eitaa logo
🌷سردارقلبم🌷
821 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
3هزار ویدیو
58 فایل
🕊﷽ 🕊 🦋چشمـان خلیج فاࢪس بارانے شد 🕊حال خـزر از غمے پریشانے شد 🦋از ساعت ابتدایی پࢪ زدنش 🕊نقاش دل همه سـلیمانے شد تبادل @yadeshbekheyrkarbala 🗯کپی به شرط دعای شهادت🥀🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تصاویر دیده‌نشده از حادثۀ تروریستیِ حرم شاهچراغ
📌تعداد دستگیرشدگان حادثه شاهچراغ به ۱۰ نفر رسید 🔹در حال حاضر بازجویی از تروریست حادثه شاهچراغ برای شناسایی سرنخ‌های جدید ادامه دارد. 🔹تاکنون ۱۰ مظنون در این ارتباط از سوی نیروهای امنیتی استان فارس دستگیر شده‌اند و عملیات برای شناسایی سایر عوامل دخیل در این حادثه ادامه دارد.
عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو و این هر دو، عقل و عشق را خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود .. @sardareghalbam
شهید مدافع حرم عباس دانشگر🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 محل ولادت : سمنان تاریخ ولادت: ۱۳۷۲/۲/۱۸ تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۳/۲۰ محل شهادت: حومه جنوبی حلب - سوریه مدت عمر: ۲۳سال محل مزار : امامزاده علی اشرف سمنان کتاب مربوط به شهید: آخرین نماز در حلب _ لبخندی به رنگ شهادت
🔰زندگینامه شهید عباس دانشگر 🌹🍃عباس دانشگر فرزند مؤمن؛ هیجدهم اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و هفتاد و دو در شهرستان سمنان در خانواده ای متدین به دنیـا آمد. او تحت تربیت مذهبی پدر و مادر، از همان دوران کودکی با احکام و قرآن و تعالیم دینی آشنا شد. پدرش او را مرتب به همراه خود به مسجد محل می برد و این حضور مداوم در مسجد الزهرای شهرک تعاون سمنان و در نوجوانی در پایگاه بسیج محمد رسول ا... (ص) باعث شد که به منشی بسیجی وار و رفتار و گفتارش با آداب و اخلاق اسلامی آراسته شود.   شجاع و نترس بودن یکی از مشخصه های دوران کودکی و نوجوانی او بود و خنده ای که همیشه بر لب داشت. در ارتباط با دیگران روابط عمومی بالایی داشت و در اولین برخورد آنقدر گرم و صمیمی بود که رابطه ای صمیمی و عاطفی با اطرافیان برقرار میکرد. تقریبا از سن هشت سالگی به بعد مرتب در نماز جماعت مسجد محل حضور داشت و با دوستانش هر سال در اعتکاف ماه رجب شرکت می کرد. بزرگتر که شد زیاد هیئت میرفت، به قول معروف بچه هیئتی بود، پا منبری ثابت اکثر سخنرانی هایی مسجد محل و دیگر مساجد شهر  محسوب میشد و علاوه بر شرکت در مراسمات مذهبی مثل عزاداری های ماه محرم و شبهای قدر و تلاوت جزء خوانی قرآن در ماه مبارک رمضان، در طول سال نیز خصوصا پنجشنبه شب ها در دعای کمیل امام زاده یحیی سمنان و جمعه صبح ها در دعای ندبه شهرستان (بیشتر در مسجد المهدی سمنان) حضوری مرتب و فعال داشت و همین حضور فعال او زمینه ای برای ساخته شدن شخصیت اجتماعی و معنوی او در سال های بعد شد. بخشی از روحیات مذهبی عباس بالطبع از خانواده نشات میگرفت اما بخش بسیار زیادی از آن ناشی از کوشش هایی بود که عباس خصوصا در دوران جوانی در خودسازی و پرورش روح ایمان خودش داشت.   عباس هوش و استعداد خوبی داشت، در دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان برای ارتقاء تحصیل خودش همواره تلاش میکرد و همیشه جزو شاگردان ممتاز کلاس بود. اوج تلاشش در مقطع پیش دانشگاهی بود، ساعات روزانه خود را برنامه ریزی کرده بود و اکثر وقت های روزانه خود را در سالن مطالعه کتابخانه مرکزی سمنان میگذراند او با اراده ای قوی میخواست بهترین نتیجه را در کنکور بگیرد. در نهایت هم توانست با رتبه خوب در دانشگاه سمنان در رشته مهندسی کامپیوتر(نرم افزار) قبول شود.   