eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
988 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
745 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
عجب از چرخ زمان🪐🍁🍂💧 ☁️🌦🌥🌩🌨⛈🌧💦 پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان ؛ ما را باخود برده است و شهدا مانده اند سید شهیدان اهل قلم آسید مرتضی آوینی 🥀🍁🍂🍃🍂💧
رفاقت آنروزها❤️ 🍃🍃🍃🍃💦💧 یادش بخیر دست هم رو میگرفتن نه مثل امروز که هلت بدن بندازن تو گرفتاری و گناه داری همچین رفقی که دستتو بگیره ؟ خدا عاقبت همه مارا بخیر فرماید ان شاءالله 🍁🍂🍃💦💧
دو بار ملاقات با شهید کاوه🥀🍁🍂💧 اول سال 1363 در قراگاه حمزه سیدالشهدا جمعی اطلاعات عملیات بودم بنده را به همراه 15نفر از همرزمان ماموریت دادند به منطقه سردشت جهت شناسایی محل استقرار توپخانه های بعثی ها که مدام شهر سردشت را گلوله باران میکردن رفتیم به قُله (بُلفت)و کانی ورازان یا همان کانی دشت در قُله بُلفت که یکی از بلند ترین قُله های سردشت بود برادران ارتشی مستقر بودن راستیتش اوضاع از نظر ما آروم بود. عراقیها روزی ده بیست تا خمپاره بیشتر نمی زدن مثل اینکه هر دو طرف به این شکل راضی بودن اما از وقتی که ما رسیدیم آنجا و شروع به دید و رصد اولیه منطقه اقدام کردیم حساسیت عراق زیاد شد و گلوله باران قُله بیست برابر شد بگذریم پس از چند ماه شناسایی منطقه دشمن به عمق 20 کیلومتر ودور زدن پاسگاه دشمن و حتی پشت خط استقرار عراقیها متوجه 5 اراده توپ شدیم و ایضا استعداد نیروهای خط اصلی و پشتیبانیشان که رصد کرده بودیم یک روز ساعت نه نیم صبح در سنگر مان بودیم که یکی از برادران ارتشی به داخل سنگرمان آمد وگفت نگهبانها دو ماشین تویوتا را دیدن که از پائین قله بسمت بالا میان فرمانده گردان گفتن به برادرای سپاه اطلاع بدین منتظر بودیم تا اینکه ماشین ها زیر گلوله باران به قله رسیدن چند نفری پیاده شدن با دیدن ما بسمت سنگر ما آمدن ولی یکی از آنها جدا شد و شروع کرد رفتن به سمت سنگر برادران ارتشی و سلام و احوال پرسی از آنها روای:سیداخلاص موسوی ادامه این روایت را در کانال 🦋 به آدرس زیر دنبال کنید👇 https://eitaa.com/jAmAndgA90zA/1919
جاماندگان از قافله عشق 🦋
دو بار ملاقات با شهید کاوه🥀🍁🍂💧 اول سال 1363 در قراگاه حمزه سیدالشهدا جمعی اطلاعات عملیات بودم بن
ادامه ملاقات با شهید کاوه 💧🍁 🔹قسمت دوم یکی از آنها جدا شد و شروع کرد رفتن به سمت برادران ارتشی و احوال پرسی ما از بیقیه دوستان استقبال کردیم یکی یکی اسمشان را پرسیدیم برادر کمیل مسئول اطلاعات عملیات لشگر 25 کربلا مصطفی مولوی مسئول اطلاعات عملیات لشگر 31عاشورا و چند برادر دیگری که از لشگر علی ابن ابی طالب به فرماندهی شهید مهدی زین الدین بودن که همگی جهت توجیح شدن به شرایط منطقه آمده بودن یکی از برادرا گفت آن برادر که رفت بسمت برادرای ارتشی که بود ؟ برادر کمیل گفت اومد از خودش بپرسید بعد از سلام علیک نقشه را روی زمین باز کردیم شروع کردیم به نشان دادن محل استقرار توپخانها که همان برادر که اسمش را نمی دانستیم گفت 5 اراده توپخانه و با انگشت خود روی نقشه محل استقرار توپخانه ها را نشان داد من پرسیدم برادر شما که همراه ما نبودین از کجا متوجه شدین ؟ گفت پاسگاه در عمق 15 کیلومتری داخل دره است و خیلی از نشانه ها از جمله تک درخت در کانی ورازان ِدر داخل خاک عراق همه تعجب کردیم !!! برادر کمیل مسئول اطلاعات عملیات لشگر25کربلا گفت برادر کاوه شما رفتین شناسایی کردین البته بالحن شوخی و جدی بزارین برادرا برای ما توضیح بدن تازه فهمیدیم برادری که بهتر از ما خبر منطقه را دارد کسی نیست جز شهید محمود کاوه فرمانده تیپ ویژه شهداء مهاباد رو کرد به ما گفت برادرا حتما برای آخرین بار منطقه شناسایی شده را مجدد شناسایی کنید چند روز دیگر یک 🍃مهمان عزیز داریم که قراره بیاد سردشت 🍃 حواستان به تغییرات نیرو و موانع جدید دشمن باشد روحش شاد یادش گرامی زمان تغریبا بیستم آبان سال 1363 راوی:سیّداخلاص این روایت ادامه دارد
جاماندگان از قافله عشق 🦋
ادامه ملاقات با شهید کاوه 💧🍁 🔹قسمت دوم یکی از آنها جدا شد و شروع کرد رفتن به سمت برادران ارتشی و ا
ملاقات با شهید کاوه🥀🍁🍂💧 حواستان به آخرین تغییرات دشمن باشد 🔹قسمت سوم بعد هم قبل از ساعت 12 ظهر قُله بُلفت را بسمت نقده ترک کردن و اما باقی روایت و قطع شدن دوپای یکی از همرزمانمان بنام عباس سعیدی از اراک در حین آخرین شناسایی در میدان مین بعثی ها در فاصله کمتر از دویست متر با سنگر عراقیها بقدری نزدیک بودیم حتی صدای خندهایشان را می شنیدیم دویست متر مانده به سنگر های عراقیها یه دشت جنگلی با درختان کوتاه که یک رود خانه به عرض دومتر جاری بود قبل از رود خانه میدان مین بود میدانستیم و برای خودمان معبری در میان میدان نشانه گذاری کرده بودیم شب بود و دید بسیار کمی داشتیم میخواستیم تا میتونیم به سنگر کمین دشمن نزدیک بشیم ولی دشمن حتی دور اطراف خود و حتی پشت سرش را هم مین گذاری کرده بود عباس سعیدی گفت برادرا اول من میپرم اونور رود خانه بعد شما یکی یکی دنبال من بیایید همین که عباس پرید پایش به زمین نرسیده با مین تله ای برخورد کرد و انفجارو ..... زمین گیر شدن ما گفتیم دیگه کار ما تمام شد الانه که عراقیها با این انفجار متوجه حضور ما بشن تصمیم گرفتیم زنده تسلیم نشیم چون شاید تحت شکنجه به همه چیز اعتراف کنیم ولی باورتان میشه بعد از تغریبا یک ربع در کمال تعجب ما انگار نه انگار انفجاری رخ داده وقتی دیدیم عراقیها متوجه نشدن سریع بلند شدیم 5نفر بودیم با عباس 6نفر آرام از رود خانه رد شدیم و متوجه مین های تله ای شدیم با هر مشکلی بود دقیقا از همان جای که عباس پایش به تله گیر کرده بود بالای سر عباس رسیدیم عباس پاهایش تغریبا از زانو به پائین قطع شده بود سریع هرچه چفیه داشتیم زانوهای عباس رابستیم و از رود خانه گذشتیم و آرام آرام بسمت خط خودی حرکت 🍂کردیم در حالی که عباس درد میکشید و گاه گاهی هم از هوش میرفت 🍂 ادامه دارد از اینکه در انتظار این روایت خواهید ماند برایتان از خداوند آرزوی بهروزی و شاد کامی دارم لبخند شهدا روزیتان 🍃 👇
