Samad:
#پیری_جوانی
ببار ای جان من برمن چو باران
برویان بر دلم سبزینه زاران
به عشقت کن توانا تا که هستم
که بی عشق تو بی پاوسر استم
مهل پیری شود آفت به جانم
کند فرسوده پوست و استخوانم
مشو راضی که دندانم بریزد
دهان از بزم خندیدن گریزد
الف قدم کمان گردد هلالی
دمارم منقلب گردد به دالی
نه زلفم شانه را در خود بگیرد
نه ابرو ناز مهرویان پذیرد
به گودی افتد از پیری دونرگس
جوانی افتد از چالاکی و حس
چروک افتدبه پیشانی چو موجی
نه فرزندی به پهلویم نه زوجی
زند دردم به زانو و کمر بیش
بیفتم بستر از بخت بد خویش
نه آبی در دهانم کس بریزد
نه تابی که از ان جسمم بخیزد
نه شب خوابم که راحت باشم ازآن
نه روزم قوّتی تا بر کنم جان
خدا را جان من همراه من باش
به روز بی نوایی آه من باش
بده توش و توانم بار دیگر
مصفا کن روانم بار دیگر
دلم را زنده کن با نور ذکری
سر شوریده ام ده فکر بکری
کز ین دنیا ره عقبا بگیرم
چونان آماده گردم، خود بمیرم
#شوریده_ملحمدری