📝#دلنوشته
💥اون وقتا با #نوکِ_پنجه_بابا، از خواب بیدار میشدیم که بلند شو برو نون بخر.
الان با نوک پنجه از خونه بیرون میریم که نون بخریم تا بچه ها که چه عرض کنم جَوونامون بیدار نشند.
🔹اون وقتا اختیار تلویزیون با #دوتا_کانال، دست بابا بود
الان کنترل تلویزیون با #هفتصد_تا کانال دست بچه ها ست.
💥اون وقتا سر سفره باید #چهار_زانو میشستیم تا بابا بیاد و شروع کنیم به غذا خوردن.
الان می شینیم سر سفره و اونقدر
بچه ها را صدا میکنیم تا راضی بشن بیان سر سفره.
🔹اون وقتا مادر با #مواد_موجودِ توی خونه غذا می پخت و ما هم
بی چون و چرا غذا را میخوردیم.
الان بچه ها به مادرا مِنوی غذایی میدن اما بازم سر سفره از غذا ایراد میگیرند.
💥اون وقتا موقع عروسی، پدرِ داماد #یه_اتاق خونه رو خالی میکرد و عروس هم کل جهیزیه اش رو توی همون اتاق میچید و یک عمر با هم زندگی میکردند.
الان یک دستگاه آپارتمان که خودش یه پا فروشگاه وسایل برقی و یه نمایشگاه مبل و فرش و تیر و تخته است برای عروس و داماد فراهم میشه اما چند ماه بیشتر باهم زندگی نمیکنند.
🔹اون وقتا خونه ها #خالی از مبل و وسایل تزیینی بود ولی پر از مهمان.
الان خونه ها پر از مبل و وسایل تزئینیه ولی خالی از مهمون.
💥اون وقتا با یه #پیکان_جوانان،
ده پونزده نفر می رفتیم خونه فَک و فامیل و کلی بهمون خوش میگذشت.
الان هر خونواده اگه دوسه تا ماشین نداشته باشه حتما یه دونه رو داره و هیچ کس خونه کسی نمیره.
🔹اون وقتا #هیچکس اطلاعات پزشکی نداشت اما همه سالم بودند.
الان همه اطلاعات پزشکی دارند (از تلویزیون و تلگرام و ....)ولی همه مریضند.
اون وقتا.....
الان ......
کاش یا چند دهه زودتر به دنیا آمده بودیم یا چند دهه دیرتر به دنیا
می آمدیم. ......😔