eitaa logo
انجمن شعر و ادب ساره گل ملحمدره
25 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
9 فایل
باحضور شاعران شهرستان اسدآباد و شعرای میهمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با سر به خاطر تو سرِ دار می‌روم آخر به شوقِ وعده‌ی دیدار می‌روم حالا که شاهراه رسیدن به تو یکی‌ست دنبالِ راهِ میثم تمّار می‌روم یکبار اگر قدم بگذاری به چشم من قربانِ خاک پای تو صدبار می‌روم مستم؛ نوازشم نکنی گریه می‌کنم با سر میانِ دامنِ دیوار می‌روم نوکر قبول کن؛ بخرم؛ مُفت هم بخر دارم به شوقِ سود، به بازار می‌روم بین غلامهای تو یوسف نشسته است باشد قبول،  من تهِ انبار می‌روم تو کعبه‌ای و قبله‌نما ردّ پای توست وقتی به طوف قبله‌ی سیّار می‌روم در سایه‌سار هیبتِ ایوان‌ْطلای تو قربانِ دست و پنجه‌ی معمار می‌روم سوی بهشت، از حرمت کوچ می‌کنم راه گریز نیست، به اجبار می‌روم جنت برای مزدِ گدایان تو کم است حالا که چاره نیست، به اصرار می‌روم : پدرِ واقعیِ شیعه تویی مولااااجان سایه ات کم نشود از سر ما باباجان
گرچه در دفتر من صحبتِ مولاست فقط هرچه گفتم نَمی از ساحلِ دریاست فقط یک گفتم و عمریست، دهانم عسلی‌ست ذکر شیرینیِ حلوا به مَثَل‌هاست فقط احترامِ همه‌ی خلق، به جایش؛ اما نوکر خانه‌ی آقاست، که آقاست فقط همه‌ی جاذبه‌ها روی زمین معترفند نجفِ اشرفِ مولاست، که زیباست فقط هرکه دنبال طلا رفته خبردار شود هرچه گنج است، در ایوانِ مُطَلاّست فقط آی سائل به کجا رو زده‌ای غیرِ حرم ؟ زود برگرد، که حاجات تو اینجاست فقط نه فقط در نجفش؛ در همه جای عالم دستِ گلدسته‌ی مولاست، که بالاست فقط بس که بر سینه‌ی خود سنگِ علی را زده‌ایم ذکر دمِ دُرّ نجفِ ماست فقط کاش می‌شد قلم عفو، بگیرد دستش برگه‌ی نوکری ام گیر یک امضاست فقط : ♥️ غلام خانه زاد توست کاری به غیر از نوکری کردن بلد نیست
دامن چشم من از گریه به دریا اُفتاد چشم زخمی‌شده از کار تماشا اُفتاد پاره‌هایِ جگرم میچكد از كُنجِ لبم عاقبت سایه‌ی مرگ آمد و بر ما اُفتاد باز هم خاطره‌هایم همگی زنده شدند راه من باز بر آن كوچه‌ی غمها اُفتاد یاد آن کوچه که با مادر خود میرفتم به سرم سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن‌بست شد و در دل آن وانفسا چشم نامرد به ناموس علی تا اُفتاد آنچنان زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردیم آنچنان زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد گاه می‌خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زخمی‌ شده از کار تماشا اُفتاد من از آن دست‌کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکسته است در آنجا اُفتاد شانه‌ام بود عصایش ولی از شدت درد من قدم خم شد و او هر قدم اما اُفتاد : زَهرا حَرَم نداشت تو هم بی‌حَرَم شدی از کـودکـی هَمیشه هَوادار مـادری...
اطاعت از تو نکردیم و روسیاه شدیم نیامدیم به راهت که زابراه شدیم به زیر سایه ی امنت نمی رویم آقا سراغ غیر تو رفتیم و بی پناه شدیم بدون لطف تو محکوم بر فنا هستیم تو التفات نکردی به ما و تباه شدیم خراب شد همه ی کارهای ما رحمی جدا شدیم ز کویت پر اشتباه شدیم چگونه یار ببیند، دو چشم آلـوده ببین چه ساده گرفتار یک نگاه شدیم همین که سر به هوائیم آخر عشق است به یاد صورت تو محو روی ماه شدیم هر آنچه هست بگیر و برات را برسان که ما دوباره هوایی بارگاه شدیم به یاد سینه سم کوب شاه روز دهم  تمام عمر پریشان قتلگاه شدیم : اگر حجاب ظهورت وجود تار من است خـدا کند که ، چرا نمیایی؟
تو مرا نوكر خود كردی و من در عجبم كه مثال من ِ بد، ارج و مقامی دارد نوكرت معتبر از سوی تو ميباشد و بس لطف تو باشد اگر عز و سلامی دارد هركه در زندگی اش با تو خدا را حس كرد بيمه ی عشق تو شد، بَه چه امامی دارد ذكر هر ثانيه ام را تو خودت ميدانی بأبی انت و امی چه صفایی دارد نام تو در شريان بدنم ميجوشد اسم زيبای حال و هوایی دارد هر كه نامت به لب آورد يقيناً دق كرد راه عشق است كه زلفت چه بهایی دارد من در اين وادی غم نوكر دربار توام غيز از اين كار گدايت چه نشانی دارد شب جمعه حَـرَمَـت مادر تو می آيد هركه آنجاست به لب شور و نوایی دارد آرزو دارم اگر مُردم و در گور شدم به سرم آیی و گويم چه وفایی دارد : 💔 سرگرمِ روضه های ام ولی دلـتنگِ شدنم را چه می کُنی؟ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، ❣
شبی به حال دل ما نظر کنی بد نیست تفقّدی به گـدایت اگر کنی بد نیست سه شنبه های من و جمعه های تو باقیست نظر به گمشده ی دربدر کنی بد نیست برای دیدنتان سالـها سفر کردیم برای دیدن ما هم سفر کنی بد نیست تمام بتکده ها را، اگر بیایی و نذر تبر کنی بد نیست نگاه روشن تو جوشن کبیر من است از این اسیرِ بلا دفع شرّ کنی بد نیست خدا کند که به درد ظهورتان بخورم مرا برای وجودت سپر کنی بد نیست نشسته ام به امیدی ببینمت یک بار شبی ز کوچه ی ما هم گذر کنی بد نیست : مثل هر جمعه دلـم حس عجیبی دارد حس دیدار تو این جمعه کمی بیشتر است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، معطر بنام
این روز ها که روضه میسّر نمی شود بی روضه، روزگارِ دلم سر نمی شود دل زنده شد به عشقِ تو ارباب و زندگی بی اشک و ذکر و زمزمه دیگر نمی شود خوش گفت آن شهید: به دردم نمی خورد چشمی که در مصیبتتان  تر نمی شود این قول بهجت است که حتی نمازِ شب با گریه بر حسین برابر نمی شود ای روضه خوان، بخوان و مرا کربلا ببر حالم بدونِ روضه که بهتر نمی شود سنجیده تر بخوان و مراعات کن مرا قلبم حریف روضه ی اکبر نمی شود افتاده بود پیش پدر غرق خاک وخون با جسم چاک چاک، که باور نمی شود حرفی بزن قرارِ دلم، نورِ دیده ام چیزی بگو که از همه دنیا بریده ام افتاده ای مقابل چشمم به خاک و خون ای جان من، به آخر عمرم رسیده ام : کم کم ز هجر کرب و بلا پیر می شوم لطفـی برای خـادم این خانواده کن
آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه دلها به یاد غصه ی او پر ز آذر است افتاده است بی کس و تنها، غریب وار مردی که با تمامی خلقت برابر است مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است زندان نگو، که گرم مناجات با خداست غار حرای حضرت موسی بن جعفر است از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است ای من فدای شال عزای شما شوم آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است : 💔 ما را غلام و عَبد و ملازم نوشته اند از نــوکـرانِ حضرتِ کاظم نوشته اند سلام عليكم و رحمة الله، شهادت غریبانه ی علیه‌ السلام تسلیت باد🏴 🏴 🏴 🖤
حاجات خویش را دل من از خدا گرفت تا اینکه برد نام حسن را، دعا گرفت! بیمارِ لاعلاج چه بسیار دیده ایم عرض توسلی به تو کرد و شفا گرفت هرکه هوای کرب و بلا می کند، چرا؟ با ذکر یا حسن، سفر کربلا گرفت! با دیدن مزار غریبت دلـم شکست در جای جای صحن دلم روضه پا گرفت یک روز می رسد که شوم خادمِ حرم این هدیه را ز دست کریم شما گرفت روزی که گنبد و حرمش را بنا کنیم... باید تمام صحن حسن را طلا گرفت : روی قبر خاکی ات طرح ضریحت می کشد آرزوها دارد این نـوکـر برایت سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
زائر شدم نسیم، صدای مرا گرفت از دستم التماس دعای مرا گرفت یک شب کنار پنجره فولاد، مادرم آن قدر گریه کرد، شفای مرا گرفت یک پارچه گره زد و تا سالهای سال سهمیه ی مرا گرفت  صحن تو، آسمان تو، گنبد طلای تو حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت ای دستگیر صبح قیامت سرم فدات هم خانواده هم پدر و مادرم فدات : ای جان و دل به گنبد و گلدسته‌ات مقیم جان را کجا گذارم و دل را کجا برم؟ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
باز حسرت به دلم ماند و نیامد یارم او چه کرده است ندانم همه شب بیمارم نیت روزه نمودم که به مِی لب نزنم یاد رخساره ی تو شد سبب افطارم گر بُود صفحه ی روشن به کتاب عمرم لحظاتی ست که خرج تو شده ای یارم بس که از وصف تو گفتم همه مشتاق تواَند لیک پرسند چگونه است رخ دلدارم کاش تصویر گناهم به دو چشم تو نبود تو به رویم نزدی من خجل از کردارم گر نشانی ز تواَم بود همه رفت از دست کاروان رفته و من گمشده ی دیدارم از تو دلگیر شوم گر به سرایم آیی خواب باشم بروی و نکنی بیدارم آرزویم همه این است که در خیمه ی تو بنگـرم از کـرمت بنده ی خدمتکارم : مثل هر جمعه دلـم حس عجیبی دارد حس دیدار تو این جمعه کمی بیشتر است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، معطر بنام مهدی فاطمه(عج) ❣
زیباترین ترانه ی روی لبم، حسین نامی که هست علّت تاب و تبم، حسین من در کلاس هیئت تو درس خوانده ام شاگرد پا رکاب همین مکتبم حسین من عهد کرده ام که به پایت بایستم سرباز لشکر حرم زینبم حسین گریه برای توست همان اصل دین ما با این حساب مؤمن این مذهبم حسین با یاد گریه می کنم شکر خدا که خادم این موکبم حسین شیرینترین عبادت من گریه بر شماست شیرینترین عبادت روز و شبم حسین من را غلام خانه ی زینب حساب کن نه مقبلم، نه محتشم و حاجَبم حسین لطفی کن و دوباره به من کربلا بده رحمی کنید، کـرببـلا واجبم حسین تا وقت مرگ نام تو را جار میزنم زیباترین ترانه ی روی لبم حسین... : تا زمانی که حُسین است رفیق دل من میل همـراه شدن بــا دگـران نیست مرا سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير