوشحال شد و گوشههای دامن را گره زد و رفت!
🔹در راه با پروردگار سخن میگفت:
ای گشاینده گرههای ناگشوده، عنایتی فرما و گرهای از گرههای زندگی ما بگشا.
🔸در همین حال ناگهان گرهای از گرههای لباسش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
🔹او با ناراحتی گفت:
ای یار عزیز، من کی گفتم این گره را بگشای و گندم را بریز؟ اگر آن گره را نگشودی، این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
🔸وقتی نشست تا گندمها را از روی زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانهها روی ظرفی از طلا ریختهاند!
🔹ندا آمد:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
🌸🌸🌸
#پندانه
✍️ شکر نعمت، نعمتت افرون کند
🔹پیرزنی برای سفیدکاری منزلش، کارگری را استخدام کرد.
🔸وقتی کارگر وارد منزل کارگر شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زنوشوهر پیر سوخت؛ اما در مدتی که در آن خانه کار میکرد متوجه شد که پیرمرد، انسانی بسیار شاد و خوشبین است.
🔹او حین کار، با پیرمرد صحبت میکرد و کمکم با او دوست شد. در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشارهای نکرد.
🔸پس از پایان سفیدکاری، وقتی کارگر صورتحساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد هزینهای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
🔹پیرزن از کارگر پرسید:
شما چرا این همه تخفیف به ما میدهید؟
🔸کارگر جواب داد:
من وقتی با شوهر شما صحبت میکردم خیلی خوشحال میشدم و از نحوه برخورد او با زندگی، متوجه شدم که کار و زندگی من، آنقدر هم که فکر میکردم سخت و بد نیست! به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.
🔹پیرزن از تحسین پیرمرد و بزرگواری کارگر منقلب شد و اشک از چشمانش جاری شد، زیرا او میدید که کارگر فقط یک دست دارد.
🔸برای آنچه که دارید شکرگزار باشید، تا چیزهای خوب دیگری به سویتان جذب شود.
🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
امام صادق(ع) میفرمایند:
قبل ظهور ایمانتو کامل کن که وقت ظهور،بابت چیزاییکه یاد گرفتی ازت امتحان میگیرن🌱😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف قشنگ 🌱
می گفت که:
وقتی به کسی خوبی می کنی
برای #خدا بهش خوبی کن.
برای #خدا دلشو شاد کن .
تا اگه یه روزی در حقت بدی کرد ،
یه روزی یادش رفت،
یه روزی جبرانش نکرد
دیگه فکرت ناراحت نشه ،
دیگه #غصه نخوری...
راستمیگه... ؛)
#پندانـــــــهـــ