فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه امام زمان علیه السلام و اشکی که می ریزی ...
حاج آقا دانشمند
#اربعین
🖤⃟@Sedaybaran
صـــــدای بــــاران....☔
فلسفه رنج های ناشی از تکلیف و تقدير 📊 📈 دنیا محل افزایش ظرفیت و لیاقت انسان برای ملاقات با خداست .
اثرات رنج 🍃
🔴 بلا و گرفتاری برای شکوفا شدن ←استعدادها→ و رو شدن نقاط ضعف و قوت انسان است؛
🔹حتی اگر گرفتاری در اثرگناه یا اشتباه ماپدید آمده باشد . انسان درکوران سختی هاست که به تفکر و خودشناسی می رسد . 🙂
🌺 فایده دیگر رنج و سختی، پاک شدن روح، رشد عقل و اصلاح رفتار است.
خصوصا اگر درسختی ها صبورانه و با رضایت رفتار کنیم وشاکی نشویم. باید فواید رنج را باور کنیم . 💯
💌 #پیام_معنوی
🍃 #استاد_پناهیان
https://eitaa.com/joinchat/2993618955C0c79f17028
من ایرانم و تو عراقی_۲۰۲۳_۰۹_۰۵_۱۰_۳۷_۴۸_۵۱۳.mp3
5.97M
#عصرگاهی
منایرانموتُوعراقۍ...
#پویانفر
🖤⃟@Sedaybaran
سلام شب بخیر
داشتم توضیح می دادم جریان این آب رو که شارژم تموم شد.
خسته و آش و لاش رسیدیم بین الحرمین اصلا جایی برای نشستن نبود. تصمیم گرفتیم خارج بشیم اما دلم نیومد گفتم یه جا پیدا کنیم یه کم بشینیم و با آقامون چند کلمه حرف بزنیم. همینجور که دنبال جا می گشتم دیدم جلوی یه دری یه جای دنجی مثل تراس خونه ، پشت نرده هایی که با سیاهی پوشونده شده و دید هم نداره و درشم بازه، وایستادم.
داخل شدیم من و دوستم دو نفری یه گوشه نشستيم کمی که خستگیمدراومد چشمم به بالای در افتاد...👇
نوشته مضیف امام حسین علیه السلام یعنی مهمانخانه آقا...😭
های های گریه کردم سجده شکر بجا آوردم که به مهمانی راهمون دادن.
همینجور که گریه می کردم در باز شد و یه مهماندار نفری یه بطری آب بهمون دادو برگشت داخل....😭بعد یه پیرمرد از روی نرده ها خودشو انداخت اینور و اومد رفت جلوی ما سجاده پهن کرد ...قبل از اینکه نماز بخونه برگشت منو نگاه کرد بغض کرد گفتم برام دعا کن...سجده کرد چند دیقه ای طول کشید و سراز سجده برداشت گفت دعات کردم...
مهماندار سه تا غذا آورد یکیشو داد به همون پیرمرد یکی به دوستم و یه غذا هم به من روسیاه....😭
حتی تو خوابم نمیدیدم این مهمونی مفصل و رویایی رو اونم شب اربعین تو این همه شلوغی... زبونم از وصف این همه مهربونی و شور و شعفی که با باران اشک همراه شده بود و وجودم رو دگرگون کرده بود قاصره...
جالبتر اینکه هر کس میومد که بیاد اونجا راهش نمیدادن، پشت نرده ها رو انداخته بودن که کسی نیاد اونجا...به دوستم گفتم اینا انگار ما رو نمی بینن که کاری به کارمون ندارن...
قشنگتر و باصفاتر از این نمیشد...😍
آقاجونم ای مهربونترین ارباب دنیا من برات بمیرم...💔😭