eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
با شهدا تا شهادت...: جای حسین خالی | چند شب پیش که طبق قرار هر هفته با بچه های هیات رفته بودیم دیدار با خانواده شهدا. همش تو این فکر بودم که کاش حسین هم الان اینجا بین ما بود... می دونستم بقیه رفقا هم همین فکر رو دارند. اخه تا اخرین هفته ای که بود تو همین دیدار ها شرکت می کرد... هر جور شده خودشو از اهواز می رسوند تا تو این مراسمات شرکت کنه.. بارها شده بود که دوستانی از خارج هیئت پیشنهاد بدن که روز دیدار رو تغییر بدیم بزاریم اول هفته، تا اونها هم بتونند تو دیدار شرکت کنند. اما ما هر بار می گفتیم که اولویت خادمای هیات هستند... اونروزها حسین چهارشنبه ها هرطوری شده خودشو از اهواز می رسوند. تو همین فکر و خیال بودم و با خودم می گفتم ای کاش... ای کاش حسینم امشب اینجا می بود. کاش حسینم مثل قدیم تو جمع رفقا می نشست. می اومد تو محفل شهدایی مون. ولی غافل از اینکه حسین هم هست. حسین همین الانم بین ما رفقا نشسته. غافل از بی خبری مون. ... دم دمای سحر بود که خواب دیدم با بچه های هیئت رفتیم دیدار... چیز زیادی از دیدار با خانواده شهیدی که تو خواب دیدم یادم نیست... فقط اون لحظه ای که می خواستیم عکس دست جمعی بگیریم تو ذهنم مونده.. اون لحظه بود که هممون جمع شدیم... دیدم رفیقمون حسین هم اومد ایستاد کنار بقیه بچه ها.. با همون لبخند همیشگی.. خیلی سر حال بود... محو تماشاش شده بودم. رفتم که حسینم رو در آغوش بگیرم که از خواب پریدم... بیدار که شدم با خودم گفتم تنها دل بیچاره ی من ،نقش زمین شد ! یا هر که نگاهش به تو افتاد چنین شد؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این هم از دیدن رویت خبری نیست دیگر نفسم هم،نفسِ معتبری نیست رد می شود این جمعه و تا لحظه آخر از آمدن سبز تو امّا اثری نیست…
روزی که دلم شهید مذهبـ بشود💚 خون رگــ غیرتـم لبالب بشود💔 آموختم از «مدافعان حرمت» باید که سرم فداے«زینب» بشود #ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند #کلنا_فداک_یا_زینب 🍃🌹🍃🌹
شهید محمودرضا بیضائی : باید..... مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود.. #مهدویت_و_فرهنگ_شهادت #انتشارحداکثری
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
قسمت چهارم:#اینک_شوکران ...بعد عقد دیدم هر چی بهش تعارف می کنم می گه: روزه ام! 😟 گفتم:تو چرا اینقدر
قسمت پنجم: بعد از جنگ ،غیر از ترکش هایی که با جراحی از تن منوچهر خارج شده بود بیشتر از 80 تا ترکش تو بدنش بود، از فرق سر تا نوک پا. بدترینش چند تا بود که دور فرو رفته بود و با کمی حرکت می تونست بکشتش! چند تاش هم خورده بود تو چپش و سوراخ سوراخش کرده بود. از طرفی هم وقتی تو ،شیمیایی زدن منوچهر با اینکه شکمش پر ترکش بوده و خونریزی داشته، ماسکش رو در میاره و می گذاره رو صورت یه مجروح و اون رو تا دم ماشین کول می کنه و بعد خودش بیهوش می افته. همونجا بود که شیمیایی شد و به خاطر جراحت شکمش بعداً دچار 3 تا شد. ریه، دستگاه گوارش و خون! این ها هر کدومش به تنهایی می تونه یکی رو از پا در بیاره چه برسه به اینکه 3 تاش با هم باشه!!!  10 سال تحمل درد بدون حتی یک ناله! 10 سال نه می تونست مثل بقیه آدم ها بخوره، نه بخوابه، نه حتی نفس بکشه! 10 سال نشسته خوابید و از شدت سوزش و تورم آب هم نمی تونست بخوره. تو این مدت نشد که یک بار نفس بکشه و بازدمش نباشه و با این همه باز هم ناله نکرد!!! پای عهدش ایستاده بود و با خدای خودش عشق بازی می کرد.  من هم سعی می کردم صبر کنم و محکم باشم! تا شب آخر هیچ وقت جلوش گریه نکردم! همه زندگی من منوچهر بود و زندگی بدون منوچهر !!! نمی خواستم ناامیدش کنم، باید بهش روحیه می دادم. چون بوی سرخ کردنی براش ضرر داشت به بهونه سرخ کردن پیاز رو پشت بوم می رفتم و گریه می کردم!! ... ...ادامه_دارد
