eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
990 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
745 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
یوسف زهرا بیا بلبل شیدا بیا هرچمنی را گلی ست بهرگلی بلبلی ست ای گل بستان من بلبل دستان من بی تو چمن بی وفاست سرو نهانم. کجاست؟! ای پسر فاطمه کم کن از این فاصله بارفکن. مکه را خسته شد این قافله سید حسین موسوی جانباز دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 غزل جدیدی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با عنوان «شرح حال» منتشر شد 🔸در جریان دیدار رمضانی امسال شاعران با رهبر انقلاب در فروردین‌ماه ۱۴۰۳، حجت‌الاسلام انصاری‌نژاد از شعرای برجسته کشور که به تازگی کتابی با عنوان «امین شعر انقلاب» تدوین و منتشر کرده، از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخواست کرد تا غزل منتشر نشده‌ای از سروده‌هایشان را برای انتشار در چاپ جدید این کتاب در اختیار وی قرار دهند. رهبر انقلاب نیز با تقدیر از آقای انصاری‌نژاد با این پیشنهاد موافقت و غزلی از سروده‌های معظم‌له در اختیار این شاعر قرار گرفت. «شرح حال» گامی به راه و گامی در انتظار دارم سرگشته روزگاری پَرگارـ‌وار دارم دلبسته‌ی امیدی در سنگلاخ گیتی رَه بی‌شکیب پویم، دل بی‌قرار دارم یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک چون شمع، اشک و آهی بی‌اختیار دارم گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی سیلم که هستی خود از کوهسار دارم سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاد ایام کربلا ی های جبهه ها یادش بخیر ای کاش در پی لیلای لیلی مجنون میشدم همچو غواصان شهید با دستان بسته مدفون میشدم ای کاش در شلمچه غرق در خون میشدم یا به شرهانی و فکه زیر رمل ها مدفون میشدم "سید"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام موسی صدر؛ من حسینیه را حسینیه نمیدانم مگر آنکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ التحصیل کند 🍃روحش شاد راهش پررهروباد 🍃
ای کاش در پی لیلای لیلی مجنون میشدم همچو غواصان شهید با دستان بسته مدفون میشدم ای کاش در شلمچه غرق در خون میشدم یا به شرهانی و فکه زیر رمل ها مدفون میشدم "سید"
در یکی از جلساتی که با حضور فرماندهان سپاه و حزب الله لبنان تشکیل شده بود .یکی از فرماندهان ارشد حزب الله درمیان جلسه اشاره ب سعید میکند و میپرسد اسم ایشان چیست؟ سعید میگوید :《اسمم کمیل است.(اسم جهادی).》 فرمانده حزب الله میگوید :تو شهید میشوی سعید خجالت میکشد و سرش را پایین می انداز . بعد از جلسه به همان فرمانده می گوید:《 من اگر شهید نشوم ان دنیا جلوی شمارا خواهم گرف.》 فرمانده حزب الله با لبخند میگوید: بله شما در این عملیات از اولین شهدا خواهید بود!
کربلای فکه شرهانی عملیات والفجر مقدماتی وفکه یکی از دروازه های عروج به لقاء الله وگردان کمیل و افلاکی شدگان از همین دروازه ی فکه @jAmAndgA90zA
یکی از تفحص کنندگان برادر ابراهیم زاده چند روزی میشد که دراطراف کانی مانگا در غرب کشور کارمیکردیم؛ شهدای عملیات والفجر چهار را پیدا می کردیم. اواسط سال 71 بود. از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی ازسنگرها شدیم.سریع رفتیم جلو. همانطور که داخل سنگر نشسته بود،ظاهراً تیر یا ترکش به اواصابت کرده وشهید شده بود. خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم ، درکمال حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است ؛ ازآن جالب تر اینکه تمام بدن کاملاً اسکلت شده بود ، ولی انگشتی که انگشتر در آن بود ،کاملاًسالم وگوشتی مانده بود ‼️. همه ی بچه ها دورش جمع شدند. خاک های روی عقیق انگشتر را پاک کردیم . اشک همه مان در آمد ، روی آن نوشته شده بود: « حسین جانم❤️  
جمع‌ کردن وصیت‌نامه‌ و وسایل قبل از اعزام به عملیات کربلای ۲ سه راه محمدیار (نقده)، ۱۳۶۵ ▪️در جلوی تصویر شهید "سیدرضا کیاموسوی" دیده می‌شود که در همین عملیات در ۱۱ شهریور ۱۳۶۵ در منطقه حاج‌عمران به درجه شهادت رسید. ▪︎ روزتان پرتلاش و با اخلاص ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ عکس لشکر۱۶ قدس گیلان
" مریم شانکی" ‌‌‍═‌‌‍‌‎در کوچه های خرمشهر 🔸 سراپا اضطراب و خشم بودم. نمی‌دانستم حرفم را به چه کسی بزنم. گویی در دلم آتش افروخته بودند. می سوختم و سراسیمه راه می‌رفتم. با روحانی دیگری صحبت کردم، می گفت چاره ای نداریم، با دو افسر دیگر حرف زدم یکی از آنها سری تکان داد و گفت: سعی می‌کنیم گزارش بدیم! آخرین امیدم دژبانی خرمشهر بود. برای یک لحظه به فکرم رسید که نزد سروان خلیلیان بروم. کسی که پس از پیروزی انقلاب سلاح در اختیار ما گذاشت تا در مقابله با ضد انقلاب دستمان خالی نباشد. سراسیمه خود را به دژبانی رساندم اما سروان خلیلیان نبود. خسته و نفس زنان به سراغ معاون او استوار «نصیری» رفتم. - می‌دونید چی شده؟ - نه. اولا خسته نباشی. دوما کجا بودی؟ چرا سر و ریختت این جوریه؟ چرا لباسهات خونیه؟ - حالا وقت این حرفها نیست بی سیمتون با کجا تماس داره ؟ - با همه جا تماس داریم. - اگه یه خواهشی بکنم میتونی انجام بدی ؟... چون بیسیم شما برد قوی داره. تماس بگیر و خبر بده که بچه ها دارن توی شهر کشته می‌شن. بگو یه فکری بکنن... - ناراحت نباش مثل این که قراره هواپیما بیاد دشمن رو بکوبه. مطمن باشید که نیرو در راهه. به بچه ها بگو استقامت کنن! ان‌شالله نیرو می آد. به هر قیمتی که شده نمی‌ذاریم شهر سقوط کنه. الان هم سربازهای دژبان رفتن گمرک و دارن اونجاها می‌جنگن! - دیگه کار از این حرفها گذشته. دشمن نیروهاش رو آورده توی طالقانی. ما از صبح تا حالا داریم می‌جنگیم و به هیچ جا نرسیدیم. کشته دادیم لااقل بگو تفنگهای دوربین دار برامون بیارن. - باشه حالا ببینیم چی می‌شه! به مسجد جامع برگشتم تا کمی استراحت کنم. با دمیدن صبح بچه های محل را جمع کردم و راه افتادیم. عراقی‌ها به زمین فوتبال (خلیج فارس) پشت استادیوم رسیده بودند. ما در همان حوالی، طوری موضع گرفتیم که به استادیوم تسلط کامل داشته باشیم و سپس در اطراف خیابان حشمت نو با عراقی‌ها درگیر شدیم. دشمن مثل روز قبل باز هم روی ساختمانهای بلند بود و دور تا دور زمین فوتبال را کاملاً زیر نظر داشت. با خود فکر کردیم که بهتر است کسی به سر کوچه و خیابان نرود، چرا که با این کار عراقی‌ها موضع مان را شناسایی می‌کردند و اگر با تیر مستقیم موفق نمی‌شدند می‌توانستند با خمپاره ما را زیر آتش بگیرند. به بچه ها گفتم: تنها راهش اینه که کمین کنیم. کسی تیراندازی نکنه. دیروز دشمن کمین کرد، امروز نوبت ماست.
👆 💢 صدام بعد از شكست در خرمشهر، همه فرماندهان را به بغداد فراخواند و جلوی دوربين به چند نفر از آنها مدال افتخار اهدا كرد! قصدش اين بود جنگ تبليغاتی راه بيندازد و بگويد كه شكست در خرمشهر يك عقب نشينی تاكتيكی بوده است. اما آنطور كه بعدها نويسندگانی مثل وفيق سامرايی در كتاب‌های خود آوردند، صدام بعد از اينكه خبرنگارها را بيرون می‌كند، برسر فرماندهان نظامی‌اش فرياد می‌كشد و می‌گويد: «اين مدال‌ها را كه گرفتيد حق‌تان بود؟ سرهای شما بايد در زير چرخ‌های تانك له می‌شد كه اينطور شما را نمی‌ديدم. محمره برای من مهم بود! بايد همه شما می‌مرديد اما محمره سقوط نمی‌كرد.» كمی بعد دادگاه نظامی حزب بعث به دستور صدام مجازات ۳۰۰ نفر از فرماندهان ارشد و جزء را صادر می‌كند كه طی اين حكم، ۶۱ نفر از جمله فرمانده سپاه سوم ارتش عراق سرلشكر ستاد صلاح قاضی، فرمانده لشكر۳ زرهی ستاد جواد اسعدشيتنه و سرهنگ ستادمحسن عبدالله فرمانده تيپ ۱۲ زرهی اعدام شدند. سپس تعدادی خلع درجه شده و تعداديی هم زندانی می‌شوند.