eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
9هزار ویدیو
139 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هرڪہ را دیدم نصیب و قسمتی دادی خدا قسمت ما ڪن، فـدای زینبـــ ڪـبری شدن . . . 📸شهدای مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🔴فــــرار از گــنــاه باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت: «ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که میاومدی دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملا معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتیگیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگه‌ای باشه، فقط ضرره». 📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص41 شهید
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت هفتم 🔸 #شرط_بندی 🔶تقریبا سال ۱۳۵۴ بود یک روز صبح جمعه م
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ 🔸قسمت هشتم 🔸 مسابقات قهرمانی ۷۴ کیلو باشگاه ها بود همه حریفان را شکست داد وبه نیمه نهایی رسید واگر این مسابقه را میزد حتما در فینال قهرمان🏆 می شد اما در نیمه نهایی خیلی بد بازی کرد وامتیاز را واگذار کرد آن سال خیلی بد بازی کرد ومقام سوم را کسب کرد سالها بعد همان پسری که بود را دیدم که خواست به سر بزند ودر جمعی که نشسته بودیم اون آقا از خاطراتش با سخن میگفت وما گوش میکردیم. تا اینکه ماجرای آشنایی خودش با را خواست تعریف کند اما هرچه خواست تعریف کند بحث را عوض میکرد وآخر هم نذاشت که ماجرا تعریف شود روز بعد همان آقا را دیدم واز قضیه آشنایی او با را سوال کردم گفت آن سال حریف در نیمه نهایی شدم اما یکی از پاهایم به شدت آسیب دید به که تا اون موقع نمیشناختمش گفتم رفیق این پای من آسیب دیده هوای ما رو داشته باش هم گفت باشه داداش بازیش فوقالاده بود با اینکه فن هایی که میزد روی پا بود اما به پایم نزدیک نشد ومن در کمال نامردی یک خاک ازش گرفتم وبا اینکه میتوانست من رو شکست بده اما این کار را نکرد البته او خودش کاری کرد که من برنده شوم ومن به فینال راه پیدا کردم وفکر کردم همه مثل هستند وبه حریفم که از دوستانم بود گفتم این پای من آسیب دیده وبازی را شروع کردیم وحریفم روی همان پایی که آسیب دیده بود فشار آورد و من رو شکست داد آن سال دوم شده بودم اما شک نداشتم 🏆 بود صحبتش تمام شد وخدا حافظی کرد یاد مقر سپاه گیلان غرب بر روی دیوار برای هر چیزی نوشته بود برای نوشته بود ⭕️ 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
#بلند_شو_پدر #پروندۀ_ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس #تازه‌ترین_مطلب_ستون_شعر_سایت_شهرستان_ادب تو می توانستی در آصلاندوز یا ترکمنچای اسبت را زین کرده با کلاهی پشمی پشت عباس میرزا باشی شکست هم خورده بودی اگر نامت، ننگی به پیشانی این قوم نمی شد... یا می توانستی چوپانی باشی عشقت را به رود می سپردی اگر پیغمبر قبیله ات می شدی... امّا تو #سربازی_خاکی بودی با لهجه ی سرد آذری و داغ دیده از آفتاب جنوب و داغ دیده از مردمی که به "قاف" تو می خندند چون تو #سیمرغ‌شان بودی... خنده دار است که این روزها قرص ها حرف های زیر زبانت را می کِشند و نامه ات روی میز اداره ها گم می شود... امان از چرخ های #ویلچر که دیگر تاول دست هایت از شیمیایی نیست... بلند شو #پدر خاک لباست را بتکان دستی به موهایت بکش و راحت بمیر تو #گمنام شدی تا بزرگی نامت، کمر سنگ مزار را نشکند... #شهریار_شفیعی #جانباز #جانبازان_اعصاب_و_روان
🕊✨🕊✨🕊✨ ✨🕊✨ 🕊✨ ایستاده بود ڪنارِ در حـرم و به وضوخانه اشاره می‌ڪرد ! تازه رسیده بودیم دمشـق و دلـمـان می‌خواست یڪ زیــارت با حــال بڪنیم ولـی وقـت اذان بود . - گفت بـرادرا ... زیـارت مستـحبه ، نمــاز واجـب ... 📚 یادگاران جلد ۹ ڪتاب جاویدالاثر متوسلیان ص۹۳
🍃💕🍃💕🍃💕 💞نگاه‌ هاے تو، چیزے از جنس نجات است چشمت ڪه به گوشه ے این شهر مےخورد ... #یادت_باشد سخت محتاج یڪ نگاه از گوشه ے چشمت هستم ڪمے نور مهمانم ڪن رفیق✨ #روزتون_شهدایے🌷 🍃💕🍃💕🍃💕
ای کاش مسیر نگاهم با  مسیر نگاهت یکی باشد...  #دلنوشته_شهدا
و تاریخ تکرار میشود.‌‌.. . روزگاری که پدر جای پسر می‌ایستاد رفت و اکنون بچه‌ها جای پدر می‌ایستند عاشقان ،پا پس کشیدن نیست در قاموس‌شان مرد میدان‌اند و حتی بی‌سپر می‌ایستند. . عکس نوشت: تصویر بالا، مراسم تشییع شهید عباس ورامینی در اوایل آذر ۱۳۶۲ در بهشت زهرا ی تهران. میثم فرزند حاج عباس در آغوش حاج همت . تصویر پایین، محمّد علی فرزند شهید صدرزاده در آغوش شهید مرتضی عطایی بر سر مزار شهید حسن قاسمی دانا
وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقوا 📚 آل عمران آیه ۱۰۳ و همگی به ریسمان خدا [ قرآن صامت و قرآن ناطق در کنار هم ]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید!
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
لبخند که میزنی، دلم میلرزد! دَر پنجره سقف منزلم میلرزد! 😔😔 توبامن بینواچه کردی ای دوست!؟ تا میشنوم ، دلم میلرزد! 😪😪 ✍هر ۱۰ دقیقه یک‌ کودک در یمن جان‌ میدهد و این است حقوق بشر آمریکایی و غربی، و جنایتهای آل سعود...😣 ... http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7