eitaa logo
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
3.8هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
7.3هزار ویدیو
74 فایل
🔆 برای ارسال خبر، عکس، فیلم یا حتی نظر و انتقاد میتونی به اکانت ادمین یعنی آیدی زیر بفرستی. 💬 @sarm_news_admin ❗ کانال ما رو به بقیه هم معرفی کنید😁 ❗ یادتون نره برامون اخبار و عکس و فیلم بفرستید😉 💥تبلیغات شما را پذیراییم🤩
مشاهده در ایتا
دانلود
مستند داستانی امنیتی نوشته محمد رضا حداد پورجهرمی ۱۰۱ قسمت 🆔 @sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#کف_خیابون 32 تا اون داشت واسم رزرو میکرد، رفتم رو خط 233 ... گفتم:« 233 اعلام موقعیت؟ ... 233... ل
🛩✈️🛫🛬🛩✈️🛫🛬🛩✈️🛫🛫 33 خیلی خوشحال شدم که صدای 233 را شنیدم. گفتم: «الحمدلله که خودتون سالمید. وضعیت رویا چقدر خرابه؟! سرپا میشه؟!» 233 با تردید گفت: «نمیدونم دقیق. اما فکر نکنم به این زودیا بتونه راحت و آسوده راه بره و زندگی کنه. از کنارش که رد شدم خونریزی زیادی داشت.» گفتم: «بسیار خوب! از دور مراقبشون باشید. هر بیمارستانی که رفتند... راستی شما الان کجایید؟! موقعیتتون چیه؟» گفت: «محدوده شما نیستیم. فکر نکنم آمبولانس اینا را بیاره بیمارستانی که افسانه هست... قربان! میبینم که رویا داره تکون میخوره... دارن سوار آمبولانسش میکنند... برم دنبالشون؟» گفتم: «آره... هرچند دیگه خیلی با این مادر و دختر کاری نداریم و کارای مهم تری داریم اما فعلا چشم ازشون برندارید تا بهتون بگم چیکار کنید! تمام.» ظاهرا وقتی داشتن تعقیب 233 میکردن تا گوشی یکی از اونا را که برداشته بوده، ازش پس بگیرن، سرعتشون زیاد بوده و از یکی از فرعی ها ماشینی محکم به سمت راستشون میزنه که سبب ضربه مغزی شدن دو نفر و آش و لاش شدن یکی دیگه و جراحت های زیاد رویا میشه! اینجاست که میگن: کار خوبه خدا درست کنه! خب باید فاز ماموریت عوض میشد. دیگه دستمون خیلی هم خالی نبود و باید از روش «گام به گام» استفاده میکردیم و تا هرجای دنیا هم که شده برای تکمیل مراحل تحقیقات پرونده دنبالشون میرفتیم ببینیم اوضاع از چه قراره و دمشون از اون طرف آبها به کیا وصله؟! از این طرف، ینی از طرف داخل که ظاهرا خیلی دمشون کلفت و سنگین هست! اینقدر سنگین که یکی مثل رامین تاجزاده با اون سابقه خدمتی بالا در حدّ مدیریت یکی از شاخ ترین ادارات ملی، پیاده نظامشون هست و حتی زن و دختر مردم را برمیداره میبره خارج و برمیگردونه!! آخه این درد را به کی میتونستم بگم که جوری مسئله نفوذ در سطوح بالا جدی است که وقتی بچه های ما در حال تکمیل تحقیقات درباره تاجزاده بودند، احساس کردیم یکی دو بار پرونده در حال امحاء و نابودی است! مشکل از کجا بود و چرا یکی دو بار صفحه اسناد و مدارک این پرونده دیر باز شد و طول کشید تا آپلود بشه را هنوز نمیدونم... بگذریم!! خیلی کار داشتم. هم باید یه فکری به حال افسانه میکردم. و هم افشین منتظرم بود. و هم رویا که دیگه نمیدونستم چیکارش کنم؟ شرایطمون یهو عوض شد... چون یهو از آسمون دو سه تا سرنخ و چندتا آدم ریخته بودن رو سرم... ینی افشین و افسانه و رویا و سه تا یلچماق هم... به عبارتی میشه شیش هفت تا آدم در این پرونده رو دستم مونده بودند! نه مدرک معتبر و محکمه پسند برای جلبشون داشتم و نه میشد به راحتی از کنارشون رد و هیچی نگفت! در مرحله اول سریعا با بچه های مرکز مشاوره هماهنگ کردم که به افشین بد نگذره. اصلا بشینه هرچی میدونه را بنویسه تا هم حوصلش سر نره و هم شاید بازم سرنخ گیرمون بیاد. (متن صحبت ها و اعترافات افشین در صفحات اولیه این گزارش، در طول مدت اقامت و بازگرداندن سلامت معنوی افشین در مرکز مشاوره اداره نوشته و جمع آوری شد.) و اما رویا ... با رویا کار داشتیم... چون اومدیم و نتونستیم از پاکستان با دست پر برگردیم... تکلیف چی بود؟! یا مثلا اومدیم و دختر مردم به خاطر شوک احساسی که بهش وارد کردیم، دیوونه شد... یا اومدیم و حمله قلبی بهش دست داد و سکته کرد... یا اصلا خواست افسرده بشه... اومدیم و هزار تا مشکل دیگه پیش اومد... بهتر از مامانش کی میتونست بهش برسه؟! خب معلومه که هیچکس! بهترین راه این بود که افسانه و مامانش را بهم برسونیم ببینیم چیکار میکنند؟ اصلا شاید بیشتر به دردمون خوردند و تونستیم به یه سری آدم دیگه .... یه سری آدم دیگه را ول کن... با همین کوروش لعنتی بی همه چیز چه کسی میتونست ارتباط بگیره و ما را به کوروش لینک کنه؟ تصمیم گرفتم افسانه و مامانشو راحت بذارم. بذارم به هم برسن و بتونن به هم آرامش بدهند. به خاطر همین فورا دستور دادم به بیمارستان اونجا بگن که اونا را پذیرش نکنند تا بتونیم بیاریمشون بیمارستانی که افسانه هم هست! کل اون طبقه و اتاق های اونا هم دوربین و مامور و ... ادامه دارد... 🆔 @sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
🛩✈️🛫🛬🛩✈️🛫🛬🛩✈️🛫🛫 #کف_خیابون 33 خیلی خوشحال شدم که صدای 233 را شنیدم. گفتم: «الحمدلله که خودتون سالم
34 این از مدیریت و کنترل اون سه نفر! برن فعلا خوش باشن و خوب بشن تا من برگردم. بچه هامون هم بیکار نیستن و تا میتونن از تماس ها گرفته تا پیامک ها و ایمیل ها و آدمایی که به ملاقات اونا میان و... اطلاعات جمع میکنند. خب حالا ما موندیم و پرواز فرداعصرش و جایی که نمیدونیم کجاست و برای چی داریم میریم و... چون مامور مستقیم و سرتیم این پرونده خودم بودم، باید تمام دستورات و نامه ها و... را خودم با امضا و درخواست مستقیمم انجام میدادم. چون شوخی بازی که نیست. من فقط فهرست بعضیاش را میگم تا بدونین همیشه ماموریت ها و پرونده های ما هیجان و تعقیب و گریز و... نیست و بالاخره باید در مملکت بروکراسی زده مون کارها را پیش ببریم. فهرست کارهایی که باید میکردم از این قرار بود: تهیه و تحویل تقاضای برگ ماموریت خارج از کشور، تایید تقاضای ماموریت، ثبت تقاضای مذکور، تهیه بلیط، کنترل شماره رهگیری پرواز و ثبت در مخزن اطلاعات شخصی اداره، تهیه و ثبت ویزا، هماهنگی جهت برداشته شدن تیک ممنوع الخروجی، اخذ تاییدیه حفاظت، تهیه فرم ماموریت جهت مامور مباشر و غیر مباشر، هماهنگی با پلیس اینترپل، ثبت و معرفی نامه جهت دریافت مجوز حمل اسلحه، هماهنگی با اداره و بچه های..........