eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
219 دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
14.1هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
حواستو جمع کن به خودت به عقلت به دلت بگو فقط نگاه و نظر با محبت و با رضایت خدا باید برام مھم باشه بقیه نگاه ها نظر ها پوچ میشن با چیزی به نام مـرگ
شہادت؛ عشق به وصال محبوب ومعشوق در زیباترین شکل است.🫀🤍
بی خود بِنِشین پیشَم بی‌خود کُن و بی‌خویشَم تا هیچ نَیَندیشم نی از کِهْ نی از مِهْ
عشق را از کس مپرس، از عشق پُرس عشق، ابرِ دُرفشان است ای پسر ترجُمانیّ مَنَش محتاج نیست عشق، خود را ترجمان است ای پسر
تا درد نیابی تو به درمان نرسی تا جان ندهی به وصل جانان نرسی
عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل علت عاشق ز علتها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست
نور تویی، سور تویی چون از نَشاطِ نورِ تو، کوران هَمی بینا شوند تا از خوشیِّ راهِ تو، رَهْوار گردد لَنگ‌ها از شور و شادی نور تجلی تو، کوردلان بصیرت یابند و از دلنشین بودن راه حقیقت، لنگ ها نیز به راحتی راه می روند.
آن دل که گُم شُده‌ست هم از جان خویش جوی آرام جان خویش زِ جانان خویش جوی از تخت تَنْ بُرون رو و بر تخت جان نِشین از آسْمان گذر کُن و کیوان خویش جوی
زخم‌ها‌خوب‌میشوند ؛ جایشان‌کم‌کم‌ازبین‌میرود ! ولی‌یک‌زنگ‌تلفن برای‌برگرداندن‌تمام‌دردهاکافیست..
باغ با جمله درختان ز خزان خشک شدند ز چه باغی تو؟ که همچون گُلِ تر می‌خندی
سعادت جو دِگَر باشد وَ عاشقْ خود دِگَر باشد ندارد پایِ عشقِ او کسی کِشْ عشقِ سَر باشد
🌺 🍃🌹زندگینامه شهید محمد علی ذلفقاری🌹🍃 🍃🌹تابستان بود و خورشید تیرماه سخاوتمندانه بر اهالی کویری شهر دامغان طلا می‌‌پاشید. خوشه‌‌های گندم به بار نشسته بود. خنکایِ نسیمِ تولدِ محمدعلی خستگی انتظار نه‌‌ماهه را از تن مادر و پدر به در کرد. هجدهمین روز از اولین ماه گرم سال ‌‌هزاروسیصدوسی محمدعلی پا به عرصۀ گیتی نهاد. 🍃🌹در یک خانوادۀ مذهبی و معتقد به قرآن و اهل‌‌بیت رشد کرد. تا کلاس چهارم دبستان در دامغان تحصیل کرد و بعد از آن به علت شغل پدر به‌‌همراه خانواده به تهران عزیمت کردند. 🍃🌹پانزده سال بیشتر نداشت که سایۀ پدر از سرش رفت. بعد از آن مادر، هم برایش مادری می‌‌کرد و هم پدری. مادر برای گذران زندگی و تأمین معاش خانواده مجبور به کار در سازمان آب و فاضلاب تهران شد. 🍃🌹روزها می‌‌گذشت و محمدعلی بزرگ و بزرگتر می‌‌شد و زمان به پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک‌‌تر؛ محمدعلی سال‌‌های آخر دانشگاهش را می‌‌گذراند که شعله‌‌های انقلاب در جانش زبانه ‌‌کشید. به‌‌همراه همۀ فعالین و انقلابیون شروع به نشر و پخش اعلامیه‌‌های حضرت امام(ره) کرد. شبانه اعلامیه‌‌ها را به دامغان می‌‌رساند تا فرزندان انقلابی شهرش آن‌‌ها را پخش کنند. 🍃🌹در همان گیرودارهای فعالیت‌‌های انقلاب از تحصیل بازنماند و درسش را به پایان رساند و موفق به گرفتن لیسانس شد. محمدعلی سال ‌‌هزاروسیصدوپنجاه‌‌شش پیمان مقدس ازدواجش را با مهری‌‌خانم بست. پس از آن در خانۀ مادرش، در یک اتاق به زندگی مشترکش ادامه ‌‌داد. حالا مادر با قوت بیشتری احساس می‌‌کرد که محمدعلی می‌‌تواند جای خالی پدرش را در خانه پر کند. 🍃🌹