eitaa logo
سردار شهید سلیمانی
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
105 فایل
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:به حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
📷✨ حاجی‌جان!'بگذارلبخندت‌ حال‌تمام‌روزهای‌مراخوب‌کند...🙂💔
🌷ایثار و خلوص سردار ✍حمید حسنی همرزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: ایشان خصایص اخلاقی بسیار زیادی همچون ایثار، از خودگذشتگی و مردم داری داشتند و به عنوان فرمانده هرگز به ما اجازه نمی دادند كه با مردم رفتار بدی داشته باشیم. ایشان به صله رحم خیلی اعتقاد داشتند و نیكی به پدر و مادر را سرلوحه كار خود قرار می دادند ایشان وقتی بعد از مأموریت به كرمان برمی گشتند بعد از فرودگاه مستقیم به رابر برای دستبوسی و دیدار با والدین می رفتند. خود ایشان به همسرشان و خانواده خود بسیار احترام می گذاشتند. حاج قاسم سلیمانی بسیار مظلوم بودند ایشان گاهی از خستگی زیاد در حسینیه پتویی زیر سرشان می گذاشتند و استراحت می كردند. آقای ترامپ مرتكب اشتباه بزرگی با به شهادت رساندن سردار سلیمانی شدی چرا كه حاج قاسم سلیمانی میلیون ها فرزند دارد و اگر گوشه ای ضربه ای به قاسم سلیمانی زدی باید نگران باشی كه از هزار گوشه به تو ضربه زده خواهد شد و انتقام سختی از شما می گیریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این روز ها هیچ چیز سر جایش نیست… اما برادر شهیدم… تو چه زیبا جای گرفته ای کنج دلم... گرچه ندیدمت اما دلم برای کسی که ندیدمش تنگ است... دیدن عکس هایت به من آرامش می دهد... حتی اگر فراموشم کنی که نمیکنی آن قدر به تو فکر می کنم تا فکری به حال خرابم کنی... ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده... ✌️❤️✌️ 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد 🍃🌸 @sardarr_soleimani💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙رمضان، بهارقرآن 📖 قرآن کتاب زندگی ﷽ 💠إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا 🔶ما آنچه را روي زمين جلوه گر است زينت و آرایش آن قرار داديم، تا مردم را بيازماييم که کدام یک بهتر و نیکوتر عمل مي کنند! ⏹کهف/آیه7 ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را "مولانا" 🌿🌺🌿🌿🌺🌿•┈┈••••✾••✾•••┈┈•🌿🌺🌿🌿🌺🌿 🔰نکته ها ⚠️زیبایی های دنیا؛ ☑خدا دراین آیه می فرماید آنچه را روى زمين است، زينت آن قرار داديم. ◻جهانى پر زرق و برق سـاختيم كه هرگـوشه اى از آن دل مى برد، ◻ديدگان را به خود مشغول مى دارد، ◻و انگيزه هاى مختلف را در درون آدمى بيدار مى كند، ⬅️تا دركشاكش اين انگيزه ها و درخشش اين زرق و برقها و چهره هاى دل انگيز و دلربا، انسان بر كرسى آزمايش قرار گيرد و ميزان قدرت ايمان و نيروى اراده و معنويت و فضيلت خود را به نمايش بگذارد. ↩لذا بلافاصله اضافه مى كند تـا آنهارا بيازمائيم که كدامينشان بهتر عمل مى كنند؟ 