🔵چلّه(قسمت اول)
طبق نظر قدما، فصل زمستان به سه دوره تقسیم میشود: 40 روز اول آن «بویوک چیلله» (چله بزرگ از 1دیماه تا 10 بهمن)، 20 روز بعد از آن «کوچیک چیلله»، (چله كوچک از 11 بهمن تا آخر بهمن) و 30 روز آخر آن «بایرام آیو» (ماه عید) است.طولانیترین شب سال(شب چله) در اول دی ماه و در چله بزرگ میباشد.
یک اصطلاحی بین مردم منطقه است که میگویند: «یایین چیللهسی». در زبان ترکی «یای» یعنی کمان (به تابستان هم یای میگویند)، «چیلله» نیز یعنی زه، از اینرو وقتی گفته میشود «یایین چیلله سی» تداعی کننده کشیدگی نهایی کمان به هنگام انداختن تیر (یعنی چله تابستان) است. یعنی نهایت و اوج کشیدگی تابستان (چهل و پنج روز رفته از تابستان= 15 مرداد) است. قیشین چیللهسی (چله زمستان) نیز به همین صورت به معنای کشیدگی شب و همچنین کشیدگی نهایی سرما و شدت زمستان است که دو بار (بویوک چیلله و کوچیک چیلله) است. یعنی فصل زمستان در این مدت دوبار به اوج خود میرسد. «چیلله» یا «چله» دقیقاً معادل (climax از زبان یونانی) به معنی «نقطه اوج» میباشد. چیلله اسمی است که از فعل «چیلمک» به معنای زدن پرتابی توأم با ضربه، ساخته شده است. در بازی «چیلینگ– آغاج» (الک-دولک) به زدن «چیلیک» یا «چیلیه» (دولک) از این فعل استفاده میشود: «چیل گلسین!» (بزن بیاد!). چیلتیک اسم تلنگر شدید است که در آن ریگ کوچکی بین پشت ناخن سبابه و نوک انگشت شست قرار گرفته و به شدت پرتاب میشود، یا تلنگری که بر سطح آب (به نیت پخش کردن و افشاندن آب) زده میشود.
ای سنت دیرینه ایران شب چله
قارپوز کَسَرَم آدیوه قربان شبِ چله
میگویند در هجدهمین روز چله بزرگ یک برف بزرگی میآید که به آن «بویوک قار» گفته میشود. یعنی قبل از این، هر برفی میآمد؛ اینقدر حجم و ارتفاع نداشت.
گفته میشود یکصد سال قبل (اوایل سالهای 1290.ش) زمستان هوا آن قدر سرد شده بود که هیچ کس جرأت بیرون آمدن از خانه را نداشت. مردم به اجبار، پای کرسی نشسته و چایی میخوردند. زمستان که تمام شد، دیدند که هر چه پس انداز داشتهاند؛ برای قند و چایی دادهاند.
قدرت الله اسکندری کشاورز و ساکن روستای بابانظر در خصوص بارش برف و باران و سرمای زمستان از سال 1335.ش بعد تا 1370.ش چنین میگوید: «در سال 1335 برف خوبی آمد. در سال 1336 برف شدیدی آمد. زمستان سختی شد. بهار هم خوب بود. ولی در زمستان سال 1337 و 1338 برف کمی آمد و در بهار نیز بارشی صورت نگرفت و خشکسالی شد. در سال 1339 برف زیادی آمد. در سال 1340 برف متوسطی آمد. در سال1341 برف خوبی آمد و زمستان سختی شد. در سال 1342 بارش خوب بود. بهار هم بارش خوب بود. از همه جا آب جاری میشد. در سال 1343 در اوتتوز آلتو (36 روز از بهار) فقط یک بار بارش آمد. در همین سال زمستان برف نیامد. مردم باور دارند هر سال که بارش میآید سال بعد هم بارش هست و هر سال که بارش نیست سال بعد هم بارش وجود ندارد. میگویند «ایل قوشا اولوب». معمولاً بهار که خوب میشد زمستان هم خوب میشد. مثل معروفی است که میگویند: «گلن آیین گلیشیندن بللیدیر».