همزمان با شرکت در کنکور سراسری؛ به خاطر عشق و علاقه ای که برای ورود به سپاه پاسداران داشت در آزمون ورودی دانشگاه امام حسین(ع) هم شرکت کرد. خبر قبولی در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع)، تقریبا همزمان با خبر قبولی در رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه سمنان به عباس داده شد. قبولی در هر دو آزمون، او را حدود یک هفته در فکر فرو برد که کدام راه را انتخاب کند.   از دوستان  زیادی مشورت خواست، اکثر دوستان و آشنایان به او پیشنهاد دادند که در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل بدهد ولی او در نهایت دانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب کرد و بعدها به دیگران میگفت در سپاه بهتر میتوان به اسلام خدمت کرد. عباس در پنجم مهر ماه سال هزار و سیصد و نود ؛ و در حالی که 18 سال داشت وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد. جوّ مذهبی و عقیدتی دانشگاه، محیط مناسبی را برای رشد بیش از پیش برای او فراهم کرد، عباس در طول دوره آموزش افسری و پاسداری مدام به فکر افزایش سطح تفکر و آگاهی خودش بود و توانست همزمان با دوره آموزش نظامی، مطالعاتش را در موضوعات مختلف خصوصا موضوعات عقیدتی فزونی بخشد. او تا قبل از اعزام اکثر کتاب های شهید مطهری را خوانده بود و از مرکز بینش مطهر گواهی سطح یک را گرفته بود. مطالعه زیاد در عمق دید و وسعت نظر عباس تأثیر بسیار مثبتی گذاشت و کم کم او را به مرحله شعور و خودشناسی رساند (وصیت نامه و دلنوشته هایش گویای این تاثیر است).   در دانشگاه با دو نفر از هم دوره ای هایش توانسته بود حلقه های معرفتی تشکیل دهد که بعدها پایه گذار یکی از کانون های فعال تربیتی و مذهبی دانشگاه شده بود تا جایی که حتی طرح مطالعاتی و تشکیل چنین کانونی را به مسئولین دانشگاه ارائه داده بودند و قرار بود آن طرح اجرایی شود.   عباس گزینش سپاه استان سمنان بود وبعد از اتمام دوره آموزش افسری در تابستان 92‌، باید به سمنان می آمد. اما به خاطر فعالیت های فرهنگی اش مورد توجه فرماندهی دانشگاه قرار گرفت و همان فعالیت ها در نهایت سبب شد تا عباس و دو دوستش با تأکید فرمانده دانشگاه به جای رفتن به رده معرفی کننده، در دانشگاه ماندنی شوند تا محیط دانشگاه و دانشجویان بیشتر از وجود آنان بهره ببرند.   بعد از یک سال در دفتر جانشین فرماندهی دانشگاه مشغول به کار شد. او با استفاده از فضای معنوی دانشگاه و با مطالعه توانست بنیه ی اعتقادی و اخلاقی خود را روز به روز کامل تر کند. در این مسیر سردار اباذری معلمی دلسوز برای او بود. ✨ادامه👇
از دست نوشته های مناجات او با خداوند متعال برمی آید که در او تحول عظیمی رخ داده بود و پیوسته خود را در محضر خدا می دید و از اعمال روزانه خودش حساب می کشید.   عباس تا قبل از شهادت، سه بار در پیاده روی اربعین حسینی در کربلا شرکت کرد. در طول سه سال کارمندی در دانشگاه، بیش از 15بار به مشهد مقدس رفته بود و بیش از این تعداد به قم. در طول سال 94 بارها از فرمانده اش اجازه اعزام به سوریه را مطرح کرده بود اما رفتنش به سوریه تا نامزدی اش به تعویق افتاد.   عباس در بیست و سوم بهمن سال یک هزار و سیصد و نود و چهار دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات سفر به سوریه فراهم شد. در جواب فرمانده اش، سردار اباذری که به او گفته بود: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفته بود میترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود. عباس اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. خانواده اش نیز مانع تصمیمش نشدند و حقیقت راهی که عباس انتخاب کرده بود ایمان داشتند. در نهایت او با اصرار زیاد به فرمانده اش، در اول اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و نود و پنج داوطلبانه عازم سوریه شد.   روزهای پایانی مأموریت او بود مدت پنجاه روز در محور های متعدد درگیری در نقش فرماندهی گروهان در کنار گروهی از شیعیان نبل و الزهرا ( دو شهر در سوریه) و جمعی از گروه النجبای عراق مجاهدت کرد و در سخت ترین شرایط در نزدیکی دشمن دلاورانه جنگید. دوستان سوری و عراقی اش به او علاقه مند شده بودند و حتی یکی از آنها انگشترش را به عباس هدیه داده بود. از روحیات و رفتارش در میدان نبرد که بعد از شهادت، دوستانش نقل کردند مشخص است که  عباس خود را آماده شهادت کرده بود   عباس در بیستم خرداد یک هزار و سیصد و نود و پنج در حالی که بیست و سه بهار از سن او می گذشت در منطقه خلصه در حومه جنوبی حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید. . فرمانده اش سردار اباذری به او لقب " جوان مومن انقلابی" داد و با دلی پر از اندوه این چنین گفت: " مجموعه سپاه یکی از فرماندهان شجاع و مدیر خود را از دست داد. "   پیکر مطهر شهید عباس دانشگر پس از تشییع باشکوه در دانشگاه امام حسین(ع) به زادگاهش سمنان آورده شد و در شهرستان سمنان هم پس از تشییع مردم شهید پرور در امامزاده حضرت علی اشرف(ع) به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد...
✅لذت معنوی کار کردن چیست؟ •°[☘🦋🌤]•° ❣از زمانی که عباس شهید شده بود، با خودم می‌گفتم: «یعنی می‌شود عباس را در خواب ببینم و از او بپرسم که تو چطور به این مقام رسیدی؟» این تصور دائماً در ذهنم خطور می‌کرد. بعد از مدتی او را در خواب دیدم. خوشحال بود و مثل همیشه خندان. از عباس پرسیدم: «من باید چه کنم تا رحمت و لطف خدا شامل حالم شود؟» عباس سه بار گفت: «کار کنید، کار کنید، کار کنید!» و بعد گفت: «اگه می‌خواید لذت معنوی کار کردن رو تجربه کنید، نماز شب بخونید.» (به نقل از هم‌رزم شهید، ابوالفضل موقر) 🌹ماجرای هدیه عباس به دوستش در عالم رویا   مردادماه سال ۱۳۹۵ بود. یک مشکل در کارم ایجاد شده بود. خیلی ناراحت بودم. یک شب در عالم رویا دیدم در خانه نشسته‌ام. یک جوان خوش‌سیما با لبخند به سمتم آمد. من بلند شدم و او را بغل کردم و با هم احوال‌پرسی کردیم. انگار همدیگر را می‌شناختیم. بسته‌ای به من داد و گفت: «نزدیک ماه محرمه. اینو برای تو آوردم.» بسته را باز کردم دیدم داخلش دو تا پیراهن مشکی و یک شال سبز است. پیراهن را گرفتم تا ببینم اندازه‌ام هست یا نه. دیدم پشت پیراهن نوشته شده: «عباس دانشگر» به چهره عباس خیره شدم. گفت: «اگر مشکل داشتی به خودم بگو، کمکت می‌کنم.» بعد با لبخند با من خداحافظی کرد. از خواب که بیدار شدم، گیج بودم. دائم به خودم می‌گفتم: «کی بود به خواب من اومد؟» حدس زدم آن جوان باید شهید باشد. اسم عباس در ذهنم مانده بود. توی فضای مجازی «شهید عباس» را جستجو کردم. عکسی را دیدم، حس کردم همان جوان بود که در خواب دیدم. زیر عکس نوشته بود شهید عباس دانشگر، رفتم سراغ بقیه عکس‌ها او و وصیت‌نامه‌اش. وصیت‌نامه شهید عباس دانشگر واقعاً عجیب و پرمحتوا بود. با خواندن وصیت‌نامه به عظمت روحی این شهید پی بردم. از آن روز با او رفيق شدم. هر وقت تنها می‌شوم با او خلوت می‌کنم. شب‌ها باهاش حرف می‌زنم تا خوابم ببرد. تا به حال چند کار خیر به نیتش انجام داده‌ام. از جمله ظهرها در مسجد اذان می‌گویم و هر ماه مبلغی از حقوقم را کنار می‌گذارم و به نیازمندان کمک می‌کنم. من اهل شیراز هستم. با پرس و جو شماره پدر شهید را پیدا کردم و با او تماس گرفتم و خوابم را تعریف کردم. متوجه شدم تنها من نیستم که چنین خوابی را دیده‌ام. بعد از دو هفته، پدرش کتاب اذان صبح به وقت حلب با تعدادی عکس شهید را برای من فرستاد. من با سیره و سبک شهید بیشتر آشنا شدم و خدا را شکر که او را به عنوان دوست خود انتخاب کردم. 🌱(به نقل از دوست شهید، سیدجعفر یزدیانی)   💥منبع: کتاب آخرین نماز در حلب ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌹🌿عباس من برای مردن حیف بود. او باید شهید می شد. این اواخر فوق العاده شده بود، نماز خواندنش را خیلی دوست داشتم، خیلی زیبا نماز می خواند. با نگاه کردن به او هنگام نماز آرامش می گرفتم. یقین داشتیم عباس شهید می شود. وقتی پسرم رفت از خدا خواستم اگر عاقبت به خیری بچه ام در شهادت است، شهید و اگر در ماندن و خدمت کردن است بماند. عباسم از من خواسته بود برای شهادتش دعا کنم. هنگام دفن کردن پیکرش، به او گفتم: «شیرم حلالت مادر! ازت راضیم. سربلندم کردی» به روایت مادر شهید عباس دانشگر🌹 ─
♦️وصیت نامه شهید عباس دانشگر♦️     بسم الله الرحمن الرحیم   🌷آخر من کجا و شهدا کجا خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره‌ی آنان هم نیستم،  شهید شهادت را به چنگ می‌آورد راه درازی را طی می‌کند تا به آن مقام می‌رسد اما من چه!   🌷سیاهی گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده، حرکت جوهره‌ اصلی انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است، سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگی می‌کند.   🌷بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم.  درد را، انسان بی هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان با هوش و بیدار می‌فهمد.   🌷راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟   🌷خدایا تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن، صدای العطش می‌شنوم صدای حرم می‌آید گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم، مرده‌ام تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته‌ رقیه (س) به حرمت نگاه خسته‌ زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج) به ما حرکت بده. @sardareghalbam
🌷سردارقلبم🌷
🌹🌿عباس من برای مردن حیف بود. او باید شهید می شد. این اواخر فوق العاده شده بود، نماز خواندنش را خیلی
سلام بر داداش عباس که به معنای واقعی کلمه بنده با اخلاص خداوند بود😭ای شهید عزیز دعایمان کن و دستمان را بگیر تو را قسم به آبروی حضرت زینب کبری س😭😭😭
اَسلامُ‌عَلیک‌یا‌بقیة‌اللّٰه اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🌱 شکرخدا‌یادت‌نره.... @sardareghalbam
خنده ای داغ، زدی و بدنم سوخت که سوخت دکمه تا دکمه تن و پیرهنم سوخت که سوخت . . . شهید 🌷 شهید 🌷 @sardareghalbam
کور می مانم ببر پیراهنش را ای نسیم من خودش را خواستم بینا شدن بی فایده است.... شهید حمید سیاهکالی مرادی🌷 @sardareghalbam
کربلایت ضمیر رؤیایم... وصلت انگار خواب می طلبد @sardareghalbam
خدای خوبم ❤️ چشمهایم را میبندم و به خودت توکل می کنم مهربان من از زیر و بم زندگیم خبر داری عاقبتم را بخیر کن @sardareghalbam
شهادت مدافع حرم ملکوتی حضرت شاهچراغ بسیجی شهید محمد جهانگیری از شهرستان مرودشت را به محضر امام زمان عج رهبری معظم انقلاب اسلامی و همه مردم ولایت مدار شهرستان مرودشت تسلیت عرض میکنیم روحش شاد و یادش گرامی باد 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 شهادتت مبارک مردمیهن😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رقص جولان بر سر میدان کنند... ‌‌‍     رقص اندر خون خود مردان کنند...
به فدای رخ چون ماه و چنین سروری ات جان به قربان تو و عکس تو و دلبری ات همه عالم شده مبهوت تو ای آقا جان مات مردی تو و رسم ِ خوش ِ رهبری ات
کانال ما رو به بقیه معرفی کنید🌸 ممنون🌼 🦋 لینک کانال🦋 👇👇 🌹 @sardareghalbam 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا