هدایت شده از حُنِین| 𝓱𝓸𝓷𝓮𝓾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شناختین؟!
ماشالله چقدر شبیه پدرشه
خدا حفظش کنه
#شهید-حججی
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثل شهیدان زندگی کنید ولی کارتون داریم فعلا خداکنه شهید نشید.....
۷۰ _۸۰ سالگی شهید بشید
#شهید
#رهبرم
'𝚂𝚎𝚍𝚗𝚊³¹³'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستش داشتم خیلی...💔🥲
جیگرم آتیش گرفت😢
#شهید
𝑺𝒆𝒅𝒏𝒂𝟑𝟏𝟑➺سِدنٰا
🌹 #شهید #محمد_حسین_بشیری
یک شب من و محمدحسین در پادگان افسر شب بودیم. من آزمون تست هوش داشتم. محمدحسین گفت به من هم یاد بده. کار به جایی رسید که تا صبح جزوهها را خواند و بعد کپی گرفت. این علاقه به مطالعه باعث شد که در اکثر زمینهها پیشرفت کند.
در واحد تخریب به قدری رشد کرد که کاملا مشهود بود. به قولی یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود.
نیروهای آموزشی پادگان همگی آقای بشیری را بهترین استاد میدانستند. بسیار منظم و مرتب بود. همیشه سر وقت در کلاس حاضر میشد، هیچ وقت دیر نمیآمد. قبل از رفتن به کلاس همیشه مهر تربتی که در جیبش بود در میآورد، میبوسید و به زبانش میزد! وقتی دلیل این کار را میپرسیدم میگفت: این تربت کربلاست، نطق آدم را باز میکند. موقع نماز خواندن یا وقتی برای خنثی سازی مهمات عمل نکرده میرفت، همین کار را میکرد! وقتی دلیل این کارش را پرسیدم گفت: میخواهم گوشت و خون و تنم با تربت اربابم حسینی شود. تمامی تکنیکهای کلاسداری را بلد بود. با اینکه سنی نداشت اما یک استاد کامل بود. به خاطر همین ویژگیهای بارزی که داشت به عنوان مربی نمونه و پاسدار نمونه نیروی زمینی سپاه انتخاب شد.
به نقل از کتاب #سید_عماد
🌻 #شهید #مدافع_حرم #مصطفوی_صدرزاده
سر ظهر بود. داشتم از کوچهباغ رد میشدم که ناغافل یک نفر مرا گرفت زیر مشت و لگدش. تا خوردم من را زد. میگفت: تو چرا با بسیجیها میگردی؟ خونهی شما ملت۱ هست، چرا از اینجا به پایگاه بسیج الغدیر میری؟ اصلا چرا بسیج میری؟ داغان و کتکخورده رفتم پیش آقا مصطفی. تا مرا دید پرسید: چی شده؟! چرا این شکلی شدی تو؟ ماجرا را گفتم.
رفت پیش طرف و گفت: برای چی علی رو زدی؟ گفت: من از بسیجیا بدم میاد. برای چی باید اونجا بیاد؟ آقا مصطفی با او حرف زد. دو روز بعد دیدم مسجد میآید و به آقا مصطفی چسبیده است. آقا مصطفی آنچنان دلها را جذب میکرد که باور کردنش سخت بود.
برای هیئت هم آدم جمع میکرد. خودش خانهای اجاره کرد در کوچهی کفاشیانِ همان منطقهی ملت۱. کتیبهی مشکی و فرش برایش خرید و آنجا را حسینیه کرد. هفتگی مراسم میگرفت. هیئت حضرت ابوالفضل علیهالسلام کم کم بزرگتر شد. مداح و آدمهای زیادی با دست آقا مصطفی به هیئت آمدند. آقا مصطفی حتی خلافکارهایی را که پایشان هم به هیئت نرسیده بود به حسینیه آورد.
به نقل از علی اسفندیاری، کتاب