eitaa logo
سرنوشت!:)🦦
2.7هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
15 فایل
<به نام خدایی که خنده هاتو افرید> برای یادآوری لبخند تو هرگز دیرنشده😁 کانال دوممون💤 https://eitaa.com/halab3 تبلیغاتمون🦥🦋 @sa_311 آنلاین‌شاپ‌مون https://eitaa.com/lengebelenge
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی بچه توسط باباش چسب پیچی میشه😔😂 تو قیافش انگار خوشحاله
کسی که عشق را به تمسخر می‌ گرفت سالها حالا دلش دچار تپش های نامنظم است:)))))
سرنوشت!:)🦦
‹ و‌َبِہ‌نام‌ِخُدّاوَند‌ِرَزمَندِگانِ‌بدون‌سِلاحّ🌿
نمۍگم‌شبٺون‌شھدایۍڪھ‌خیریست بھ‌ڪوتآهۍ‌شب‌مۍگویم‌🌙•• 🕶! ڪھ‌خیریست‌بھ‌بلندۍ‌سرنوشت:) 🌻... 📚^^ ‹🖐🏻›
هدایت شده از سرنوشت!:)🦦
‹ و‌َبِہ‌نام‌ِخُدّاوَند‌ِرَزمَندِگانِ‌بدون‌سِلاحّ🌿
هدایت شده از سرنوشت!:)🦦
تـورانَـدارَم‌وَدِلتَنـگَم‌وَدِلَـم‌قُرص‌اَسـت ڪِھ،اِنتِھـٰاےِصَبر‌وَاِنتِـظارتـویۍ...! 💚
20.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عِشقم‌اَگر‌ع‍َلیست‌سر‌ِدارم‌آرزوست...♥️ . من سرگذشت میثم تمارم آرزوست🙃
دنیا همه را در هم می‌شکند ! ولی پس از آن خیلی‌ها ، جای شکستگی‌شان قوی‌تر می‌شود ...
نازنین رقیه♥️🌱 . کربلا میرم من جای تو اربعین رقیه🥺♥️
کاروان ِ عُمر ِ ما منزل بہ منزل میرود ، منزل اول حسین و منزل آخر حسین است🙃!
یادش بخیر 📣لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت 📣یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه 📣همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته 😄 📣یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!😉 📣افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر چهارشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود 😂 📣من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !🤔😐 📣وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم😅 گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم 📣تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن😆 📣یادتون میاد اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!😎 📣یادتون نیست عکس آدامس خرسی رو با آب دهن میچسبوندیم ساق دستمون کلی هم کیف میکردیم 📣یادت میاد؟؟؟🤔 وقتی ک صدای هواپیما رو میشندیم می پریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم✋ 📣می نشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم ✍ 📣یادت میاد؟؟؟🤔 وقتی مامان می پرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو6 و کوچکه رو4😊 📣یادت میاد؟؟؟🤔 وقتی نقاشی میکردی خورشیدو رو زاویه برگه میکشیدی😄 📣یادت میاد؟؟؟🤔 فکرمیکردی قلب انسان این شکلیه♡❤️ 📣یادت میاد؟؟؟🤔 در یخچالو کم کم میبستی تا ببینی لامپش چه جور خاموش میشه👀 📣یا‌دت میاد؟؟؟🤔 اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی😅 و دهنتو با دستت پاک میکردی😋 نه
- راننده‌تاکسی‌از‌این‌لاتای‌قدیمی‌بود‌ . . گفتم‌ :‌ ببخشید‌مخاطب‌این‌جمله‌کیه ؟! گفت : هر‌کی‌یه‌عشقی‌داره‌ . . ؛ مام‌عشقمون‌‌امام‌زمانه . . ! اینو‌نوشتم‌اگه‌شبی‌نصفه‌شبی‌ آقا‌سوار‌ماشین‌ِما‌شد‌و‌نشناختم‌ حمل‌بر‌بی‌ادبی‌نباشه‌•🙃•
ممبرا سوغات تبريز براتون خریدم🤣 ادمینا یه ابمیوه هم روشه برای شما😂💔
@Sobhan311 برای ادمین تب خواستید بشید بفرمایید پیویم
خیال خوب تو لبخند می شود به لبم ؛ وگرنه این مَرددیوانه غصه ها دارد .. وقت شعر
سلاملیکم رفقای سرنوشت 🌱 امیدوارم حال و احوالتون به قائده باشه قراره یه رمان خیلی قشنگ بزارم براتون مطمئنم خیلی زود عاشقش میشین ❤️‍🩹✨ پس بشه های خوبی باشین و لف ندین انشالله از امشب ؛شبی دوپارت 🚶‍♀✨ با آرزوی موفقیت برای تک تک تون🪴
سرنوشت!:)🦦
سلاملیکم رفقای سرنوشت 🌱 امیدوارم حال و احوالتون به قائده باشه قراره یه رمان خیلی قشنگ بزارم براتو
جالبه بدونید این رمان شیرین کاملا واقعیه و خاطرات همسر و دختر شهید علی حسینی هست🥺🍊
https://abzarek.ir/service-p/msg/1756789 ببینم موافقین ؟ 🙂 تو کانال نمیزارم فقط میخوام خودم نظرتونو بدونم🔥
سرنوشت!:)🦦
کسی که عشق را به تمسخر می‌ گرفت سالها حالا دلش دچار تپش های نامنظم است:)))))
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدی و همه‌ی فرضیه ها ریخت به هم ...