در سال 1344 در پاییز بارش خوبی آمد. قدما میگویند اگر در پاییز (مخصوصاً ماه آبان که به سولار آیو هم معروف است) بارشی بیاید که گندم (البته گندم دیم) را برویاند و دو برگ از آن بروید کل زمستان هم بارش نباشد گندم خوبی (به ازای هر هزار متر ده من یعنی 40 کیلو) میدهد. در این سال از روز 29 مهرماه تا 6 آبان یکسره باران آمد و هیچ باز نکرد. در زمستان هم برف خوبی آمد. برفی شدید که تمام کوچههای بابانظر را که تقریباً بزرگ هم بودند، پوشاند و رفت و آمد را تا چندین هفته مختل نمود. در همین سال تقسیم ارضی انجام شد. قبل این هرکس هرجا دلش میخواست شخم میزد. در بهار سال 1345 تا دو ماه (آتموش) بارید. به طوری که میگویند «بوغدا داشدو». گندم را با جنجل نتوانستند، بکوبند از شهر تراکتور آوردند. در پاییز (اتوزآلتو) سال 1345بارش آمد. ولی زمستان برف متوسط آمد. در همین سال دوباره تقسیم ارضی انجام شد. در سال 1346 در ماه عقرب (ماه آبان) برف نیامد. برف متوسط بود. در این سال هم آخرین تقسیم ارضی برای آن کسانی که معترض بودند صورت گرفت. در سال 1347 برف آمد. در این سال جاده رزن- اورقین را میکشیدند. تمام مراودات روستای بابانظر از طریق قاباق تپه و ماران (مهاجران) و همدان بود. برف در این سال زیاد آمد و زمستان سختی شد. به طوری که یک خانواده که برای خرید سور و سات عروسی به همدان رفته بودند، تا 35 روز نتونستند برگردند. اتوبوس در راه برگشت در جاده روستای قاباق تپه یخ زده بود. از همان روستا یک تراکتور اجاره کرده بودند تا فقط راه را باز کند. تراکتور تا بابانظر آمد و برگشت تا جاده را هموار و راه را باز نماید....
ادامه دارد...
✍از کتاب #فرهنگ_زمستان_درگزین تالیف علی قادری نهاد. فصل چله
╔═══.♡♡♡.══════╗
🔴🟡 @sedaydargazin
╚═══
🔵صیاد اوغلو
در تقویم زمستانی درگزین قدیم، «اوتتوز آلتو» (سی و ششمین روز از زمستان گذشته) به جوانی زمستان معروف است. به طوری که سرمای این روز تبدیل به مثل شده و اگر در روزهای دیگر، هوا خیلی سرد و طوفانی باشد؛ میگویند: «اِئلَه بیللَهی اوتتوز آلتو بُورانیدیر». معمولاً اوضاع هجدهمین روز زمستان، با اندکی کاهش یا افزایش در این روز هم حاکم است. مردان کهنسال را عقیده بر این بود که تا «اوتتوز آلتو» (سی و ششمین شب زمستان، تا ششم بهمنماه) هر شب بر سرما و میزان عمق نفوذ یخبندان هم در سطح و هم در زیرزمین اضافه میشود. از این شب، «اوغرون نفس یا گیزلین نفس» (نفس پنهان) به زمین میآید و کمکم زمین از زیر سطح خود گرم میشود. «مردم این را به فال نیک گرفته و نشانه ترک خوردن چینی زمستان میدانند».
میگویند در شب سی و ششم زمستان، پسر صیاد که به شکار رفته بود در کوهستان گرفتار برف و کولاک میشود. مادرش شیون و زاری میکند که پسرم امشب از سرما یخ خواهد زد. صیاد به زنش میگوید آن خیک روغنی را نگاه کند که یخ زده است یا نه؟!. زن، در ظرف را باز کرده میبیند، روغن یخ نزده است. مرد به زنش میگوید: «نگران نباش حتماً پسرمان زنده است». ولی محمدرضا رعد میگوید: «از روی نشانه دیگری به زنش دلداری میدهد که پسرشان امشب یخ نمیزند. نشانه همان شب سی و ششم زمستان است که قدما معتقدند در این شب زمین بیدار میشود. تا قبل از این روز زمین دائم در حال یخ زدن بود، ولی از امشب زمین نفس میکشد. میگویند چشم زمین باز میشود و حرارت زمین به بالا میآید». از آن طرف پسر صیاد که به سنگی تکیه زده، موقع بلند شدن، سنگ به پشتش میچسبد. وی برای رهایی خود از سرما، قطعه سنگ را با خود به دوش میکشد تا به واسطه فعالیت شدید، بدنش همچنان گرم بماند و سرما به وی کارگر نشود. او تمام شب را به امید نجات به همین رویه ادامه میدهد. تا اینکه اواخر شب در حین راه رفتن متوجه میشود که قطعه سنگ به واسطه ذوب شدن یخ، از پشتش جدا شده و به زمین میافتد. از همان لحظه نور امید نجات در دلش روشن شد و به زنده ماندن امیدوارتر گشت. به همین علت است که قدما میگویند نفس به زمین آمده و از این شب به بعد، برفها از زیر، آب میشوند. قدما میگویند وقتی گیزلین نفس میآید، یخها از زیر آب میشوند (برخلاف آشکار نفس که یخها از رو آب میشوند). وقتی اوغرون نفس به زمین بیاید، درختان از خواب زمستانی بیدار میشوند و برفها شروع به آب شدن میکنند. نیاکان ما عمر چله بزرگ را چهل شبانه روز یعنی تا دهم بهمن دانسته و خلق و خوی چله بزرگ را به پسربزرگ خانه تشبیه کرده و میگفتند: «چله بزرگ آرام و سر به زیر است و سرما و کولاک و طوفانهای شدید به بار نمیآورد. اما چله کوچک به پسر کوچک خانواده شبیه است و وی را خیلی شرور و بیقرار و شلوغکار میپندارند».
مصطفی محقق از فرهنگیان روستای اصله و آگاهان به فرهنگ منطقه در این زمینه میگوید: «در روستای اصله در هنگام غروب روز سی و پنجم در پشتبامها، آتش روشن میکردند تا پسر صیاد با دیدن دود و شعلههای آتش، راه روستا را پیدا کند. میگفتند: صیاداوغلو داغدا قالوب».
بزرگان معتقدند 4 روز از چله بزرگ و 4 روز از چله کوچک (از هفتم تا چهاردهم بهمن) «چارچار» (چهارچهار) نام دارد. سرمای این هشت روز آنقدر زیاد است که در اصطلاح عامیانه میگویند: «چارچاردا اوزاخ یؤلوی اُئو ایچینده، بُو کِئشه دَن اُو کِئشه یَه دی». یعنی در چارچار راه طولانی خودت را از این گوشه کرسی تا آن گوشه کرسی خانه قرار بده و این کنایه از شدت سرما و یخبندان در زمستان است. در چارچار شدت سرما آنچنان است که روزها وقتی از ناودان، آب سرازیر میشد، در شب، یخ میبندد که آب ناودان یک یا دو متر قندیل میبندد. همچنین وقتی کسی از خانه بیرون میرود بخار دهانش باعث یخ زدن موی سر و ریشش شده و به اصطلاح میگویند «قيروو» بسته است. قيروو بستن درختان نیز یکی از مناظر زیبای زمستان بعد از یک شب سرد میباشد. این پدیده بر اثر رطوبت و مه در هوا و سرمای شب ایجاد میشود. پدیدهای جذاب و تماشایی که صحنه دیگری از قدرت سرمای زمستان و البته آن روی وحشتناک زمستان را نشان میدهد.
درباره شدت سرمای چارچار میگویند:
چارچار گاه باغلار گاه آچار قورد دوغار بالاسین قویار قاچار
همچنین قدما معتقدند اگر در چارچار هوا خوش باشد، زمستان هوا خوب و خوش خواهد شد. اما اگر چارچار هوا سرد باشد تا نوروز هوا سرد خواهد بود. به همین دلیل چارچار را سختترین و سردترین روزهای سال میدانند به طوری که در این روزها بیشتر حوضهای حیاط میترکد. حتی میگویند: «طُوولَه دَه سُو بُوزلار».
✍ منبع: کتاب #فرهنگ_زمستان_درگزین، تالیف علی قادری نهاد، فصل صیاد اوغلو
╔═══.♡♡♡.══════╗
🔴🟡 @sedaydargazin
╚══════.♡♡♡.═══╝
#رسانه_مردمی_صدای_درگزین
🔵بئیرام آیو(قسمت اول)
در «شصتمین» روز زمستان، چله کوچک پایان مییابد. پایان چله کوچک، آغاز بئیرام آیو (ماه عید) یعنی ماه اسفند است. قدما اسفندماه را به سه دوره ده روزه تقسیم کرده بودند. محمدرضا رعد تقسیمبندی ماه اسفند را اینگونه شرح میدهد: «ده روز اول «اهمن بهمن»، ده روز دوم «قَری» و ده روز سوم «اِئشَه پِشَه» نام دارد. این تقسیمبندی مربوط به دامنه کوه (خرقان و کرفس و..) است. ولی تقسیمبندی دیگر این است که ده روز اول اهمن، ده روز بعدی بهمن و ده روز سوم «اون گون بیراما قالان» و ائشه پشه را بعد از عید حساب میکنند. این حساب مربوط به دشت درگزین میباشد». ما براي اينكه ويژگيهاي هر سه ده روز را در ماه اسفند توضيح بدهيم، از تقسيمبندي دامنه كوه (خرقان و كرفس) استفاده ميكنيم:
1- ده روز اول: «اهمن بهمن» نام دارد. «اهمن بهمن، قار گله ر خرمن خرمن»، (اهمن بهمن، خرمن خرمن باید برف بیاد). مطابق افسانههای کهن در فرهنگ ترکان باستان، پيرزنی که در فولکلور ترکان «قری ننه» (مادربزرگ پير) خوانده میشود، دو پسر دارد که يکی «اهمن» و پسر دیگر «بهمن» نام دارد. یکی معروف به گرما و دیگری معروف به سرما. آنها میگفتند ما برای هر دو حالت آماده هستیم. میگفتند: «اهمنم بهمنم چیللهلر عهده سیندن گلن منم» (اهمن منم بهمن منم از عهده همه چلهها بر آینده منم). همچنین میگفتند تصور نکنید که چون نفس آشکار زمین را مشاهده کردهاید پس زمستان تمام گشته است؟! نه زمستان هنوز ادامه دارد. به همین خاطر مردم منتظر برف بودند و این را تکرار میکردند: اهمن بهمن قار گَلَه ر خرمن خرمن (در اهمن بهمن منتظر خرمن خرمن برف هستیم).
در يكي از اين روزها، اهمن که کوچکتر و مغرور است، نزد بهمن میآيد و میگويد: «سَن گِئتدين نِئيلَه دين؟» (در اين مدت چه کردهای؟). اهمن ميگويد: «من گِئتديم دوندارديم. اوشوتدوم. ناخوشلاتديم گَلديم» (من رفتم سردشون کردم و لرزاندم و مريضشون کردم!). بهمن ميگويد: «اگر من گِئدسم، قَریلَری كورکدَن، لو لِئهينلَری لولَک دَن، گَلينلَری بيلَکدَن، كؤرپَهلَری بیلَکدَن، اِئيلَهرَم» (تو که کاری نکردهای! ببين من چه میکنم! کاری میکنم که نوزادان در گهوارههايشان يخ بزنند. اگر من جای تو بودم دست دختران را به دسته کوزه و دست پیرزنان را به بند تنبان خشک میکردم!). برادر بزرگتر به طعنه به او میگويد: «عؤمرون آزدی، دالين يازدی!» (عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار میآيد). اهمن در طول فرمانروايی خود، سرما را در تمام سرزمينها حکمفرما میکند و در يکی از همين روزها، در يکی از کوههای قلمرو خود به دست برف اسير میشود. خبر به قری ننه میرسد و او برای آزادی فرزندش از زندان برف، به کوه رفته و با سيخ داغ که به برفها فرو میکند در نهايت، برفها را آب میکند. اهمن بعد از آزادی متوجه میشود که در آن روز زمستان (دوره سرما) تمام شده است.
یک آیین قدیمی که در این روزها توسط زنان منطقه اجرا میگردید، پخت آش تحت عنوان «بیرام آشو» (آش عید) در هفته اول اسفند میباشد. این آش شاید به شکرانه پایان زمستان سرد و استقبال از فصل بهار باشد. در این مراسم همه زنان روستا از تهیه مواد تا پخت و توزیع آن مشارکت میکنند. این آیین در روستای زاکان از توابع شهرستان درگزین اجرا میشد که متأسفانه اکنون (بیش از دو دهه) متروک شده است.
ادامه دارد ...
✍ منبع: کتاب #فرهنگ_زمستان_درگزین، تالیف علی قادری نهاد، فصل بئیرام آیو
🆔 @dargazinname
╔═. ♡♡♡.════╗
🔴🟡 @sedaydargazin
╚════. ♡♡♡.═╝
#رسانه_مردمی_صدای_درگزین