انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
یا محول الا حوال حول حالنا الی احسن الحال 🤲🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
هرچه کردم بشوم از تو جدا، بدتر شد گفته بودم بزنم قید تو را، بدتر شد مثلا خواستم این بار موقر باشم و
آفرین ، هم به مفهوم هم به دقت
👏👏👏🌸🍀❤️
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
آفرین ، هم به مفهوم هم به دقت 👏👏👏🌸🍀❤️
درود بر امیر مختار جان🌹🌹
samad moradi mehr.mp3
2.72M
عاشقت گشتم ولی درعاشقی نوپیشه ام
دست وپایم سست ولرزان غرق دراندیشه ام
این منم در حال موتم یا تنی دیگرمراست
یاتویی اندر منی من در کدامین بیشه ام
نیستم چون دیگران بازیچه ای بااین وآن
من تورا جویم فقط، از این و آن رنجیده ام
هرکسی دنبال یارش می رود من همچنان!
میروم جایی که شاید,بنگری از شیشه ام
راه و رسم عاشقی پیر و جوان داردولی
درمیانسالی طریق عاشقی بگزیده ام
گر بیفتد کودکانم پشت سر ،دیوانه وار
گویم آنان را که هی، دیوانگان شوریده ام
#شاعر_صمد_مرادی_مهر ✍
#دکلمه_لیلا_جلالی🎤🎧
@sorahi_Leilajalalii99
#تنظیم__یوسف_ولایی 🎼🎹
@ghazalhelali
@shoridehmalhamdar
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
عاشقت گشتم ولی درعاشقی نوپیشه ام دست وپایم سست ولرزان غرق دراندیشه ام این منم در حال موتم یا تنی
احسنت جانم زیباست
من به باغ و بیشه ها درجستجوی پیشه ام
پیشه ای تا اندر آن باشی مرا چون شیشهام
در تو خود را بینم و خود را شناسم ای نگار
باشد این در روزگاران، دم به دم اندیشه ام
🌸🍀❤️🌸🍀❤️🌸🍀❤️🌸🍀❤️🌸🍀
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
آفرین استاد گویندش کیه؟
سپاس خانم جلالی ،شاعر و گوینده ست🌺
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
احسنت جانم زیباست من به باغ و بیشه ها درجستجوی پیشه ام پیشه ای تا اندر آن باشی مرا چون شیشهام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلنوشته ای برای جانبازان👆
هرگز ننوشت آنچه برازنـدهی توست
تاریخ که تا همیشه شرمندهی توست
ایثـار، وفـا، عشـق، عمـل، آینـه، صبـر
اینها همـه محتـوای پرونـدهی توست
#روز_جانباز_مبارک🌹
#مختارجان_روزت_مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام عصرتان شاد
🌷با نوای دلنشین شیرین شیرینه کزدی
🌷شکوه عصر
🍃بوی عطرخوش زندگی میدهد
🌷امروز تا میتوانی شادباش
🍃محبت کن عشق بورز
🌷وشکرگزار باش
🍃امیدوارم عصری شاد
🌷همراه با تندرستی
🍃وسراسر عشق داشته باشید
🌷عصرتان زیبا
🌷و پراز خیر وبرکت
🌷زندگیتون پا بر جا
🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌸🌸🌸🌼🌼🌼
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
دلنوشته ای برای جانبازان👆 هرگز ننوشت آنچه برازنـدهی توست تاریخ که تا همیشه شرمندهی توست ایثـار، وف
مرهم درد است به جانبازان کلام پر زمهرت
مر نمی دانی که خود از این تباری در مروت
ولی من ؟
جان خود را باخته ام مر ، که جانبازم بنامند
درکجا جان داده ام جانم که دردناکم بخوانند
😂😂😂😂😂😂😂
بقول شمالیها ، فدای تو بشم من
🌸🍀❤️🙏🌸🍀❤️🙏🌸🍀❤️🙏🌸🍀
دوستان بخوانند و حدس و برداشت خود را داشته باشند. گفتار از کی و با کی بوده و موضوعش چی بوده است ؟
کاش می شد همه دیده ها و شنیده های دوران دفاع مقدس را آنگونه که باید بیان کرد؟
همین ایام بود یا قبل و یا بعد . روزها و اتفاقات آن روزها که عملیات والفجر۸ بود را اصلا یادم نیست چه اتفاقی در چه روزی بود .؟
در هورالعظیم بودیم ساعت دو شب در یک آلونک میان هورها چند نفر خوابیده بودیم ، سردار احمد رنگ آمیز آمد یواش زد به درب آلونک ، یکی گفت کیه ؟ سردار احمد گفت ببخشید فلانی .. اینجاست؟ اگر اینجاست آرام بیدارش کن بیاید بیرون . خودم بیدار بودم و شنیدم ، بلند شدم ، سلام شیخ احمد بفرما ،.. شیح احمد گفت همین الآن سریع حرکت کن بسوی خرمشهر باید یک ساعته آنجا باشی ، چون در اینجا عملیاتی نیست ، بلکه در فاو و اروند است . (برای والفجر ۸ بصورت ایذایی نیروهایی را برده بودند هور و رفت و آمد زیادی یک ماهی ادامه داشت که دشمن تصور کند عملیات در آنجاست و به آنجا تمرکز کند ) شاید تا صبح کارهائی لازم باشد .. آن موقع به سردار رنگ آمیز شیخ احمد می گفتیم، بخاطر روحیات روحانی که داشت، گفتم یک ساعته ؟ باید بروم شوش بعد اهواز بعد خرمشهر صبح میشود ؟ گفت بیراهه برو ...
یک راه بیابانی از هور و اطراف سوسنگرد و غیره در نزدیکی خرمشهر، به جاده اهواز خرمشهر وصل می شد . من آن راه را خوب بلد نبودم و نرفته بودم ، در آن موقع شب مقداری هم بوی خطر از آن راه به مشام میرسید . داشتم به شیخ احمد می گفتم من از آن راه نرفتم و در این گیر و دار دیدیم یک ماشین تویوتا میآید ، رسید سلام و علیکی شد و دیدیم سردار شهید کمالی فرمانده پدافند هوایی تیپ انصار است و او هم به ضرورت همان لحظه با یک نیرو به خرمشهر می رود و آن راه را بلد است . خلاصه من هم با تویوتا پشت سر او حرکت کردم ، گویا ساعت سه شب یا کم و بیش رسیدیم خرمشهر. بچه های مربوط به گروه و کار حقیر از تیپ که قبلا از دزفول آمده بودند در ساختمانی که کنار شهر بصورت تکی قرار داشت و اطرافش خالی بود خواب بودند و من هم تا خواستم وارد اتاقی شوم با یک صحنه گفتاری روبرو شدم ، فقط می شنیدم که تا حال فقط اجمالا به دو نفر گفتم که برای همه نباید بگویم .....چون نباید بخود و دیگران لطمه بزنیم .. و اما ، چه زیبا و دلنشین بود آن ارتباط... با خدا و دعا و گفتار ، که عجیب ترین اتفاق من در طول عمرم بود و هست و باورش برای دیگران بسی سخت است . دقایقی سر در گم مانند کسی که عزیز ترین چیز زندگی را گم کرده دستپاچه به این طرف و آن طرف می رفتم و به هر اتاق و اطراف نگاه می کردم که باعث تعجب افرادی که در آن دو یا سه اتاق بیدار بودند و متوجه حرکات من بودند شده بود و .... و دیگر ....
روح همه شهدای عارف مسلک آن دوران شاد .