eitaa logo
🌷سردارقلبم🌷
820 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
60 فایل
🕊﷽ 🕊 🦋چشمـان خلیج فاࢪس بارانے شد 🕊حال خـزر از غمے پریشانے شد 🦋از ساعت ابتدایی پࢪ زدنش 🕊نقاش دل همه سـلیمانے شد تبادل @yadeshbekheyrkarbala 🗯کپی به شرط دعای شهادت🥀🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌🎆✨🌙--------------------🌟 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج ساحل بندگی🌱 🎆✨🌙✨‌‌--------------------🌟 ✔️🌹💥مرحوم آسیدجوادذاکر💥🌹✔️ ✦کانال مرحوم آســـیدجـــــ❀ـــــوادذاکـــــر✦ 🦋 @seyedjavadezaker 🦋 🌹گروه تب نوحه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2108555275C470f942936
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏دعایی که در هنگام شهادت در جیب شهید ابومهدی المهندس بود: یامَن یَقبَلُ الیَسیرَ وَیَعفُو عَن الكَثیر، اِقبَل مِنّى الیَسیرَ وَ اعفُوعَنى الكَثیر، اِنّكَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم 📌اى خداوندى كه عمل اندک را مى‌پذیرى و ازگناه بسیار مى‌گذرى، عمل نیک اندكم را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش، همانا كه تو آمرزنده مهربان هستی...
اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تنها فیلم به‌جا مانده از پدر محترم رهبر انقلاب
خواهـران گرامی‌ام به شما سفارش می ‌ڪنم با تاسی از حضرت زهرا (س) ، چادر را بعنوان حجاب برتر انتخاب کنید ڪہ همانا سیاهی چـادرهای شما در کنار معرفی خـون شهـدا می‌تواند از حریم اسلام ناب محمدی دفـاع نماید و انشاءالله زمینه ‌ساز ظهور و قیـام منجی‌ عالم بشریت مهـدی (عج) شود.
🔰روایتی جالب از همسر شهید «مصطفی صدرزاده» مهدی عرفاتی: ✅می‌گفت چند روز پیش به قاب عکس‌ش نگاه کردم و گفتم: آقامصطفی! حساب‌ش دستته چند شاخه گل بدهکاری!؟ آخه مصطفی رسمِ محبت‌ش این بود که لااقل هفته‌ای یک‌بار برام شاخه گلی می‌خرید و هدیه می‌داد… ✅فاطمه‌اش از اونور اتاق گفت: مامان! خرج بابا زیاد میشه! اگر بخواد همهٔ این مدت رو جبران کنه باید یه دسته‌گل شیک برات بفرسته! ✅امروز صبح بدون هیچ برنامهٔ قبلی از جایی زنگ زدن و دعوتمون کردن برا مراسم بزرگداشت مصطفی. به محض ورودمون به مراسم، یک نفر با این دسته‌گل جلو آمد و گفت این رو آقامصطفی برای همسرش فرستاده! ✅این حرف‌ها رو دیروز همسر بزرگوار شهیدمصطفی صدرزاده نقل می‌کرد. توفیق داشتیم ساعاتی در منزل این شهید باکرامت تنفس کنیم و فیض ببریم. ✅اینکه میگن شهدا زنده هستند، به اعتبار لفظ و کلام و تشبیه و استعاره نیست. شهدا صرفا ناظر نیستند، حاضرِ فعال‌اند؛ مثل همین مصطفی صدرزاده. ✅به قول همسرش، آقامصطفی در لحظه‌لحظه زندگی با آنهاست و حضورش را کاملا ملموس احساس می‌کنند.
بسم رب الشهــــــــ🕊ــــــد🥀 🥀فعالیت امروز به نیابت از شهید والا مقام الشهــــــــ🕊ــــــد حمیدرضا هاشمی 🌷 " با نام سازمانی سید علی موسوی " رئیس اطلاعات سپاه سیستان و بلوچستان که در جریان اغتشاشات سال ۱۴۰۱ در روز شنبه ۹مهرماه در زاهدان به دست تروریست‌های کوردل به آرزویش که همان شهادت بود و بارها گفته بود، رسید. شادی روح همه شهدا صلوات...❣ "وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ" اللّهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وعجل لولیک الفرج
خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ... .
نمازهایت را عاشـقانـه بخوان.  حتی اگـر خستـه ای یا حـوصله نداری، قبلش فکر کـن چـرا داری نمـاز میخوانی  و با چـه کسی قـرارِ ملاقات داری. آن وقت کم کم لذت میبری  از کلماتی که در تمـامِ عمـر داری تـکرارشـان می کنی. تکـرار هیـچ چیز جز نمـاز در ایـن دنیـا قـشنگ نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یک عمر شهیـد بود و دل‌باخته بود بر دشمن و نفسِ خویشتن تاخته بود از پـیـکــر سـوخـتـه، نـبـودش بـاکـی او سوخته‌ای بود که خودساخته بود 🖤 سردار دل ها حاج
●ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭﻱ محمداسلامی نسب ديدم, از چهره‌اش پيدا بود كه حرفهاي زيادي دارد. بعد از نماز در گوشه‌اي نشستم و او شروع به صحبت كرد: «حاج حميد! به زودي عملياتي در پيش داريم. مي‌دانم كه ديگر بر نمي‌گردم. گفتم: «محمد جان! خاك خونين جبهه و بچه‌هاي بسيج به تو عادت كرده‌اند. انشاء الله به سلامت بر مي‌گردي.» اين جمله را در حالي گفتم كه خود نيز مي‌دانستم اين كبوتر هم پريدني است. ● ادامه داد: «حاج آقا من هيچ وقت دلم نمي‌خواست خانه‌اي داشته باشم، اما به خاطر خانواده، مجبور شدم ساختماني بسازم. حال شما دعا كن تا من وارد اين خانه نشوم.» از اين حر ف دلم گرفت اما هيچ نگفتم چند روز بعد استاد كار منزل «محمد» نزد من آمد و گفت: « به آقاي اسلامي نسب بگوئيد ساختمانشان آماده است. ○هنوز بنا، پيچ كوچه را طي نكرده بود كه زنگ منزل دوباره به صدا در آمد و پيكي سفر جاودانه محمد را خبر داد. آن روز دعايي را كه درخواست نكرده بودم، مستجاب مي‌ديدم و محمد را بر بال ملائك .. .