💠وصیت نامه شهید والامقام سید مجتبی علمدار
بسم الله الرحمن الرحیم
🌷شهادت میدهم و پسندیده ام خدا را به پروردگاری و اسلام را برای دینداری و محمد (ص) را به پیغمبری
و علی(ع) را به امامت
و حسن(ع) و حسین(ع) علی(ع) و محمد(ص) وجعفر(ع) و موسی(ع) و محمد(ع) و علی(ع) و حسن(ع)
و قائم آل محمد مهدی موعود(عج) را امام و پیشوایان بر حق و رهبران اسلام بعد از پیغمبر(ص) از دشمنانش بیزارم و دوستانشان را دوست دارم .
اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند نماز است پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سر وقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع در نماز طلب کنید.
به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید قرآن را بیشتر بخوانید بیشتر بشناسید بیشتر عشق بورزید بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای قربت فرزند فاطمه(س) (مقام معظم رهبری) را که همان ناله غریبانه فاطمه(س) خواهد بود به گوش برسد همان طوری که زمان امام خمینی(ره) گوش به فرمان بودید و در صحنه های انقلاب حاضر و آماده ایثار از جان و مال و زندگی جهت هر چه بارورتر شدن درخت تنومند اسلام ناب که 1400 سال پیش بدست توانای خاتم پیغمبران محمد بن عبدالله(ص) کاشته شده و با خون فاطمه زهرا(س) بین درب و دیوار و عرق خون آلود پیشانی حیدر ، جگر پاره امام حسن(ع) در میان تشت ، بدن پاره پاره و رگ بریده حلقوم ابی عبدالله(ع) و خونهای جاری شده از ابدان شهدای کربلا و کربلای ایران آبیاری شد باشند.
نگذارید که آن واقعه تکرار شود! حتما می پرسید کدام واقعه؟
همان واقعه ای که بی بی فاطمه زهرا(س) نیمه دل شب دست به دعا بردارد که اللهم عجل وفاتی همان واقعه ای که علی (ع) از تنهایی با چاه درد دل کند همان واقعه ای که امام حسن مجتبی (ع) را سنگ بزنند و آنقدر مظلوم و غریبش کنند که بعد از مرگش جنازه اش را تیرباران کنند ، همان واقعه ای که امام حسین (ع) فریاد بزند (هل من ناصر ینصرنی) فقط پیکرهای بی سر شهدا تکان بخورد همان واقعه ای که امام صادق(ع) بفرمایند : به تعداد انگشتان یک دست یار و یاور واقعی ندارم همان واقعه ای که... و نهایتا همان واقعه ای که امام خمینی(ره) بگویند : من جام زهر نوشیده ام و ناله غریبانه (اللهم عجل وفاتی) او فاطمه(س) را به گریه آورد.
شیعه ها مسلمونا ، حزب اللهی ها ، بسیجی ها و ... نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود.
بر همه واجب است مطیع محض مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد ، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بستند و ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند.
وصیت می کنم مرا در گلزار شهدای ساری دفن کنید و تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را بر روی صورتم بگذارند و قبل از آنکه مرا در قبر بگذارند مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جد غریبم فاطمه زهرا(س) و جد غریبم حسین(ع) را بخواند .
به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس
چون در آن لحظه حسین است که مهمان من است
و از مستمعین گرامی می خواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم می گویم: من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی می ترسم شما را به حق پنج تن آل عبا تا می توانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر را برای من بخوانید و زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید بسوی آرامگاه می برید تا می توانید مهدی(عج) و فاطمه(س) را صدا بزنید ...
کی واهمه دارد ز مکافات قیامت
آنکس که بود در صف محشر به پناهت
الحقير سيد مجتبی علمدار
@sardareghalbam
100گل صلوات هدیه میکنیم به "چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام سید مجتبی علمدار "
رودیم و أشهد گفتن ما بر لب دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها
پیشانی ما خط به خط، خط مقدم بود
ما را سری دادند سرگردان سنگرها
آهسته در گوشم کسی گفت: اسم شب صبح است!
ناگاه روشن شد دو عالم از منورها
روشن برآمد دستمان تا در گریبان رفت
از سینه سوزان برآوردیم اخگرها
@sardareghalbam
🥀شهیدشاهچراغ
"شهید غلامعلی عباسی "
+سفر بخیر شهیدی که شدی عاقبت بخیر .....
@sardareghalbam
آيتالله بهجت (ره) :
اگر گرفتاری و حاجت داری، پدر و مادرت را خوشنود کن و اگر زنده نيستند برایشان صدقه بده چون مردگان زندهاند و ما توانایی ديدنشان را نداريم
@sardareghalbam
❤️ شربت صلوات می نوشم
یکی از صلحا بر بالین بیماری آمد، و او را در سکرات موت دید،
پرسید که: تلخی جان کندن را چگونه می یابی؟ جواب داد که:
کام جان خود را شیرین می یابم، و هیچ تلخی در آن احساس نمی کنم.
آن صالح، در عجب ماند، که موجب این چیست، که شربتی که در مذاق خاص و عام تلخ است، در مذاق این بیمار، شیرین می آید.
آن بیمار گفت: از این در شگفت نمان، زیرا که به من رسیده بود که:
رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرموده است که:
هرکه بسیار بر من صلوات فرستد، از تلخی جان کندن ایمن باشد.
و من مدتی است که شربت صلوات را می نوشم، لهاذا اثر تلخی در جان خود نمی بینم؛ و از این جهان، شیرین کام و نیکو سرانجام می روم
@sardareghalbam
حـٰاجقـٰاسمفَـرمُـودن ؛
ازخُـداونـدیِكچـیزخواسـتَم..
خواسـتَمڪه:
خُـدایـٰااگَرمـَنبخواهـَمبـهانقِلـٰآب
اسلـٰامۍخِـدمَـتڪُنمبـٰاید
خُـودَمراوقـفانقلـٰابڪُنم
ازخُـداخـواستَـمایـنقدربہمَـن
مشغَلـهبدهَـدڪه
حتۍفِڪرگـناههَمنَڪُنم!..
#سردآردلھـا
@sardareghalbam
💔برایِ شهیدم، شهیدت، شهیدامون
🖤شهادت مظلومانه هموطنانمان در حرم شاهچراغ علیهالسلام را تسلیت عرض مینمائیم.
🏴#شیراز_من_تسلیت
🏴#ایران_تسلیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢شیری ز پا افتاد و همگی شیر شدند
#شاهچراغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌آخرین اطلاعات از حادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) از زبان وزیر کشور
🔺احمد وحیدی، وزیر کشور:
🔹 واقعا تروریستی حضرت شاهچراغ (ع) به ملت عزیز ایران به ویژه مردم شیراز تسلیت عرض میکنم.
🔸 برای بررسی این واقعه تروریستی به استان فارس آمدم تا با همراهی همه دستگاههای امنیتی و انتظامی ابعاد و شرایط حادثه را بررسی کنیم. جزئیات این حادثه مورد کنکاش قرار گرفت.
🔸 متاسفانه تروریست هدایت شده از فرای مرزها که در قالب یک شبکه هدایت شده و به قصد انجام عمل تروریستی در این حرم مطهر حضور یافته، اقدام به تیراندازی میکند که یکی از عزیزان به دلیل شدت جراحات شهید شدند.
🔹عکسالعمل خوب و به موقع مردم در کنار نیروهای نظامی و امنیتی نشان میدهند مانع از ادامه کار تروریست شده است.
🔸 اینکه زوار بی گناه صرفا به دلیل عشق به اهل بیت و اسلام عزیز مورد حمله افراد خبیث قرار گیرند، همان ادامه توهین به اسلام در کشورهای غربی است.
🔸 انشاءالله این دفعه نیز همچون دفعات گذشته با هوشیاری دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی، شبکه تروریستی به مجازات خود خواهند رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 این #ده_ثانیه رو ببینید که چطور یک جوان باغیرت خودشو فدا میکنه تا تروریست رو سالم دستگیر کنه تا میزان آسیب به مردم کمتر بشه...
راستی اگر بمب به خودش بسته بود که شهادتش هم قطعی بود ولی باز هم این کار رو کرد.
یا همین دو هفته پیش که ۴۳ بمب را کشف کردند و قرار بود #محرم_خونینی رو در کشور رقم بزنند و دهها اقدام تروریستی دیگه که کشف شد و صداش در نیومد.
اینها را نمیبینیم ولی اگر در یک کشور پهناوری مثل ایران، یه تروریست که از چندین کشور حمایت میشه، یک اسلحه تهیه کنه و بیاد مردم رو به رگبار ببنده، همه چیز رو فراموش میکنیم.
دقیقا الان وقتشه که بگیم امنیت اتفاقی نیست و چه مجاهدتهایی انجام میشه تا این امنیت برقرار بشه...
#ده_ثانیه شجاعت،فداکاری،تربیت حسینی
و ده ثانیه همه چیز را فداکردن...
این ده ثانیه را فراموش نکنیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا رو شکر تیر خطا رفت (:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تصاویر دیدهنشده از حادثۀ تروریستیِ حرم شاهچراغ
عقل می گوید بمان
و عشق می گوید برو
و این هر دو، عقل و عشق را
خداوند آفریده است
تا وجود انسان در حیرت میان
عقل و عشق معنا شود ..
#شهیدسیدمرتضیآوینی
@sardareghalbam
🔰زندگینامه شهید عباس دانشگر
🌹🍃عباس دانشگر فرزند مؤمن؛ هیجدهم اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و هفتاد و دو در شهرستان سمنان در خانواده ای متدین به دنیـا آمد. او تحت تربیت مذهبی پدر و مادر، از همان دوران کودکی با احکام و قرآن و تعالیم دینی آشنا شد.
پدرش او را مرتب به همراه خود به مسجد محل می برد و این حضور مداوم در مسجد الزهرای شهرک تعاون سمنان و در نوجوانی در پایگاه بسیج محمد رسول ا... (ص) باعث شد که به منشی بسیجی وار و رفتار و گفتارش با آداب و اخلاق اسلامی آراسته شود.
شجاع و نترس بودن یکی از مشخصه های دوران کودکی و نوجوانی او بود و خنده ای که همیشه بر لب داشت. در ارتباط با دیگران روابط عمومی بالایی داشت و در اولین برخورد آنقدر گرم و صمیمی بود که رابطه ای صمیمی و عاطفی با اطرافیان برقرار میکرد.
تقریبا از سن هشت سالگی به بعد مرتب در نماز جماعت مسجد محل حضور داشت و با دوستانش هر سال در اعتکاف ماه رجب شرکت می کرد. بزرگتر که شد زیاد هیئت میرفت، به قول معروف بچه هیئتی بود، پا منبری ثابت اکثر سخنرانی هایی مسجد محل و دیگر مساجد شهر محسوب میشد و علاوه بر شرکت در مراسمات مذهبی مثل عزاداری های ماه محرم و شبهای قدر و تلاوت جزء خوانی قرآن در ماه مبارک رمضان، در طول سال نیز خصوصا پنجشنبه شب ها در دعای کمیل امام زاده یحیی سمنان و جمعه صبح ها در دعای ندبه شهرستان (بیشتر در مسجد المهدی سمنان) حضوری مرتب و فعال داشت و همین حضور فعال او زمینه ای برای ساخته شدن شخصیت اجتماعی و معنوی او در سال های بعد شد. بخشی از روحیات مذهبی عباس بالطبع از خانواده نشات میگرفت اما بخش بسیار زیادی از آن ناشی از کوشش هایی بود که عباس خصوصا در دوران جوانی در خودسازی و پرورش روح ایمان خودش داشت.
عباس هوش و استعداد خوبی داشت، در دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان برای ارتقاء تحصیل خودش همواره تلاش میکرد و همیشه جزو شاگردان ممتاز کلاس بود. اوج تلاشش در مقطع پیش دانشگاهی بود، ساعات روزانه خود را برنامه ریزی کرده بود و اکثر وقت های روزانه خود را در سالن مطالعه کتابخانه مرکزی سمنان میگذراند او با اراده ای قوی میخواست بهترین نتیجه را در کنکور بگیرد. در نهایت هم توانست با رتبه خوب در دانشگاه سمنان در رشته مهندسی کامپیوتر(نرم افزار) قبول شود.
همزمان با شرکت در کنکور سراسری؛ به خاطر عشق و علاقه ای که برای ورود به سپاه پاسداران داشت در آزمون ورودی دانشگاه امام حسین(ع) هم شرکت کرد. خبر قبولی در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع)، تقریبا همزمان با خبر قبولی در رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه سمنان به عباس داده شد. قبولی در هر دو آزمون، او را حدود یک هفته در فکر فرو برد که کدام راه را انتخاب کند.
از دوستان زیادی مشورت خواست، اکثر دوستان و آشنایان به او پیشنهاد دادند که در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل بدهد ولی او در نهایت دانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب کرد و بعدها به دیگران میگفت در سپاه بهتر میتوان به اسلام خدمت کرد.
عباس در پنجم مهر ماه سال هزار و سیصد و نود ؛ و در حالی که 18 سال داشت وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد. جوّ مذهبی و عقیدتی دانشگاه، محیط مناسبی را برای رشد بیش از پیش برای او فراهم کرد، عباس در طول دوره آموزش افسری و پاسداری مدام به فکر افزایش سطح تفکر و آگاهی خودش بود و توانست همزمان با دوره آموزش نظامی، مطالعاتش را در موضوعات مختلف خصوصا موضوعات عقیدتی فزونی بخشد. او تا قبل از اعزام اکثر کتاب های شهید مطهری را خوانده بود و از مرکز بینش مطهر گواهی سطح یک را گرفته بود. مطالعه زیاد در عمق دید و وسعت نظر عباس تأثیر بسیار مثبتی گذاشت و کم کم او را به مرحله شعور و خودشناسی رساند (وصیت نامه و دلنوشته هایش گویای این تاثیر است).
در دانشگاه با دو نفر از هم دوره ای هایش توانسته بود حلقه های معرفتی تشکیل دهد که بعدها پایه گذار یکی از کانون های فعال تربیتی و مذهبی دانشگاه شده بود تا جایی که حتی طرح مطالعاتی و تشکیل چنین کانونی را به مسئولین دانشگاه ارائه داده بودند و قرار بود آن طرح اجرایی شود.
عباس گزینش سپاه استان سمنان بود وبعد از اتمام دوره آموزش افسری در تابستان 92، باید به سمنان می آمد. اما به خاطر فعالیت های فرهنگی اش مورد توجه فرماندهی دانشگاه قرار گرفت و همان فعالیت ها در نهایت سبب شد تا عباس و دو دوستش با تأکید فرمانده دانشگاه به جای رفتن به رده معرفی کننده، در دانشگاه ماندنی شوند تا محیط دانشگاه و دانشجویان بیشتر از وجود آنان بهره ببرند.
بعد از یک سال در دفتر جانشین فرماندهی دانشگاه مشغول به کار شد. او با استفاده از فضای معنوی دانشگاه و با مطالعه توانست بنیه ی اعتقادی و اخلاقی خود را روز به روز کامل تر کند. در این مسیر سردار اباذری معلمی دلسوز برای او بود.
✨ادامه👇
از دست نوشته های مناجات او با خداوند متعال برمی آید که در او تحول عظیمی رخ داده بود و پیوسته خود را در محضر خدا می دید و از اعمال روزانه خودش حساب می کشید.
عباس تا قبل از شهادت، سه بار در پیاده روی اربعین حسینی در کربلا شرکت کرد. در طول سه سال کارمندی در دانشگاه، بیش از 15بار به مشهد مقدس رفته بود و بیش از این تعداد به قم. در طول سال 94 بارها از فرمانده اش اجازه اعزام به سوریه را مطرح کرده بود اما رفتنش به سوریه تا نامزدی اش به تعویق افتاد.
عباس در بیست و سوم بهمن سال یک هزار و سیصد و نود و چهار دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات سفر به سوریه فراهم شد. در جواب فرمانده اش، سردار اباذری که به او گفته بود: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفته بود میترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود. عباس اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. خانواده اش نیز مانع تصمیمش نشدند و حقیقت راهی که عباس انتخاب کرده بود ایمان داشتند. در نهایت او با اصرار زیاد به فرمانده اش، در اول اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و نود و پنج داوطلبانه عازم سوریه شد.
