eitaa logo
𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ 𑁍
1.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
31 فایل
🔹️اینجاییم تا با خودسازی، برای فرج حضرت صاحب و آرامش معنوی خودمون قدمی برداریم الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 ↩ ارتباط با ادمین @Masoomehkarami313 @Mohammad_Taha_Abdolmaleki_2009
مشاهده در ایتا
دانلود
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» و ساق پایش دست می کشید تا دردش قدری قرار بگیرد و من همچنان محو این عزم عاشقانه، تنها نگاهش میکردم که صدای پُر شور و نشاط کودکی، توجهم را جلب کرد. پسر بچه‌ای سه چهار ساله، دسته سا ک به نسبت بزرگی را گرفت و با ذکر یا علی!به لهجه عراقی، سا ک را بلند کرد و به سمت مادرش آمد و دیدم مادرش همین بانوی باردار است و باور کردم کودکی که از زمان حضورش در جنین، زائر پیاده امام حسین باشد، اینچنین عاشق پرورش مییابد. سا ک را کنار مادرش روی زمین گذاشت و ورد زبانش نام امام حسین بود که با قدمهای کوچکش مدام این طرف و آن طرف میرفت و تنها یک عبارت را تکرار میکرد: یا ابوالسجاد ادرکنی! و گاهی دستش را به نشانه پاسخ به امامش بالا میبرد و صدا بلند میکرد: لبیک یا حسین! مامان خدیجه به نگاه حیرتزده‌ام خندید و پاسخ اینهمه علامت سؤال ذهنم را باخوشرویی داد: عراقیها بعضی وقتها امام حسین رو به لقب ابوالسجاد، یعنی پدر امام سجاد علیه السلام صدا میزنن و من دلم جای دیگری بود و تازه میفهمیدم چرا مجید به هیچ عشوه و تطمیع و تهدیدی از میدان عشقبازی تشیع به در نمیشود که نه به کلام محبت‌آمیز من پای دلش میلرزید و نه از وحشی‌گری‌های پدر و نوریه میترسید و مرد و مردانه پای عقیده‌اش میماند که حالا میدیدم اینها در جنین به عشق امام حسین دست و پا میزنند، در کودکی با ذکر امام حسین شادی میکنند و در جوانی و برومندی و پیری به نام امام حسین افتخار میکنند و گویی پوست و گوشت و خونشان با عشق امام حسین ِ روئیده شده که حاضر بودند، جان بدهند و مهر فرزند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را از دست ندهند و من از درک اینهمه عاشقی عاجز بودم که سرم را به دیوار تکیه دادم و چشمانم را بستم که دستانی قدرتمند شانه‌هایم را گرفت و به لهجه عربی چیزی میگفت که نمیفهمیدم. زنی میانسال و تنومند، با هر دو دست شانه‌هایم را گرفته و با صورتی که در اوج مهربانی به رویم میخندید، مدام کلماتی را تکرار میکرد و من تنها نگاهش میکردم که مامان خدیجه با خنده رو به من کرد: الهه جان! میگه بخواب تا مشت و مالت بده! و زینب‌سادات هم را گرفت: الهه جون! خجالت نکش، بخواب! اینا دوست دارن! و من خجالت می کشیدم دراز بکشم و خانمی که جای مادرم بود، خستگی را از تنم به در کند و او دست بردار نبود که بالاخره تسلیم مهربانی‌اش شده و دراز کشیدم تا کمر و شانه ِ هایم را نوازش دهد و زمانی از آفتاب مهر و محبتش آبم کرد که خم شد و به پاهایم دست میکشید و خا ک قدمهایم را به چشم و صورتش میمالید. از شدت خجالت سرخ شده و دیگر نمیتوانستم تحمل کنم که با اصرار فراوان بلند شدم و به هر زبانی که میتوانستم از مهربانی بیریایش تشکر کردم تا سرانجام خیالش از بابت من راحت شد و به سراغ بانویی دیگر رفت تا نشان افتخار پرستاری از میهمانان امام حسین را به گردن بیاویزد. مامان خدیجه اشکش را پا ک کرد و با صدایی که از عمق اعتقادات این شیعیان پا کباخته به لرزه افتاده بود، رو به من کرد: الهه جان! اینا از خداشونه که بدن خسته و خا کی زائر امام حسین رو مشت و مال بدن! بعدش هم برای تبرک، خا ک لباسهای زائر رو به صورتشون میمالن تا روز قیامت با خا کی که از پای زائران اربعین به چهرهشون مونده، محشور بشن! و اینها همه در حالی بود که من نماز مغرب را در این موکب با آداب خودم و به سبک اهل سنت خوانده بودم و میدانستم از چشم اهالی موکب مخفی نمانده که من از اهل سنت هستم و میدیدم در اکرام و احترام من با زائری شیعه، هیچ تفاوتی قائل نمیشوند که همه را در مقام میهمان امام حسین همچون نور چشم خود میدانستند. َ به قلم فاطمه ولی نژاد 🌸نشرِ معارفِ الهی صدقه یِ جاریه است🌸 ┈┈••••✾•🍃🌺🍃•✾•••🍃🌺🍃•✾•••┈┈ کانال𑁍 سِدرَةُ المُنتَهیٰ𑁍 👇🏻 @sedratolmontaha313