💢#دیدبان
#یک_گرا_ودرواقع_هشدار
حضرت آقا👇
👈فرمودن ایران تحت تملک آمریکا بود دوران #پهلوی / #انقلاب شد / مات موندن چجوری اینجوری شد /که #شکست_خوردند؟!
💢حالا تو فکر جبران این شکست هستند
#با چی تو فکر جبران شکستن؟ با مذاکره
♦️چجوری میشه که این شکست رو تبدیل به جبران کنن؟ وقتی مسئولین ب آمریکا اعتماد کنن (و بلایی ک سر مصر و لیبی و افغانستان و سوریه آوردند!
♦️خلاصه حواسمان به این فرمایش حضرت آقا باشد!
#دیدبان_امت
@seYed_Ekhlas🇮🇷
#هنگ_سوم
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
♦️ ساعت هفت و چهل دقیقه معاون و ستوان یکم «کنعان» به همراه گماشته اش پیش ما آمد. در چهره اش آثار ترس و خستگی نمودار بود. ستوان «محمد جواد در مورد فرمانده هنگ از او سئوال کرد. پاسخ داد: «فرمانده نیمه شب احساس کرد سربازان در عبور از رودخانه و پیشروی تردید به خود راه میدهند. از این رو به من گفت که از رودخانه عبور می کنم ... تو اینجا منتظر باش. او محافظین و گماشته خود را همراه من رها کرده و به تنهایی رفت و تا این لحظه #برنگشته است.»
♦️از او سئوال کردیم: «وضعیت الان چگونه است؟»
در پاسخ گفت: «نیروهای مهاجم در عبور از رودخانه و پیشروی به سمت مواضع ایرانیها #شکست_خوردند و بیشتر نفرات به پشت جبهه فرار کردند.»
♦️حوالی ساعت ۸ بامداد ما در داخل آن سنگر بزرگ محاصره شدهبودیم. معاون و ستوان «محمد جواد» پس از گفتگو تصمیم گرفتند منطقه را به قصد #عقب_نشینی به پشت جبهه، ترک کنند. معاون دژبان سرباز "علی رسن" را مامور کرد خود را به زره پوش برساند و آن را به نزدیکی ما بیاورد. قرار شد به وسیله آن از #منطقه فرار کنیم. سرباز «علی رسن» روانه شد. در آن لحظه کنار در سنگر ایستاده بودم. هنوز چند متری از ما دور نشده بود که خمپاره ای فرود آمد و ترکش آن به شکمش اصابت کرد. آه و ناله سرباز به هوا رفت و فریاد کنان گفت: «دکتر! کمکم کن... دارم میمیرم» فریاد زدم: « خیلی زود خودت را به زره پوش برسان. من قادر به حمل تونیستم.» از شدت ترس خودش را به زره پوش رسانید و سوار شد. به دنبال او راه افتادم.
♦️ در نزدیکی آشیانه زره پوش، خمپاره دیگری در چند قدمی من منفجر شد. اگر با شنیدن سوت آن به سرعت روی زمین دراز نمیکشیدم کارم ساخته بود. سوار زره پوش شدم. سرباز «علی رسن» را دیدم که ترکش به شکمش اصابت کرده بود. محل جراحت را پانسمان کردم. چند لحظه بعد تعداد ماتکمیل شد و سریعاً محل را ترک کردیم،
#گلوله باران به اوج خود رسیده بود. در طول مسیر بسیاری از نظامیان 👈فراری به ما ملحق شدند تا جایی که زره پوش از کثرت افرادی که از آن آویزان شده بودند به صورت خوشه انگور در آمد. پس از یک ربع ساعت به خاکریزی که در غرب مواضع پشتی قرار گرفته بود، رسیدیم. تعجب کردم. مسافتی که هنگام شب در مدت بیش از سه ساعت آمده بودیم، آن را هنگام #فرار در عرض ۱۵ دقیقه طی کردیم. از دور افراد واحد سیار را دیدم که سرهایشان را بلند کرده و مرا جستجو میکنند. زره پوش به مواضع قبلیمان رسید. معاون به من گفت: سرت را بیرون بیار تا افرادت ترا ببینند!
♦️ برخاستم و سرم را از برج بیرون کشیدم مرا که دیدند، تعجب کردند. همگی پیاده شدیم. افراد به دورم حلقه زدند و در حالیکه صورتم را می بوسیدند گفتند از تو مایوس شده بودیم. تصور می کردیم که کشته شده ای و یا به اسارت در آمده ای!»
♦️داخل سنگر تمامی جریاناتی را که رخ داده بود برای آنها تعریف کردم. آنها هم به ما گفتند که دیشب در اینجا #شبِ_مصیبت باری را زیر گلوله باران سنگین سپری کرده اند. آثار گلوله ها که زمین را زیر و رو کرده و با باروت سیاه به آن سرمه کشیده بود، دیده میشد.
♦️ساعت ۱۰ بامداد افراد پراکنده هنگ در یک جا تجمع کردند و سرهنگ دوم ستاد #«عبدالکریم» نیز مجدداً به عنوان فرمانده موقت از قرارگاه لشکر پیش ما آمد. چند کیلومتری به عقب حرکت کردیم و در کنار ساحل #هورایستادیم. پس از یک استراحت کوتاه که طی آن مورد حمله توپخانه نه چندان شدید قرار داشتیم، محل را ترک کردیم. در جریان این گلوله باران یکی از آمبولانسها ترکش خورد. چند کیلومتر جلوتر ؛ باردیگر در کنار هور متوقف شدیم. فرمانده این محل را به عنوان استراحتگاهی موقت برای سازماندهی هنگ برگزیده بود.
♦️ در جریان برآورد خسارات و تلفات محرز گردید که #سرهنگ_دوم مقداد جمعه احمد، فرمانده هنگ ما و #ستوان محسن درینه کشته شده اند. سروان «سلام» افسر اطلاعات، ستوان یکم جبیر، ستوان یکم «علی» فرمانده گروهان یکُم نیز آسیب
کلی دیده بودند و از حدود ۱۵ سرباز و درجه دار هنگ بی خبر بودیم. خودروهای یگان خمپاره اندازها و توپخانه ضد زره 9.A.B.G هم منهدم شده بودند.
#هنگ_سوم
ادامه دارد...
@seYed_Ekhlas🇮🇷