🍃کربلای چهار
در گذر عملیات
در چند ساعت بعد از عملیات و با دیدن پیشروی های اولیه، خود را در اوج پیروزی می دیدیم و برای شنیدن اعلام موفقیت نهایی عملیات، لحظه شماری می کردیم.
از وضعیت دیگر یگانها اطلاعی نداشتیم و تصور ما این بود که در همه جبهه ها پيشروی خوبی شکل گرفته، بیخبر از اینکه تنها یگانی که وارد دل دشمن شده ما هستیم و جناحین نتوانسته اند حتی خط را بشکنند. تنها شاهد پیوستن یک دسته منها از بچههای لشکر المهدی شیراز بودیم که توانسته بودند از معبر ما وارد شوند و گوشه ای از کار را در دست بگیرند.
هیچ خبری از فرماندهی لشکر به ما داده نمی شد و کماکان در حال محکم کردن استحکامات خود بودیم.
در همان ابتدای عملیات تعدادی از مجروحین را با یکی دو قایق به عقب فرستاده بودیم. کاش ميدانستيم نقشه دشمن در روی اروند چه خواهد بود و سرنوشت قایق ها در ساعات آینده چیست.
عراق در چپ و راست منطقه ما و شاید در کل منطقه، قبضههای چهارلول قرار داده و با پوشش ضربدری آتش، عقبه ما را کاملا مسدود کرد ه بود و هیچ قایقی برای کمک رسانی و انتقال مجروحین نمی توانست بطرف ما بیاید و ما بی تاب دنبال راهی برای انتقال آنها.
#کربلای_چهار
@seYed_Ekhlas🇮🇷
🍃 کربلای چهار
در گذرعملیات
فشار دشمن لحظه به لحظه بیشتر می شد. هزاران نفر در برابر پانصد نفر که عمده مجروح و خسته بودند وارد منطقه شده بودند.
عقبه هم برای عقب نشینی توسط چهارلول ها بسته شده و هیچ قایقی برای انتقال نیروها نمی توانست بیاید. بچه ها در محاصره عجیبی افتاده بودند.
تنها راه نجات، ریسک گذشتن از آب بود که در حال انجام بود. هر کس یک لایف ژاکت پیدا می کرد و به آب میزد.
جز مجروحانی که نمی توانستند برای آنها کار خاصی کنیم، تقریبا همه کنار ساحل و در ترافیک معبر باز شده شب قبل معطل شده بودند و دشمن لحظه به لحظه جلوتر می آمد.
کاری باید می کردیم تا تلفات به حداقل برسد و بچهها فرصت طی کردن عرض اروند را پیدا می کردند.
دو نفر از جانشینان گردان بهمراه یکی دو نفر از نیروها تصمیم به ایستادن و مقاومت کردن جهت تاخیر انداحتن پیشروی دشمن کردند.
صحنه جنگ در این ساعت بسیار رقت بار شد.
عده ای در تکاپوی گذر از اب سرد اروند
عدهای مجروح و بی پناه و ناامید در معرکه
عدهای در حال انتقال مجروحین
و عدهای هنوز در حال مقاومت
#کربلای_چهار
@seYed_Ekhlas🇮🇷
🍃 کربلای چهار
در گذر عملیات
گذشتن از عرض اروند با وجود تیربارهای دشمن شرایط را سخت کرده بود.
برای رسیدن به ساحل خودی نیاز به زمانی حدود بیست تا سی دقیقه بود خصوصا اینکه نیروهای عراقی برای رسیدن به لبه اروند کمتر از بیست دقیقه وقت نیاز داشتند.
جانشین های سوم و چهارم گردان بهمراه مسعود سفیدگر و یکی از بچههای دزفول تصمیم به ماندن و مقاومت کرده بودند. هر چه بیشتر عراقی ها معطل می شدند، تعداد بیشتری از بچه ها به ساحل می رسیدند.
خط آتشی با تیربار و کلاش در برابر پیشروی دشمن ایجاد شد و حرکت آنها را کندتر نمود.
عراقی ها برای رسیدن به لبه اروند چاره ای جز از پا انداختن این چهار نفر نداشتند. لذا تصمیم گرفتند تا آنها را در محاصره انداخته و ابتدا تیربار را خاموش کنند.
دایره محاصره لحظه به لحظه تنگ تر می شد تا اینکه بعد از بیست دقیقه به بالای سنگر آنها رسیدند و ....
#آری_اینچنین_بودبرادر
#کربلای_چهار
#دفاع_مقدس
@seYed_Ekhlas🇮🇷
سلام
با ارسال خاطرات دوستان عزیز مرا بردید جزیره امرصاص جای که
هیچ زمان یادم نمی رود مگر می شود آن همه از خود گذشتگی را از یاد برد
امرصاص از همه طرف آتش می آمد جانشین لشکر شهید میرقاسم میرحسینی آن دلاور سیستانی را دیدم . سوال کردم حاجی چه خبر
گفت برادر، چه #کشته_شویم چه بکشیم در هر دو صورت #پیروزیم
مثل الان است جلو چشمانم جنازه
دلاوری سینه خود را به نخل زده بود وبا تیر بار آتش می ریخت
چه خونها به پای این سرزمین دادیم
تا ایران بماندسرفراز
بهترین مرگ در عالم هستی با بدنی خونین وتکه تکه به ملاقات خدا رفتن است
خدایا مگر میشود آن همه ایثار ومردانگی را فراموش کرد
خدایا خودت کمکمان کن خدایا عاقبت ما را هم آنگونه که بهترین مرگ هست قرار ده
با سپاس از همه همرزمان و
آسیّد موسوی عزیز
سیّد رضی زاده
هدایت شده از حمید .م
بزم سلیمانی
بیا امشب چونی از دل بنالیم
بیا از عمر بی حاصل بنالیم
چهل وادی ز منزل دور گشتیم
بیا در حسرت ساحل بنالیم
فضای سینه طوفانی ست امشب
هوای دیده بارانی ست امشب
فتاده شور شیدایی به سرها ،
عجب بزمی سلیمانی است امشب
زند مرغ خیالم بال و پر باز ،
دلم دارد دوباره شوق پرواز
نموده یاد یاران باز این دل
دوباره با شهیدان گشته دمساز
مرا دیوانه کرده داغ میمک
زده آتش به جانم داغ گرمک
قرارم را بمو برده به یغما
به جا مانده دلم در شاخ شمشک
نموده خون دلم را داغ مهران
خمیده قامتم را هجر یاران
تنفس را برایم کرده مشکل
سموم گازهای شاخ شمران
گشایم تا چنانه بال احساس
به یاد خاطرات دشت عباس
من از فتح المبین و لاله هایش
نهان دارم به دل داغ گل یاس
نشسته داغ فکه بر جگر ها
شکسته تا دلت خواهد کمرها
شرار آتش فوگازهایش ،
نموده وحشیانه چاک سرها
غمی جانکاه دارم از لَری من
غم جانسوز سرو بی سری من
به چشم خویش دیدم با تحیر
بدون سر خرامان پیکری من
ملول از داغ شیخِ گِز نشینم
هنوزم مات آن میدان مینم
کانی مانکا زده. خنجر به قلبم
ز شیلر با غم و محنت قرینم
امان از. دست مجنون . داغ خیبر
امان از غربت لیلای لشکر
خدا داند چه حالی داشت مهدی
چو. آمد بر سر نعش برادر
طلائیه چه کردی با دل ما ؟
چرا از ما گرفتی یاغچیان را ؟
حمید گل رخ ما را چه کردی ؟
چه آوردی سر آن سرو رعنا ؟
دمی با من بیا تا باب دجله
نمی . نوشیم از خوناب دجله
دل دجله بگیرد کاش آتش
دلم را برد با خود آب دجله
بلم با ماه بدر آرام می رفت
پیِ جام مِیی زرفام می رفت
دل جمعی. میان آن بلم بود
امیر لشکری گمنام می رفت
به دل از فاو چندین داغ دارم
غم اروند کرده دل نزارم
سه راه مرگ قلبم را دریده
از آن پس چون غریبان بی قرارم
***********
ز بِلجانیه دارم عقده ها من
زده آتش مرا کنج بُوواریَن
چو بر امّ الرّصاص افتاد چشمم
مجسّم. دیدم عاشورای میهن
من از داغ پل نو دل غمینم
نشسته چین از آنجا بر جبینم
مرا امّ الخصیب آشفته کرده
من از غوّاصهایش شرمگینم
شلمچه ریخته بال و پرم را
نموده بی سر و سامان سرم را
کانال ماهی و نهر عرائض ،
ربودند از کف من دلبرم را
حمید اهل تولا و بسیجی ست
دل او تنگ یاران دوعیجی ست
لهیب شعر او بر قلب دشمن
چو رعد آذرخش آر پی جی ست
جاماندگان از قافله عشق 🦋
بزم سلیمانی بیا امشب چونی از دل بنالیم بیا از عمر بی حاصل بنالیم چهل وادی ز منزل دور گشتیم بیا در
🍃چو بر امرصاص افتادچشمم
مجسم دیدم عاشورای میهن🍃
سلام ودورد خدا بر همه شهدا دفاع مقدس وشهدایِ مقاومت
وسلام دورد بر جانبازان دفاع مقدس ورزمندگان
و جانباز دلاور هشت سال دفاع مقدس حاج حمید مصطفی زاده
جاماندگان از قافله عشق 🦋
عکسی که به نیت الصاق در حجله شهادت هرکداممان که زنده می ماند ، گرفتیم .
افسوس که وقتی علیرضا در عملیات نصر ۷ به شهادت رسید ، من روی تخت بیمارستان مرحوم طالقانی و در حالت بیهوشی بودم .
یادش به خیر آن روزهای بی ریایی
ارسالی از طرف
جانباز دفاع مقدس حاج حمید مصطفی زاده ایستاده سمت چپ
و شهیدعلیرضا سربخشیان از تبریز
هدایت شده از حمید .م
در آستانه غروب سوم دی ماه سال ۶۵
کنار کوره آجرپزی ، کنج بووارین ، ساحل اروند
در تکاپوی آخرین هماهنگی ها برای نحوه ورود به آب .
جاماندگان از قافله عشق 🦋
در آستانه غروب سوم دی ماه سال ۶۵
کنار کوره آجرپزی ، کنج بووارین ، ساحل اروند
در تکاپوی آخرین هماهنگی ها برای نحوه ورود به آب .
جاماندگان از قافله عشق 🦋
سلام با ارسال خاطرات دوستان عزیز مرا بردید جزیره امرصاص جای که هیچ زمان یادم نمی رود مگر می شود آ
سلام بر سردار حاج عمران رضی زاده
عزیز وبزرگوار
وهمه همرزمان و همراهان واعضای گرانقدر که ما را همراهی می فرمایند
امشب سعادتی شد گوشه ای از خاطرات عملیات کربلای چهار را
تقدیم نگاه های مهربانتان کنیم
#دفاع_مقدس_ادامه_دارد....
#سراپا_گوش_بفرمان_ولایت
#ایران_سرافراز_مقتدر