پاکستانی، هماهنگی جهت دریافت نقدینگی و مخارج جاریه ماموریت، هماهنگی جهت اسکان، هماهنگی جهت دریافت خودرو، و صدها مسئله دیگه... همه این موارد در طول حدودا 30 ساعت صورت گرفت!! رکورد خوبی بود برای چنین ماموریتی که برای همه مون در گرد و غباری از ابهام قرار داشت. اینقدر هنوز همه چیز برامون ابهام داشت و مشخص نبود دنبال چی هستیم و قراره چی به سرمون بیاد که واقعا نمیدونستم در «فرم تقاضای اخذ مجوز خروج از کشور» و «تبیین ضرورت این ماموریت» چی باید بنویسم؟! خلاصه سرتون به درد نیارم... دو ساعت قبل از پرواز رفتم فرودگاه... یکی از بچه ها مانیفست کل مسافران را بهم داد... تک به تکشون را توسط دوربین داخلی سالن انتظار فرودگاه چک و رصد کردیم. ضمن اینکه در طول کل اون 30 ساعتی که گفتم، آمار لحظه به لحظه تاجزاده هم داشتم. حیف که الان صلاح نیست بگم دقیقا شب قبل از پرواز، تاجزاده با کیا قرار داشت و تا ساعت 11 شب، خونه کی جمع شده بودند! خب مسافرا همه اومده بودند... پرواز یک ساعت تاخیر داشت... حالا چیز خیلی خاصی هم نیست... چون یک ساعت تاخیر در بیشتر پروازهای ایران، جوری طبیعیه که اگه رفتی شاکی شدی، بهت میخندند!! راستی نگفتم براتون... ما خیلی تو فکر بودیم که حالا با این وضعیت تعداد زیاد زن و دختر در این پرواز و احتمال درگیری ها و پیش اومدن نقش های زنانه در طول ماموریت، تکلیفمون چیه و باید چیکار کنیم که هم دست تنها نباشم و هم مامور مکمل با خودم داشته باشم! من فقط یه نفر به ذهنم خطور کرد... با تمام قابلیت هایی که از 233 در طول اون دو سه روز دیده بودم، فرم درخواست ماموریتش را از یگان پیاده اداره نوشتم... اولش چندان موافقت نمیشد... چون میگفتن تجربه ماموریت برون مرزی نداره و نیروی خیابونی هست و... اما بالاخره راضیشون کردم. چون افسانه و رویا هم نیومده بودند، جا برای دو نفر خالی داشتند! منم سریع ترتیبی دادم که بتونم 233 را در این ماموریت داشته باشم. یک ساعت تاخیر، به علاوه نیم ساعت دیگه، سبب شد که 233 در دقایق آخر بتونه رضایت یگان پیاده را جلب کنه و خودشو به پرواز برسونه. دوس داشتم ببینم 233 کیه که هم سوار موتور شده و گریز داشته... و هم سابقه 5 سال خدمت پیاده موفق و موثر داشته... و هم عشق درگیری هست و در پروندش نوشته بودن که معمولا دست خالی مبارزه میکنه اما قادر به شلیک 20 گلوله تک تیرانداز در طول 30 ثانیه و اصابت موثر هست!! ... و هم 27 سالش هست و شوهرش هم در حال حاضر از ارکان یکی از یگان های نظامی هست و دو تا پسر دو قلو هم داره... اینا به کنار... در پرونده عقیدتیش نوشته بود که حافظ خطبه غدیریه به صورت کامل و خطبه فدکیه به صورت کامل هم هست!! خانمی چهارشونه... بسیار جدی و با حیا... با ظاهری بسیار معمولی... با چادری فاطمی... بدون حتی یک ساک دستی... اومد داخل اتاق دوربین سالن فرودگاه و با صدایی نسبتا مردانه گفت: «سلام علیکم... 233 هستم... با نام عملیاتی مطهره ... بسم الله!» ادامه دارد... 🆔 @sarm_news
با سلام یه گوشی اندروید گم شده هرکس گوشی رو پیدا کرد مژدگانی دریافت خواهد کرد در صورت پیدا کردن گوشی با این شماره تماس بگیرید ۰۹۱۲۴۵۳۴۰۷۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وضوی قبل خواب و صلوات برا سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمانت یادت نره رفیق😘😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا