🔆سرِ کار به همکاراش گفته بود:
وقتی میرم خونه مادرزنم، اول از همه خواهرزنم میاد دمِ در استقبالم،
منم بغلش میکنم و باهم روبوسی می کنیم..😳😅
💠همکاراش هم تعجب کرده بودند
و گفته بودند:
خجالت بکش پسر، مگه می شه؟😟😠
🔆برای اینکه حرفشو به کرسی بنشونه، همه رو جمع کرده بود و آورده بود دم در خونه..😉😁
💠زنگ در رو زد.
همین که جواب دادم ازپشت آیفون گفت:
یه لحظه به اسماء بگید بیاد پایین.☺️
🔆تا اسما رفت پایین، دودقیقه نشد که دیدم صدای غَش غَش خنده از تو حیاط بلند شد.🤨😆
💠نگو هیچ کس از همکاراش اینجاشو نخونده بودند که اسماء فقط سه سالش باشه...😂
📚کتاب سردار سربُلند
#شهید_محسن_حججی
#باهم_بخندیم😂