eitaa logo
صـــــدای بــــاران....☔
1.7هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
15 فایل
آرامش تجربه حضور خدا در زندگیست... https://eitaa.com/sedaybaran مشاوره یاران باران https://eitaa.com/joinchat/742129681Cede478ce4d خیرین مهربان❤ https://eitaa.com/joinchat/296484905C665cd77429
مشاهده در ایتا
دانلود
صـــــدای بــــاران....☔
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_بیست_یکم 💠 نشـــــانه ها 🧟‍♂ پس از ماجرایی که برای پسر معتاد
⤴️⤴️⤴️ ﷽ 💠 مدافعـان حـــــــرم 💯 دیگر یقین داشتم که ماجرای شهادت همکاران من واقعی است. در روزگاری که خبری از شهادت نبود چطور باید این حرف را ثابت میکردم. برای همین چیزی نگفتم. اما هر روز که برخی همکارانم را در اداره میدیدم یقین داشتم یک شهید را که تا مدتی بعد به محبوب خود خواهد رسید ملاقات میکنم. ⁉️ اما چطور این اتفاق می افتد؟ آیا جنگی در راه است!؟ چهار ماه بعد از عمل جراحی و اوایل مهر ماه ۱۳۹۴ بود که در اداره اعلام شد کسانی که علاقه مند بحضور در صف مدافعان حرم هستند می توانند ثبت نام کنند. ☣ جنب و جوشی در میان همکاران افتاد. آنها که فکرش را میکردم همگی ثبت نام کردند. من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتم تا همراه آنها پس از دوره آموزشی تکمیلی راهی سوریه شوم. ✴️ آخرین شهر مهم در شمال سوریه یعنی شهر حلب و مناطق مهم اطراف آن باید آزاد میشد. نیروهای ما در منطقه مستقر شدند و کار آغاز شد. چند مرحله عملیات انجام شد و ارتباط تروریست ها با ترکیه قطع شد. محاصره شهر حلب کامل شد. 🙏 مرتب از خدا میخواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان شهدا ملحق شوم. هیچ علاقه ای بحضور در دنیا نداشتم. مگر اینکه بخواهم برای رضای خدا کاری انجام دهم. ✨ من دیده بودم که شهدا در آن سوی هستی چه جایگاهی دارند. لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم. کارهایم را انجام دادم. وصیت نامه و مسائلی که فکر میکردم باید جبران کنم، انجام شد. آماده رفتن شدم. بیاد دارم که قبل از اعزام خیلی مشکل داشتم. با رفتن من موافقت نمی شد و... اما با یاری خدا تمام کارها حل شد. 💢 ناگفته نماند که بعد از ماجراهایی که در اتاق عمل برای من پیش آمد کل رفتار و اخلاق من تغییر کرد. یعنی خیلی مراقبت از اعمالم انجام میدادم تا خدا نکرده دل کسی را نرنجانم؛ حق الناس بر گردنم نماند. دیگر از آن شوخی ها و سر کار گذاشتن ها و... خبری نبود. 〽️ یکی دو شب قبل از عملیات رفقای صمیمی بنده که سالها با هم همکار بودیم دور هم جمع شدیم. یکی از آنها گفت: شنیدم که شما در اتای عمل حالتی شبیه مرگ پیدا کردید و... خلاصه خیلی اصرار کردند که برایشان تعریف کنم. اما قبول نکردم. من برای یکی دو نفر خیلی سربسته حرف زده بودم و آنها باور نکردند. لذا تصمیم داشتم که دیگر برای کسی حرف نزنم. ↩️ جواد محمدی، سید یحیی براتی، سجاد مرادی، عبدالمهدی کاظمی، برادر مرتضی زارع و علی شاهسنایی و ... مرا به یکی از اتاقهای مقر بردند و اصرار کردند که باید تعریف کنی. من هم کمی از ماجرا را گفتم. رفقای من خیلی منقلب شدند. خصوصاً در مسئله حق الناس و مقام شهادت. ☀️ فردای آنروز در یکی از عملیات ها به عنوان خط شکن حضور داشتم. در حین عملیات مجروح شدم و افتادم. جراحت من سطحی بود اما درست در تیررس دشمن افتاده بودم. هیچ حرکتی نمی توانستم انجام دهم. کسی هم نمی توانست به من نزدیک شود. شهادتین را گفتم. در این لحظات منتظر بودم با یک گلوله از سوی تک تیر انداز تکفیری بشهادت برسم. در این شرایط بحرانی عبدالمهدی کاظمی و جواد محمدی خودشان را بخطر انداختند و جلو آمدند. آنها خیلی سریع مرا به سنگر منتقل کردند. 🤬 خیلی از این کار ناراحت شدم. گفتم: برای چی این کار را کردید؟ ممکن بود همه مارو بزنند. جواد محمدی گفت: تو باید بمانی و بگویی که در آن سوی هستی چه دیدی. چند روز بعد باز این افراد در جلسه ای خصوصی از من خواستند که برایشان از برزخ بگویم. ☺️ نگاهی به چهره تک تک آنها کردم. گفتم چند نفری از شما فردا شهید می شوید. سکوتی عجیب در آن جلسه حاکم شد. با نگاههای خود التماس میکردند که من سکوت نکنم. حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصیف نبود. من همه آنچه را دیده بودم را گفتم. از طرفی برای خودم نگران بودم. نکند من در جمع اینها نباشم. اما نه... ان شاء الله هستم. 🙏 جواد با اصرار از من سوال میکرد و من جواب میدادم. در آخر گفت: چه چیزی بیش از همه در آنطرف به درد ما میخورد؟ گفتم: بعد از اهمیت به نماز با نیت الهی و خالصانه هر چه میتوانید برای خدا و بندگان خدا کار کنید. 🍃 روز بعد یادم هست که یکی از مسئولین جمهوری اسلامی در مورد مسائل نظامی اظهار نظری کرده بود که برای غربی ها خوراک خوبی ایجاد شد. خیلی از رزمندگان مدافع حرم از این صحبت ناراحت بودند. جواد محمدی مطلب همان مسئول را به من نشان داد و گفت: می بینی؟ پس فردا همین مسئولی که اینطور خون بچه ها را پایمال میکند از دنیا می رود و میگویند شهید شده. ♢ ادامه دارد... 📚 ☔️ @sedaybaran