❁﷽❁ 💢💢💢 باز من ماندم و پرونده‌ی امضا نشده کاش بـا یک نظـر لطـف کنی دلشـادم اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج 💢💢💢
#نحن_عشاق_الشهادة🌹🍃 شهادٺ برترين #معراج عشق اسٺ گهَش پروازے از جِبريل، برتر... هان اے عاشق #شهادٺ.. اگر آهِ تو از جنس نياز اسٺ درِ باغ شهادٺ باز باز اسٺ
باید شهید شد ... مُردَن ... حق ِ مان نیسٺ .... !
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت نود و دو 💟درست در روز 19بهمن1393 ،يعني يك هفته قبل از شهادت.وصيتنامه ي ك
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت نود و سه ✳در يكي از روزهاي درگيري، يكي ازنيروهاي داعش خودش را تا نزديك حرم رساند اما يكباره لو رفت! چند نفر به دنبال او رفتند و اين نيروي انتحاري وارد يك ساختمان شد. 💟ما محاصره اش كرديم. من سريع به دنبال او وارد ساختمان شدم. آن نيروي داعشي موضع گرفته بود و مرتب شليك مي كرد. اما در واقع محاصره بود اگر از پشت ديوار بيرون مي آمد، به درك واصل مي شد. 🔲بعد از چند دقيقه گلوله هاي من تمام شد و آرام از ساختمان بيرون آمدم. يكي از دوستان من وارد ساختمان شد و من بيرون ايستادم. چند دقيقه بعد دوست من داد زد: خشاب برسون ... خشاب را برداشتم و آماده شدم كه وارد ساختمان شوم. 🔗يكباره صداي مهيب انفجار من رابه گوشه اي پرت كرد. عامل انتحاري داعش كه فهميده بود نيروهاي ما گلوله ندارد از مخفيگاه خودش بيرون آمد و خودش را به نيروهاي مارساندوبلافاصله خودش را منفجر كرد ... 🔘چند لحظه بعد وارد ساختمان شدم.من فقط چند ثانيه با شهادت فاصله داشتم. زنده ماندن من خيلي عجيب بود. ديوارهاي داخل ساختمان خراب شده و خون شهداي ما به در و ديوار پاشيده بود. پيكرهاي پاره پاره ي شهدا همه جا ريخته بود. ******************************** 🔆بارها از دوستان شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين سفر رفتار و كردار آنها تغيير مي كرد. شايد براي خود من باوركردني نبود! با خودم ميگفتم: شايد فكر و خيال بوده، شايد مي خواهند از شهدا موجودات ماورائي در ذهن ما ايجاد كنند. 📌 اما خود من با همين چشمانم ديدم كه روز آخري كه هادي در نجف بود چه اتفاقاتي افتاد! بار آخري كه مي خواست براي مبارزه با داعش اعزام شود همه چيز عوض شد❗ 🔲 او وصيتنامه اش را تكميل كرد. به سراغ وسايل شخصي خودش رفته بود و هر آنچه را كه دوست داشت به ديگران بخشيد! 🌀چند تا چفيه ي زيبا و دوردوخته داشت كه به طلبه ها بخشيد. از همه ي كساني كه با آنها رفت و آمد داشت حلالیت طلبيد. دوستي داشت كه در كنار مسجد هندي مغازه داشت. ⭕هادي به سراغ او رفت و گفت: اگربر نگشتم، از فلانی و فلانی براي من حلاليت بگير! حتي گفت: برو و از آن روحاني كه با او به خاطر اهانت به رهبر انقلاب درگير شده بودم حلاليت بطلب، 🌟نمي خواهم كسي از دست من ناراحت باشد. شب آخر به سراغ پيرمرد نابينايي رفت كه مدتها با او دوست بود. پيرمرد را با خودش به مسجد آورد. بااين پيرمرد هم خداحافظي كردوحلالیت طلبيد. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
ツ 🌷آیت الله شوشتری: متــواضعانه همه شما را سفارش می كنم هيــچ وقـت با کسی كه مشغول با خدا است حـــرف نزنيد. به او دست نزنيد و التــماس دعا نگـــوييد ڪه اگر ارتباط او را با خدا قطع كنيد چوب می خوريد.
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🕊🌹بسم الرب الشهید قاسم غریب🕊🌹 🔴 شهید مدافع حرم غریب در نامه اش نسبت به رفتار انقلابی ✨درطول عمرم افراد زیادی بودند که خواستند من را به انحراف بکشند، با دلسوزی و از اهدافی که داشتم بازدارند. ✨ اما من همیشه به آن اهداف والا فکر کردم و گوش به حرف آنها ندادم و ففط میشنیدم. 👈 مراقب رفتار خود باشید... ✍ شهید قاسم ((مهدی)) غریب 16/4/1394 جبهه سوریه {تدمر} کوههای پالمیرا. غریب
14صلوات امشب هدیه میکنیم به 😊👇 #شهـید_قاسم_مهدی_غریب #اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل #فرجهم #التماس_دعا 🍃🌸 @seedammar
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰ قرار هرشب ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @seedammar
بسم الله الر حمن الرحیم
📖 يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ 💠 ای قوم من! این زندگی دنیا فقط کالایی بی ارزش و زودگذر است، و بی تردید آخرت سرای همیشگی و پایدار است. ۳۹ ۴۷۱ 🔑 با مقايسه ارزش دنيا وآخرت، حقايق را بهتر درك مى‌كنيم.
﷽❣ ❣﷽ ‌ به انتظار نشستن؛ بزرگ‌ترین خطای بشریت است من به انتظار تو می‌دَوَم. ✿ تعجیل در 3 صلوات ✿
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا با صدای دلنشین اباذر حوائجی قرار هروز صبح😊🌹 @seedammar
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
خـیلی هـا ڪربـلا نـرفته ڪربـلایـی شـدنـد...  ، اربعین سال ۹۲ می‌خواست برود کربلا. . . . مشکلی برایش پیش آمد ، به هر دلیلی در نهایت نه برای من، نه برای محمودرضا جور نشد که برویم.  محمودرضا بیست و هفت روز بعد از اربعین، در روز میلاد پیامبر اعظم (ص) از قاسمیه‌ سوریه به دیدار سالار شهیدان (ع) رفت . مجلس ختمش بود که یکی از پای منبر بلند شد آمد توی گوشم گفت: مداح می‌پرسد محمودرضا کربلا رفته؟ جا خوردم. ماندم چه بگویم. گفتم: نه نرفته بود.! وقتی آن شخص رفت،یاد جمله سید شهیدان اهل قلم افتادم که در پایان‌بندی برنامه «حزب الله» از مجموعه روایت فتح، با آن صدای معطر می‌گوید: بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها؛ نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست راوی:احمد رضا بیضایی؛برادر شهید  
 _شهید  جنس غمش  با   فرق می کند ؛  پدر بی صدا  کمرش خم می شود  و اینکه میداند  حسین(ع)چه کشید  بالای سر علی اکبرش...