روزهای پایانی مأموریت او بود مدت پنجاه روز در محور های متعدد درگیری در نقش فرماندهی گروهان در کنار گروهی از شیعیان نبل و الزهرا ( دو شهر در سوریه) و جمعی از گروه النجبای عراق مجاهدت کرد و در سخت ترین شرایط در نزدیکی دشمن دلاورانه جنگید. دوستان سوری و عراقی اش به او علاقه مند شده بودند و حتی یکی از آنها انگشترش را به عباس هدیه داده بود. از روحیات و رفتارش در میدان نبرد که بعد از شهادت، دوستانش نقل کردند مشخص است که عباس خود را آماده شهادت کرده بود
عباس در بیستم خرداد یک هزار و سیصد و نود و پنج در حالی که بیست و سه بهار از سن او می گذشت در منطقه خلصه در حومه جنوبی حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید. . فرمانده اش سردار اباذری به او لقب " جوان مومن انقلابی" داد و با دلی پر از اندوه این چنین گفت: " مجموعه سپاه یکی از فرماندهان شجاع و مدیر خود را از دست داد. "
پیکر مطهر شهید عباس دانشگر پس از تشییع باشکوه در دانشگاه امام حسین(ع) به زادگاهش سمنان آورده شد و در شهرستان سمنان هم پس از تشییع مردم شهید پرور در امامزاده حضرت علی اشرف(ع) به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد...
✅لذت معنوی کار کردن چیست؟
•°[☘🦋🌤]•°
❣از زمانی که عباس شهید شده بود، با خودم میگفتم:
«یعنی میشود عباس را در خواب ببینم و از او بپرسم که تو چطور به این مقام رسیدی؟»
این تصور دائماً در ذهنم خطور میکرد. بعد از مدتی او را در خواب دیدم.
خوشحال بود و مثل همیشه خندان. از عباس پرسیدم:
«من باید چه کنم تا رحمت و لطف خدا شامل حالم شود؟» عباس سه بار گفت: «کار کنید، کار کنید، کار کنید!» و بعد گفت: «اگه میخواید لذت معنوی کار کردن رو تجربه کنید، نماز شب بخونید.»
(به نقل از همرزم شهید، ابوالفضل موقر)
🌹ماجرای هدیه عباس به دوستش در عالم رویا
مردادماه سال ۱۳۹۵ بود. یک مشکل در کارم ایجاد شده بود. خیلی ناراحت بودم. یک شب در عالم رویا دیدم در خانه نشستهام.
یک جوان خوشسیما با لبخند به سمتم آمد. من بلند شدم و او را بغل کردم و با هم احوالپرسی کردیم. انگار همدیگر را میشناختیم. بستهای به من داد
و گفت: «نزدیک ماه محرمه. اینو برای تو آوردم.» بسته را باز کردم دیدم داخلش دو تا پیراهن مشکی و یک شال سبز است.
پیراهن را گرفتم تا ببینم اندازهام هست یا نه. دیدم پشت پیراهن نوشته شده: «عباس دانشگر»
به چهره عباس خیره شدم. گفت: «اگر مشکل داشتی به خودم بگو، کمکت میکنم.» بعد با لبخند با من خداحافظی کرد. از خواب که بیدار شدم، گیج بودم.
دائم به خودم میگفتم: «کی بود به خواب من اومد؟» حدس زدم آن جوان باید شهید باشد. اسم عباس در ذهنم مانده بود. توی فضای مجازی «شهید عباس» را جستجو کردم. عکسی را دیدم، حس کردم همان جوان بود که در خواب دیدم.
زیر عکس نوشته بود شهید عباس دانشگر، رفتم سراغ بقیه عکسها او و وصیتنامهاش.
وصیتنامه شهید عباس دانشگر واقعاً عجیب و پرمحتوا بود. با خواندن وصیتنامه به عظمت روحی این شهید پی بردم.
از آن روز با او رفيق شدم. هر وقت تنها میشوم با او خلوت میکنم. شبها باهاش حرف میزنم تا خوابم ببرد. تا به حال چند کار خیر به نیتش انجام دادهام. از جمله ظهرها در مسجد اذان میگویم و هر ماه مبلغی از حقوقم را کنار میگذارم و به نیازمندان کمک میکنم.
من اهل شیراز هستم. با پرس و جو شماره پدر شهید را پیدا کردم و با او تماس گرفتم و خوابم را تعریف کردم. متوجه شدم تنها من نیستم که چنین خوابی را دیدهام.
بعد از دو هفته، پدرش کتاب اذان صبح به وقت حلب با تعدادی عکس شهید را برای من فرستاد. من با سیره و سبک شهید بیشتر آشنا شدم و خدا را شکر که او را به عنوان دوست خود انتخاب کردم.
🌱(به نقل از دوست شهید، سیدجعفر یزدیانی)
💥منبع: کتاب آخرین نماز در حلب
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─