📚📖
بخشیازکتاب"حاج قاسم سلام"
ضبط کوچکم را روشن کرده بودم و حرفهای #حاج_قاسم را ضبط میکردم؛ همه حال عجیبی داشتیم. بچههای #غواص با چشمهای نمناک به حاج قاسم نگاه میکردند. این حالت، نمایشی بود از دلشکستگی غواصها.
چند روز منتهی به #عملیات، موقع #نماز همه چشمهایشان خیس بود و گردنهایشان به نشانه تواضع در مقابل محبوب کج.
صحبتهای حاج قاسم به نقطه نهایی رسید، او به #امواج خروشان #اروند که چند متر آنطرفتر پر شدت و سهمگین در جریان بود، اشاره کرد و با #بغض گفت: «این آب را میبینید، این آب مهریه فاطمه زهراست، خدا رو به حق مهریه حضرت زهرا قسم بدید که امشب از این آب بگذرید و دل امام رو شاد کنید.»
بغضها ترکید و گردان ۴۱۰ غواص در میان بلور #اشکها غرق شد. به خودم که آمدم دیدم شانههایم میلرزد و #چشمهایم میجوشد.
دستی که #ضبط را در دست داشتم مثل شاخهای تکیده که در مسیر طوفان قرار گرفته باشد، میلرزید. ضبط داشت از دستم میافتاد.
بعد از حرفهای حاج قاسم انگار مفهوم خروش و بیرحمی #اروندرود از وجودم کوچ کرد و رفت و وجودم پر شد از مفهومی لطیف به نام مهریه حضرت زهرا؛ حالا چقدر اروند برایم دوستداشتنی شده بود.
دیگر دوست داشتم همراه بچههای غواص به امواج خروشان آن بزنم و زندگی یا مرگ را در میان موجهای آن تجربه کنم...
کتاب #حاج_قاسم_سلام
🆔 @sardare_kerman