🌺یه وقتایی
دلت میخواد شهدا یه کمک بزرگ بهت بکنن...!
مثلا بلندت کنن از زمین...
ببرن یه جایی که بوی خدا بیاد...
یه جایی که مث جبهه ها باشه...
یه جایی که حس نشاط صبح گاه دوکوهه همه وجودتو بگیره...
#دوکوهه
#میدان_صبحگاه
#راهیان_نور_مجازی
#فُلک_حَصین
@seedammar
🔰آنگاه که حاج احمد نرمش میدهد!!!
همه باید صبحگاه میآمدند و در ورزش شرکت میکردند.
حاج احمد تأکید داشت که همه بچهها باید مرتب باشند، هیچ فرقی هم بین نیروها نمیگذاشت. شهید همت و شهید شهبازی که جانشین و رییس ستاد تیپ بودند و حتی خودش هم باید در صبحگاه شرکت میکردند.
قرار شد که روز سوم یا چهارم که در دوکوهه مستقر بودیم، صبحگاه انجام دهیم. برادران برای صبحگاه جمع شدند. باران هم بهشدت میبارید. لباسها و پوتینها خیس شده بودند. حاج احمد پس از دویدن پشت میکروفون رفت تا از بالا نظارت کند.
گودالهای زمین صبحگاه پر از گِل و آب بود. حاج احمد گفت نیروها سینهخیز بروند. همه میدانستند که وقتی حاج احمد دستوری میدهد باید انجام شود.
حدود 8 نفر از جمله بنده، شهید دستواره، شهید همت، شهید علی تهرانی، سید باقر حسینی، شهید محسن نورانی و چند تن از برادران که از مریوان بههمراه حاج احمد آمده بودند داخل ساختمان مانده و به صبحگاه نرفتیم.
حاج احمد وارد ساختمان شد و از هر فرد سؤال میکرد که "چرا به صبحگاه نیامدید؟". شهید دستواره که جثه کوچکی داشت در قفسه داخل کمد و آقای میرکریمی هم پشت در پنهان شدند.
در آن لحظه نمیدانستم چهکار کنم، یک کتری را که برای پذیرایی تهیه کرده بودیم و آبی داخل آن نبود بههمراه یک لیوان پلاستیکی در دست گرفتم. حاج احمد گفت "برادر مجتبی، چرا به صبحگاه نرفتی؟" گفتم "بساط صبحانه را آماده میکردم". پاسخ داد "ابتدا صبحگاه را برو بعد بساط صبحانه را آماده کن. حالا یک چایی برای من بریز." لیوان را از دست بنده گرفت. هرچه کتری را کج کردم آبی از آن خارج نشد.
حاج احمد، شهید دستواره و حاج همت و بقیه را جمع کرد. به ما که در ورود به صبحگاه تأخیر کرده بودیم، گفت "از همین جلوی درب ساختمان سینهخیز بروید".
از نظر سن، من تقریباً از حاج احمد، شهید همت و محمود شهبازی بزرگتر بودم. حاج احمد و بقیه بیشتر به من احترام میگزاردند. احساس کردم که دیگر به من چیزی نمیگوید. بچهها برای این که گِلی نشوند، سینههایشان را نمیکشیدند با دست و پا میرفتند.
حاج همت داشت برای اینکه گِلی نشود چهار دست و پا میرفت. حاج احمد پایش را پشت کمرش گذاشت و گفت "روی زمین بخواب". در نهایت حاج همت با وضع ناجوری خارج شد.
محمود شهبازی وقتی وضعیت را دید، خودش روی زمین افتاد. من هم تصمیم گرفتم تا به من نگفتند خودم دراز بکشم. بعدها حاج احمد به من گفت "برادر همدانی، اگر آن لحظه سینهخیز نمیرفتید شما را بیشتر از بقیه راه میبردم".
برای اینکه غرور بچههایی که از پاوه آمده بودند شکسته و بچههای مریوان خوشحال نشوند، حاج احمد روی گِل خوابید و سینهخیز رفت. این مردانگی حاج احمد را نشان میدهد.
#دوکوهه
#میدان_صبحگاه
#راهیان_نور_مجازی
#فُلک_حَصین
@seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
حاج قاسم سليماني:
شرط شهید شدن شهید بودن است..
اگر امروز کسی را دیدید
که بوی
🌷 شهید 🌷
از کلام
رفتار
و اخلاق او
استشمام شد،بدانید او شهید خواهد شد
و تمام شهدا این مشخصه را داشتند...
روحت شاد سردار دلها
@seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
سلام پدر مهربان ما صبحت بخير❤️
🔅ای ساربان غمگین مباش
🌼خوش روزگاری #میرسد
🔅یا درد و غمـ💔 طی میشود
🌼یا #غمگساری میرسد
🔅ای ساربان آهسته ران
🌼قدری تحمل بیشتر👌
🔅این کشتی #طوفان_زده
🌼آخر کناری میرسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
⬆️⬆️
#خاطرات_شهدا 🌷
شهیدی که امام حسین به او مژده شهادتش را داد.
💠 نترس ! درد نداره ... عزیز من !🔥
خودش می گفت :
دو شب هست که خواب میبینم تکفیری ها روی سینه ام نشستند تا سرم رو جدا کنند...😨
منم فریاد می زدم ، #امام_حسین (علیه السلام) آمدند
و گفتند:
"نترس ! درد نداره ... عزیز من !
#سرتو جدا می کنند 💥اما دردی حس نخواهی کرد چون #فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت
چند روز بعد توی #عملیات زخمی شد و داعشی ها اسیرش ⛓کردند . همانطور که توی خواب دیده بود سر از تنش جدا کردند😭 .
" #عز_الدین بی سر فقط هفده سالش !!بود "
🌸 #مدافع_حریم_بانوی_دمشق 🌸
✨ #شهید_ذوالفقار_حسن_عزالدین ✨
📖برگرفته از کتاب #مدافعان
🌹🍃🌹صلوات
@seedammar
شهیدی که امام حسین به او مژده شهادتش را داد.
#شهید_عزالدین_ذوالفقار❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹
@seedammar
🍃ای #صبا گر بگذری
🌾بر کوی مهرافشانِ دوست♥️
🍃 #یار ما را گو سلامی
🌾دل همیشه #یادِ_اوست
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
صلوات 🌷🍃
@seedammar
🔸 #مداح بود. تمام روضهها را از بَر بود. انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش میآمد. مخصوصا روضه #علی_اکبر(ع)🖤
🔹ماشین که منفجر💥 شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقهی قبل #روحالله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر #شهادت رو روزیم میکنه»
حالا چطور میتوانستند باور کنند😢 ماشینی که جلوی چشمانشان میسوزد، #قتلگاه رفقایشان است؟!
🔸صدایش که از شدت #بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما #عاشق_شهادتیم...» رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد! پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش🥀 را جمع کند.
🔹خب! فرمانده بود. #غیرتش اجازه نمیداد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند. گلهایش🌷 را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را #بویید و بوسید. زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید😭
🔸اما، امان از آن لحظهای که میخواست برخیزد! باز هم #روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکسـ⚡️ـت» کمرش خم شده بود. دیگر نمیتوانست راست بایستد🚫 ۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.پر کشید سوی #شهیدان ،سوی #سالار_شهیدان🕊
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_روح_الله_قربانی
🌹🍃صلوات
@seedammar