جاماندگان از قافله عشق 🦋
ملاقات با شهید کاوه🥀🍁🍂💧 حواستان به آخرین تغییرات دشمن باشد 🔹قسمت سوم بعد هم قبل از ساعت 12 ظهر ق
ملاقات باشهید کاوه 🥀🍁🍂💧 وقتی دوپای عباس از زانو قطع شد ادامه این روایت در شبهای پیشرو ان شاءالله 🙏🙏🍀🌺🍀🍃🍃💧 تا در ادامه به مهمان عزیزی که شهید کاوه گفته بودن میرسیم و...... اینجا پیشکسوتات جبهه و جنگ بصورت مستقیم از دوران دفاع مقدس روایت میکنند با ماهمراه باشید و خاطرات رزمندگان و شهدارا بدون واسطه بخوانید 🥀🍁🍂💧
حبیب حبیب📞🍃🍂🍂 بگوشی حبیب جان؟ 🥀🍁🍂💧 چقدر دلتنگ صدای حبیبیم گوشی و برادره بگه از حبیب به تمام ملت ایران تاچند ماه دیگر به نابودی مستکبرین در منطقه نموده مثل وعده نابودی داعش از حبیب به وطن فروشان ایران حرم است حرم یعنی مقدس مثل خانه و اهل خانه حرم یعنی ایران 🍁🍂🥀🍂💧
🥀🍁🍁💧کربلای شلمچه اینجا کربلاست به آنهایی‌که قصهٔ کربلا را باور ندارند بگویید ما کربلا را دیده‌ایم ؛ ما همراه‌ و همرزم اصحاب عاشوراییِ امامِ عشق بوده‌ایم ؛ ما امروز می‌دانیم قصه‌ی یک اربعین فراق یعنی چه ... شلمچه ۱۳۶۵ عملیات کربلای پنج عکاس: ساسان مؤیدی بدرقه پیکر دو رزمنده‌ی شهید در میان اندوه همرزمان 🥀🍁🍂💧
علت گرامی داشتن «هفته دفاع مقدس» چیست؟ ۱. حدود ٢١٠ سال پیش در زمان فتحعلی شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال ١١٩٢ شمسی (۱۸۱۳ میلادی) کشورهای فعلی «قفقاز، ارمنستان، گرجستان، داغستان، چچن و اینگوش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین» به مساحت حدود ٢٣٠ هزار کیلومتر مربع از ایران جدا شده و به روسیه تزاری تقدیم گردید!!! ۲. حدود ١٩۵ سال پیش و باز هم درزمان فتحعلی‌شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ١٢٠٧ شمسی (۱۸۲۸ میلادی)، منطقه‌ی «ایروان، نخجوان و بخش‌هایی از تالش و آذربایجان» و در مجموع حدود ۳۰ هزار کیلومتر مربع دیگر از ایران جدا شد و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!!! ۳. حدود ١۶٧ سال پیش در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب معاهده ننگین پاریس در سال ١٢٣۵ شمسی (۱۸۵۶ میلادی) مناطق «هرات و افغانستان و بلوچستان و مکران» به مساحت ٩٧۵/۲۲۵ کیلومتر مربع با فشار انگلیس از ایران جدا شد!!! ۴. حدود ١۵٢ سال پیش و باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین حکمیت «گلد اسمیت» در سال ١٢۵٠ شمسی (۱٨٧١ میلادی)، و باز هم تحت فشار انگلیس مناطقی از «پاکستان و سیستان» به مساحت ٣۵٠/٠٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شد!!! ۵. حدود ١۴٢ سال پیش باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب «پیمان آخال» در سال ١٢۶٠ شمسی (۱۸۸١ میلادی) کشورهای فعلی «ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان» به مساحت ١/٢٢۶/۵٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شده و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!!! ۶. حدود ١٠۴ سال پیش در سال ١٢٩٨ شمسی (١٩١٩ میلادی) در زمان احمد شاه قاجار و دولت وثوق‌الدوله براساس پیمان منطقه‌ای مستشاران انگلیس، جزایر نفت‌خیز خلیج فارس از جمله کشورهای فعلی «امارات، قطر، عمان و چند جزیره بسیار ارزشمند دیگر» به مساحت ۴٠۵/٢٨٧ کیلومترمربع رسماً از ایران جدا شد!!! ۷. حدود ٨۶ سال پیش در سال ۱۳۱۶ شمسی (۱۹۳۷ میلادی) در زمان رضا شاه پهلوی با امضای پیمان ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه (عراق، ترکیه و افغانستان) بخش‌های عظیمی از ایران با دسیسه انگلیس جدا شد؛ از جمله «ارتفاعات سوق‌الجیشی آرارات» به ترکیه؛ بخش عظیمی از «اروندرود» و اداره کامل آن را به عراق‌؛ و «دشت وسیع نااُمید» به مساحت ۳ هزار کیلومتر به افغانستان بخشیده شد!!! ۸. حدود ۶٩ سال پیش در سال ١٣٣٣ شمسی (١٩۵۴ میلادی) در زمان محمد رضا شاه پهلوی، بندر استراتژیک «فیروزه» در شرق دریای خزر از ایران جدا و به شوروی واگذار گردید!!! ۹. و باز هم در زمان محمدرضا شاه در سال ١٣۵٠ شمسی (١٩٧١ میلادی) با فشار انگلیس، مجمع الجزایر بحرین به مساحت بیش از ٧٠٠ کیلومتر مربع با انبوهی از مخازن نفت و گاز از ایران جدا شد!!! و با کمال تأسف باید این حقیقت تلخ را بدانیم که این مقدار تجزیه و جدایی بیش از ٣ میلیون و ۵٠٠ هزار کیلومتر مربع از خاک ایران به واسطه سستی و خیانت پادشاهان میهن‌فروش در کل تاریخ جهان بی‌سابقه است و ایران امروز با مساحت ١/۶۴٨/١٩۵ کیلومتر مربع کمتر از یک‌سوم مساحت ایران بزرگ دویست سال قبل را دارد!.👇👇👇
رسالت قلم ✍🌱 الهی بشکند دستی که ننویسد : اگر امروز سرپاییم و پابرجا و ایران🎋🌴 مستقل و امن هست اینک به لطف حق ، و جمعی غرق در آرامش خاطر به عیش و نوش مشغولند و سرگرم هوس بازی ، و غرق ناز و نعمت برده اند از یاد طوفان را ، 🥀همه از دولت ایثار و اخلاص شهیدان است . 🎋اگر امروز ایران صاحب سبک است در نانو و سلولهای بنیادی ، و کرده جایگاه خویش را در بین قدرتهای دارای توان هسته ای محکم ،🌴 🎋و بومی کرده دیگر دانش ساخت رآکتورهای نیروگاههایش را ، به یمن خون پاک لاله های سرخ بستان است .🥀🥀🥀 🥀اگر فهمیده های نونهال میهنم برخود نمی بستند نارنجک ، و زیر چرخهای تانک دشمن له نمی گشتند و راه لشکر کین را نمی بستند ، ایرانی نبود امروز تا نوبخت ها جفتک بیندازند بر آزاد مردانش ، و پنبه پهلوانی خون سردار سپاهش را به پای کدخدا ریزد . 🥀اگر شیرودیان و کشوری ها باشکار تانکها و قلع و قمع لشکر اعدا زمینگیرش نمی کردند ، 🥀اگر بابایی و دوران ها در آسمان آبی ایران زمین جولان نمی دادند ، و دفع شرّ طیارات دشمن را نمی کردند 🎋از تبریز و آبادان ، چه می آمد سر ایران و ایرانی ؟ 🍃اگر عزم بسیجی های بی ترمز نبود آن روز ، 🎋قطعا قصرشیرین ها و خرمشهرها از نقشه ما حذف می گشتند چون بحرین ،🍂 و دیگر تنگ می شد عرصه تاراج بیت المال بر آخوندی و یاران ، و اوضاع نجومی خوارگان آشفته می گردید . 🌴اگر مردان مرد کرد کردستان به خون پیشمرگان رشید خود ؛ نمی شستند ننگ فتنه شوم‌ گروهکهای مزدور اجانب را ز کردستان ، 🎋یقینآ نقشه ایران ما کم نقش تر میشد و دیگر هیچ آقازاده ای پررو نبود این حد ، ودیگر مرعشی ها سهم خواهی هم نمی کردند، چون سهمی نبود اصلاَ . 💦اگر غواص های بی ریا با خون خود اروند را رنگین نمی کردند ،🥀 و با آن ننگ گردوخاک پای نحس دشمن را ز خاک ما نمی شستند ، و بی پروای جان بنیان کین آلود کاخ خصم را ویران نمی کردند ، قطعآ گربه مان قورباغه می گردید . 🎋اگر آزاد مردان رشید ارتشی با خون خود اسناد آزادی دیوان درّه را امضا نمی کردند، 🎋و بوکان و مهاباد همچنان می ماند در دست دموکرات ها و پاوه در حصار اهرمن می ماند همواره ، و طومار کمین ( دره قاسملو ) به 🥀خون پاسداران وطن در هم نمی پیچید ، امنیت کجا می بود و مجلس چند کرسی داشت ؟ 🥀نبود عزم بلا جویان غیرتمند کرمانشاه در مرصاد اگر آن روز ، و یا صیاد هم مثل دو شیخ مدعی از دور میدان را رصد می کرد ، 🍃و دریای بسیجی ها به فرمان امام خود به پای سر نمی رفتند ، یقینا حذف می شد 🎋 نام کرمانشاه و دالاهو دگر از نقشه ایران . 🎋اگر تنها کمی تاخیر می کردند در پرواز عقابان هوانیروز عاشق دل ، و کرمانشاه می گردید جولانگاه اهریمن و پیمان حناچی شهردار بیستون می شد ، و بانگ انکر زاغ فروغ جاودان در شهر می پیچید ، مگر معصومه می ماند ابتکار سبز رو دیگر ؟ 🥀نمی شد در هجوم کوسه در اروند غرق خون اگر دریا دلی مجنون ،🌾 نمی گردید اگر در قعر دجله غرق جسم باکری های بلند آئین ،💦💧 نمی زد یخ اگر سرباز جانباز وطن در قله آسوس ، 🎋خوزستان نیز چون بحرین و آذربایجان از ما جدا می شد . جدا می گشت خوزستان اگر از پیکر مجروح ایران عزیز ما ، 🐾و بر خال لبی .همچون سمرقند و بخارا پیشکش می گشت آبادان ، و خرمشهر هم . چون نخجوان و گنجه از میهن جدا می شد ، 🎋چه می ماند از وطن دیگر ؟ اگر پوشیده گرگی جامه جوپان و هر دم می برد زین گله قوچی را ، و در خوابند گویا اهل ابادی و کنج عافیت بگزیده پیرانش ، و ملت مست و مدهوشند و انبان ها پر از موش است ، دلیلش رخنه روباه در اقلیم شیران است . فریدونی شده ضحّاک و مار آستین گردیده ایران را اگر اینک ، و زین کرده ست اسب سرکشش را از برای غارت میهن ، و با خود کرده همره آشنا یان اجانب را ، 🐾مقصر انتخابی اشتباهی بود . اگر مرمر نشینی می کند غوغا به پا با انتخاب شهرداری قاتل و جانی ، اگر شهرام ها و بابکان هم رهرو کرباسچی هایند در دزدی ، و ژنرال نفتخواری پاسبان نفت ایران گشته دزدانه ، یقیناَ روبهان را شیر کرده انتخابی بد ، ✍بلی صاحب قلم بایست بنویسد : اگر سوریه خاکریز دفاع از مرز ایمان شد ، اگر لبنان و افغان و عراق و شام ویران شد ، اگر زلف عروسان یمن از کین پریشان شد، هدف اشغال ایران بود و محو نام ایرانی . بلی صاحب قلم بایست بنویسد : بیا ای هم وطن همت کنیم و با بصیرت یار بگزینیم بیا ای هم نفس دقت کنیم و رهروی رهوار بگزینیم مبادا بار دیگر بر وطن شهمار بگزینیم و آنگه دین خود سازیم ادا بر حاج قاسم ها چه شیرین است شهد انتظار منجی دوران و ماندن بر سر پیمان و مردن در رکاب خسرو خوبان . 💧هدف وقتی خدا باشد 🍃 چه فرقی بین فکّه ، غزّه ، خان طومان ، حلب ، جولان ؟ 💧هدف وقتی خدا باشد 🍃 چه فرقی بین بغداد است و قدس و کابل و تهران ؟ حمید ، آماده پیکار باید بود در هر آن و هر میدان . 🎋🎋🎋🍃🍃🍃💦💧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خنده دلبران🍃🍃🍁🍂🥀💧 خنده هایت دل میبرد سردار دل ها 💚💦💧 🍁🍂🍁🍁🍃
جاماندگان از قافله عشق 🦋
ملاقات باشهید کاوه 🥀🍁🍂💧 وقتی دوپای عباس از زانو قطع شد ادامه این روایت در شبهای پیشرو ان شاءالله
وقتی که دوپای عباس از زانو قطع شد 🍂🍁💧قمست چهارم زانوهای عباس را بستیم و از رود خانه گذشتیم عباس درد شدیدی داشت باید هر چه سریعتر تا روز نشده خودمون را از تیرس و دید عراقیها دور میکردیم چون هوا کم کم داشت روشن میشد به زحمت از میدان مینی که نشانه گذاری کرده بودیم عبور کردیم نوبتی عباس را روی دوش میگرفتیم و حمل میکردیم زمان بسرعت سپری می شد و دور شدن از تیرس عراقیها و طی مسافت با آن شرایط سخت دشوار بود باتمام سختی ها و حال بد عباس خودمون را بزحمت به داخل دره ای دور از دید دشمن رساندیم افتاب کم کم از آسمان بالا می آمد تللا ش کردیم تا روشن شدن کامل هوا بازهم به مسیرمان ادامه دهیم چراکه با روشن شدن کامل هوا دیگر قادر به حرکت نبودیم چون هم عراقیها مجهز به دوربین های پیشرفته بودن هم می گفتیم شاید صبح متوجه انفجار و حضور ما شده و ما را تعقیب کنند در آن صورت با توجه به شرایط ما حتما به ما میرسدن دل تو دلمان نبود بعد از کمی تازه کردن نفس و و رسیدگی به وضع عباس دوباره به راهمان ادامه دادیم مین سر زانوهای عباس و رگهایش را سوزانده بود از این بابت خونریزی آنچانی دیگر نداشت ولی نگران بی هوش شدنهایش بودیم روبروی ما قُله بلفت بود که مسیر نزدیکتر داشت ولی باوجود شیب بسیار تند و شرایط ما به ناچار باید مسیرمان را بسمت کانی دشت که منطقه حائل بین میله مرزی ایران و عراق به عرض دو کیلومتر و به طول بیست کیلومتر بود تغیر میدادیم و آن مسیر با اینکه تغریبا آسان بود ولی خالی از خطر نبود چون گروهای از قاچاقچیان از آن مسیر رفت آمد میکردن و گله های گوسفند بظاهر سرگردان که میدانستیم چوپانهای دارند که در پوشش گوسفندان مشغول جمع آوری اطلاعات و خبرچینی به عراقیها هستند بهر زحمتی بود خودمان را صبح به یک شیار رساندیم و ناچار شدیم در بین درختان جنگلی بمانیم و تصمیم گرفتیم که دو نفر همراه عباس بمانیم و چهار نفر دیگر خود را به کانی دشت به پایگاه برادران ارتش برسانند و نیروی تازه نفس جهت بردن عباس به کمک مان بیاید ادامه این خاطره و روایت را در قسمت پنجم ملاقات با شهید کاوه🥀🍁🍂💧 دنبال کنید