😭بگذریم...
#یاحسین
حرمتش را، خیمه اش را، لشکرش را...بگذریم
کینه ی شمشیر زن ها اکبرش را...بگذریم
قاسمش را ضربه ها هم قامت عباس کرد
تیر بی رحمی گلوی اصغرش را...بگذریم
گوشه گودال بود و سایه ای نزدیک شد
روبرویش ایستاد و خنجرش را...بگذریم
عرش می لرزید حتی اعتنایی هم نکرد
گر چه از هر سو صدای مادرش را... بگذریم
چشمشان پیراهن صدپاره ی او را گرفت
چشم یک نامرد هم انگشترش را...بگذریم
تا بیامیزند با هم استخوان و خون و خاک
اسبها را تاختند و پیکرش را...بگذریم
باز آتش کار خود را کرد و صحرا تار شد
ناله های دخترانش خواهرش را...بگذریم
کاروان آماده ی فریاد بود و ناگهان
روبروی محمل خواهر سرش را...بگذریم
عاقبت کنج خرابه، نیمه شب، دختر که دید-
چشم و ابروی پر از خاکسترش را...بگذریم...
#حسن_اسحاقی
@sayedkhorasani
ســـــید خــراســانــی🌷🍃
😔 تقدیم به حضرت مادر:
از شأن نام سوره ی کوثر که بگذریم
از صحبت شفاعت محشر که بگذریم
از ذکر واژه واژه ی لولاک و شرح آن،
یا از سفارشات پیمبر که بگذریم
ناچار راهمان به همین کوچه می خورد
از بین این جماعت ابتر که بگذریم
پس می رسیم پشت در خانه ی کسی...
از شعله های این طرف در که بگذریم
مادر هنوز هم سرِپا ایستاده است...
از لحظه ی نشستن مادر که بگذریم
ناگاه نظم بیت به هم میریزد با هزار ردّ پا
از اضطراب چشم دو دختر که بگذریم
آتش به جان شعر من افتاده...سوختم...
از زخمهای فاطمه(س) بهتر که بگذریم...
#حسن_اسحاقی
با چشم بسته دیدمت، مانند رویایی
ای کاش می شد لحظه ای من با تو تنهایی...
.
ای کاش موج اشک من تا آسمان می رفت
ماه تو می افتاد در این چشم دریایی
پیراهن سبزت کجا و دست های من؟!
یوسف حذر دارد از این دست زلیخایی
دست دعایم پر شده از خون دل، برگرد!
ای بودنت پاسخ به حاجت های رویایی
جمعه به جمعه می نشیم رو به غمهایم
با این سوال خیس:(می آیی؟! نمی آیی؟!)
عمریست پلّه پلّه سمت عشق می آیم
دست امیدم را بگیر ای مرد بالایی!
بی تو تمام شهر من لبریز تردید است
بی تو خیابان غرق آدمهای دنیایی
دیگر به اینجایم رسیده، جایم اینجا نیست
دارم به دنبال تو می گردم به هر جایی
از مادرت آموختی پنهان شدن را؟!، آه...
ای در گلویت سالها یک بغض زهرایی!
این پنجشنبه شب شد و دل در دل من نیست
بی شک تو هم در انتظار صبح فردایی!
#حسن_اسحاقی
@sayedkhorasani
ســـــید خــراســانی🌷🍃
با چشم بسته دیدمت، مانند رویایی
ای کاش می شد لحظه ای من با تو تنهایی...
.
ای کاش موج اشک من تا آسمان می رفت
ماه تو می افتاد در این چشم دریایی
پیراهن سبزت کجا و دست های من؟!
یوسف حذر دارد از این دست زلیخایی
دست دعایم پر شده از خون دل، برگرد!
ای بودنت پاسخ به حاجت های رویایی
جمعه به جمعه می نشیم رو به غمهایم
با این سوال خیس:(می آیی؟! نمی آیی؟!)
عمریست پلّه پلّه سمت عشق می آیم
دست امیدم را بگیر ای مرد بالایی!
بی تو تمام شهر من لبریز تردید است
بی تو خیابان غرق آدمهای دنیایی
دیگر به اینجایم رسیده، جایم اینجا نیست
دارم به دنبال تو می گردم به هر جایی
از مادرت آموختی پنهان شدن را؟!، آه...
ای در گلویت سالها یک بغض زهرایی!
این پنجشنبه شب شد و دل در دل من نیست
بی شک تو هم در انتظار صبح فردایی!
#حسن_اسحاقی
@sayedkhorasani
ســـــید خــراســانی🌷🍃