🔻پیام ها 1️⃣دليل ايمان نياوردن كفّار، سرمستى به جلوه‌هاى دنياست. لَمْ يُؤْمِنُوا ... جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً 2️⃣همه‌ى آنچه روى زمين است، باغها، گل‌ها، ميوه‌ها، حيوانات، آبها، معادن، رنگ‌ها، بوها، زينت زمين است، «زِينَةً لَها» ↩امّا براى انسان‌هاى رشد يافته، ايمان، زينت و آرايش است. 3️⃣زينت‌ها، وسيله‌ى آزمايش است. «زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ» ↩تا معلوم شود چه كسى فريفته شده و خودرا مى‌فروشد و چه كسى باقناعت و زهد و برخورد كريمانه، آنهارا مقدّمه‌ى عمل صالح قرار مى‌دهد. 4️⃣آزمايش، نشانه‌ى اختيار انسان است. «لِنَبْلُوَهُمْ» 5️⃣كيفيّت عمل مهم است، نه مقدار وكمّيت آن. «أَحْسَنُ عَمَلًا»، نه «اكثر عملا» 🌿🌺🌿🌿🌺🌿•┈┈••••✾••✾•••┈┈•🌿🌺🌿🌿🌺🌿 ☀️علامه حسن زاده املی ✅یوسف صدیق باش، ✔تا سرمشق جوانان و همسالان اهل تمیز باشی، ✔و هم درپیشگاه خداوند عالم وفرشتگان ملک و ملکوت سربلند و عزیز باشی. 🌿🌺🌿🌿🌺🌿•┈┈••••✾••✾•••┈┈•🌿🌺🌿🌿🌺🌿 🌼اللهم صل عل محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌼 🆔@sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویر دیده نشده از سردار حجازی و حاج قاسم در مراسم افطاری فرماندهان سپاه در منزل محسن رضایی 🆔 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز کرد و نشست . یکی دیگشونم تو ماشین کناری نشست آقای موحدم بدون توجهی به من نشست تو ماشین. به سرعت از جلوم رد شدن کلافه نشستم تو ماشینم و به این فکر کردم اصلا امکان داره بتونم این آدم و راضی کنم ؟ هواتاریک شده بود .خسته شده بودم .وقتم داشت تموم میشد و من هنوز هیچ پیشرفتی نکرده بودم . نمیشد دست رو دست بزارم و تا فردا صبر کنم. رفتم مسجد،نمازم و که خوندم برگشتم تو ماشین. پام و گذاشتم رو گاز وسمت خونشون حرکت کردم.با سرعت رفتم تا شاید قبل رسیدنش بتونم برسم. جلوی خونشون پارک کردم و صندلیم و دادم عقب و منتظر موندم ساعت همینطور میگذشت و هیچ خبری نبود هواتاریک شد فهمیدم قبل از من به خونشون برگشت. سرم و روی فرمون گذاشتم. فضای خونه خودمون اذیتم میکرد. ریحانه ام خونه نبود .واسه همین به خونه برنگشتم . گفتم یخورده دیگه هم صبرکنم پلک هام سنگین شد _1️⃣2️⃣3️⃣ (پدر فاطمه بهم نزدیک شده بود دوتا دستش و روی گلوم گرفت ومحکم فشرد در حالی که دندوناش و از خشم روی هم فشرده بود داد زد:من جنازه دخترمم روی دوشت نمیزارم‌.احساس خفگی میکردم .نفس کم آورده بودم .سعی کردم صداش کنم ولی جونی برام نمونده بود...) با صدای بوق ماشین با وحشت از خواب پریدم تا چشم هام و باز کردم نگاهم افتاد به آقای موحد که با لباس ورزشی روی صندلی کنارم نشسته بود.با اخم بهم زل زده بود . گلوم خشک شد. به اطرافم نگاه کردم .تمام اتفاقای دیشب یادم افتاد. هنوز تو ماشین جلوی خونشون بودم . از شدت ترس و هیجانم بخاطر خوابی که دیده بودم و حضور بابای فاطمه تو ماشینم زبونم نمیچرخید. انگار منتظر بود حرف بزنم . فکر میکردم دارم خواب میبینم با تعجب به اطرافم نگاه کردم که گفت : خواب نیستی . نگاهم افتاد به عقربه های ساعتی که رو مچم بسته بودم . فکر کردم اشتباه میبینم .گوشیم و روشن کردم . ساعت ۶ و۲دقیقه و نشون میداد یهو داد زدم :یا حسینن نمازم با لحن آرومی گفت :هنوز قضا نشده . از ماشین پیاده شد منم‌اومدم پایین و از صندوق یه بطری آب برداشتم و وضو گرفتم ،سجاده ای هم که همیشه تو ماشینم بود و برداشتم و پهن کردم تازه یادم افتاد جهت قبله رو نمیدونم برگشتم عقب که دیدم آقای موحد ایستاده و نگام میکنه. بدون اینکه چیزی بپرسم یه سمتی ایستاد وگفت :اینوره بدون توجه به حضورش نمازم و بستم نمازم که تموم شد متوجه شدم هنوزم ایستاده اومد سمتم و گفت : از کی اینجایی؟ شرمنده گفتم :از دیشب... به خدا قصد بدی نداشتم. میخواستم منتظر بمونم وقتی دیدمتون باهاتون حرف بزنم نفهمیدم کی خوابم برد ! نگاهش مثل قبل پر از خشم نبود +خب پس شانس آوردی خودت و ماشینت و نبردن سجادم رو جمع کردم و توی ماشین گذاشتم اومد کنارم ایستاد ،یاد خوابم افتادم همون دستش که دورش باند پیچیده بود و گذاشت رو صورتم،با تعجب نگاش میکردم . خودم رو آماده کرده بودم که دوتا سیلی خوشگل تر ازش بخورم. روی صورتم،جایی که دفعه قبل سیلی زده بود دست کشید و با لحنی که آروم تراز قبل بود گفت :ببین پسرجون تو آدم خوبی هستی .منو ببخش بخاطر حرفایی که از روی عصبانیت بهت زدم ولی خواهش میکنممم دور فاطمه ی منو خط بکش . مسیر خودت رو برو . با کسی که شبیه خودته ازدواج کن ‌. تمام حرف من همینه . ایندفعه هم این اشتباهت و میبخشم ولی دیگه نمیخوام اینورا پیدات شه !نمیخوام دیگه ببینمت !میفهمی؟ چیزی نگفتم که در طرف راننده ماشین و باز کرد وقتی نشستم در و بست و یه لبخند ساختگی تحویلم داد .از خونشون دور شدم. حس کردم سرگیجه دارم به هر زوری بود خودم و به محل کارم رسوندم تو اتاقم نشسته بودم .سرم رو تنم سنگینی میکرد .یه شکلات برداشتم و گذاشتم دهنم شیرینیش حالم رو بهتر کرد.* * _ ✍ # 🧡 💚 ♥️📌 ཫ💛🍃ཀ * 🌺 ⃣2⃣1⃣ تو دلم گفتم بیچاره آقای موحد .بر خلاف میلش مجبوره هر روز منو ببینه. ____ ازینکه هی تنهایی رفتم دنبالش خسته شدم . تصمیم گرفتم امروز با محسن در میون بزارم. زودتر از همه رسیده بودم.تو دفتر کسی نبود. مشغول کارام شدم تا محسن بیاد. یه چند دقیقه گذشت محسن شیرینی به دست وارد شد! ایستادم و بهش دست دادم و گفتم _سلام +سلام بر دلاور مرد شریف استان مازندران خندیدم _چیه کبکت خروس میخونه؟ شرینی و دراز کرد سمتم و +چرا نخونه؟؟؟شمارم میبینیم،صبرکن! _بگو حالا چیشده ؟ +نمیگم بیا یه شیرینی بردار _محسن میزنم تو سرت !!! +باشه باشه _بگو +چشممم. از توجعبه یه شیرینی برداشتم! _خب؟ +به سمع و نظرتون برسونم که ان شالله اگر خدا بخواهد به حول و قوه ی الهی برای بار دوم شما دارین عمو میشین . دوست عزیز و شریفتون داره بابا میشه چشم هام از حدقه بیرون زد _خب