یه نصیحتِ فوق العاده درستُ زیبا میکنه و میگه : « زمانی که از عمقِ دوست داشتن طرفِ مقابلت مطمئن نشدی، عمیقاً دوست نداشته باش چرا که عمقِ عشقِ امروز همان عمقِ زخم ِ فردای توست … »
از تاریک‌ترین لحظات زندگیت ممنون باش چون تاریکی اومده تا نوری که تو وجودته رو بتونی ببینی🧝🏻‍♀️🌠
- گاهی می‌رویم؛ نه از سر میل به رفتن، بلکه از سر بی‌فایدگیِ ماندن..🖤
،،،،
1 🏵 قسمت اول؛ مردهای . . زندگی من زندگی پر فراز و نشیبی هست. 🔶 همیشه از پدرم متنفر بودم. مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه ... 😒 آدم عصبی و بی حوصله ای بود. اما بد اخلاقیش به کنار، می گفت: دختر درس می خواد بخونه چکار؟😤 💢 نذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه دو سال بعد هم عروسش کرد! 🔹 اما من، فرق داشتم. من عاشق درس خوندن بودم بوی کتاب و دفتر، دیوونم می کرد... می تونستم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکون نخورم :)) ✔️ مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم ....😪 🔹چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت، یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد "به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی".... 🔶 شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود. یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند! 🔹دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فس*اد شرکت می کرد. 🔹اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره مس*ت هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کت*ک می زد ... 😭 ⭕️ این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود:   مردها همه شون عوضی هستن!!!! هرگز ازدواج نکن!!!😤 🔹 هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید روزی که پدرم گفت ❌ هر چی درس خوندی، کافیه...😤 📝نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی . . ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
2 قسمت دوم : ترک تحصیل! 💢 بالاخره اون روز از راه رسید ... موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پاین بود ... با همون اخم و لحن تند همیشگی گفت: هانیه ! دیگه لازم نکرده از امروز بری مدرسه !😤 🔻 تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم!!! وحشتناک ترین حرفی بود که می تونستم اون موقع روز بشنوم ... 😨 بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز نفسم جا نیومده بود، به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم: ولی من هنوز دبیرستان...😢 💢 خوابوند توی گوشم ... برق از سرم پرید ... هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد: 🔻 همین که من میگم ...😤 دهنت رو می بندی و میگی چشم! درسم درسم!!! تا همین جاشم زیادی درس خوندی!😠 🔹 از جاش بلند شد ... با داد و بیداد اینها رو می گفت و می رفت ... 🔹 اشک توی چشم هام حلقه زده بود😭 اما اشتباه می کرد، من آدم ضعیفی نبودم که! از خونه که رفت بیرون ... منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه! مادرم دنبالم دوید توی خیابون. 🔶 هانیه جان، مادر ... تو رو قرآن نرو ... 😰 پدرت بفهمه بدجور عصبانی میشه ... برای هر دومون شر میشه مادر ... بیا...😲 📝نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی . . ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
هدایت شده از سرنوشت!:)🦦
نمۍگم‌شبٺون‌شھدایۍڪھ‌خیریست بھ‌ڪوتآهۍ‌شب‌مۍگویم‌🌙•• 🕶! ڪھ‌خیریست‌بھ‌بلندۍ‌سرنوشت:) 🌻... 📚^^ ‹🖐🏻›