#شهیدانه ♥️↓
خیلی وقت بود امام (ره) را حتی در تلویزیون هم ندیده بودیم، ۱۴ ماه در جبهه بودیم و فقط میتوانستیم صدایش را بشنویم، تا اینکه فرصتی دست داد تا خدمت ایشان برسیم.
شهید زین الدین چنان با اشتیاق رانندگی می کرد که وسط جاده شاید ۵۰۰ مرتبه لایی کشید، آنقدر با مهارت و سرعت رانندگی کرد که ما ساعت ۸ صبح خدمت حضرت امام بودیم. در اتاق محقر و کوچک امام خمینی دور یکدیگر حلقه زدیم....
امام وارد شد و ملافه اش را روی پایش انداخت. همه ما بلند شدیم و دست امام را بوسیدیم و کنارش نشستیم...امام گفتند: ای کاش من هم یک پاسدار بودم. خدا را شکر کنید که نامتان در طومار زرین امام حسین (ع) ثبت شده است. بروید و هرچه می خواهید شهید بدهید و از دشمن بکشید. این هایش دیگر با من است به عنوان مرجع تقلید شما.
آن جا روحیه مان صد چندان شد. مجید از فرصت استفاده کرد و یک قرآن از جیبش درآورد و به امام گفت که آقا این را برای من امضا می کنید؟ امام هم قرآن را باز کردند و بین خطوط فارسی قرآن چیزی نوشتند. مجید هم بلافاصله دست امام را بوسید.
سرباز روح الله
#شهیدمجیدبقایی
═🍃🕊🍃═════
☔️@sedaybaran