✍شهداؤنا هویتنا فلیتنا وجودنا... شهدای مان هویت مان هستند.
⭕️کمپین معرفی اولین شهید حادثه تروریستی رژه اهواز🌹شهید مهندس یونس پورجلو🌹 در فضای مجازی
#مبلغ_شهیدمان_باشیم.
✅آدرس صفحه رسمی اینستاگرم 🌷شهید مهندس یونس پورجلو👇
https://www.instagram.com/shahid_younes_pourjelo?r=nametag
💢آدرس کانال شهید در
#ایتا
#سروش
👇
@sh_younes_P
🔺دنبال کنید و تبلیغ کنید🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞فرزند نابینای شهید مدافع حرم مجید عسگری به یاد پدر، شعر میخواند
دست منو بگیر دیگه دیره...
💐ششم آذر ماه ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم " مجید عسگری" گرامی باد
@seedammar
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🎬روایت زیبا از دفاع مقدس
👈شهیدی که معتاد بود!
💥ببینید و انتشار دهید
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت یازدهم 🔶 #گردان_مسلم در عمليات آزادي مهران شهادت حمیدرض
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت دوازدهم
🔶 #کربلای_شلمچه
اولین روز دیماه ۶۵ بود. به همراه نیروهای گردان مسلم در منطقه صیداویه، اطراف آبادان، مستقر بودیم. نخلهای بلند این روستا حال و هوای
کوفه و غربت امیرالمؤمنین علیه السلام را در ذهن تداعی ميکرد. هر روز با نیروهای گروهان جمع ميشدیم و زیارت عاشورا ميخواندیم. اولین باری که سید مجتبی برای ما مداحی کرد در کنار همین نخلها بود.آرزوی شهادت در میان همه بچه ها موج می زد. غروب روز چهارم دیماه عملیات کربلای۴ آغاز شد. نیروهای چندین لشکر به خط دشمن نفوذ کردند.
گردان ما هم تا پای قایقها رفت و همچنان منتظر دستور حرکت ماند.
جزایر عراق در ساحل اروند و خط نیروهای دشمن در شلمچه مورد حمله
قرار گرفت. اما دشمن، توسط منافقین از همه مراحل عملیات مطلع بود!
دستور عقب نشینی صادر شد. با بازگشت نیروها عملیات به پایان رسید. اما گردان ما همچنان در صیداویه ماند. شبهایی که در این منطقه مستقر بودیم از معنوی ترین ایام زندگی ما بود. نماز شب بچه ها در کنار نخلها هیچگاه از خاطر مانميرود.
دو هفته پس از عملیات کربلای۴ در همان منطقة صیداویه حضور داشتیم. روزها و شبهای خاطره انگیزی بود. تا اینکه فرماندهان لشکر به محل اردوی گردان آمدند و گفتند: »عملیات جدیدی آغاز ميشود. امشب آماده حرکت باشید.
رضا علیپور از شب بیستم دیماه ۱۳۶۵ اینگونه ميگوید: شور و شعف در چهره بچه ها موج ميزد. نیروهای گردان به شلمچه منتقل شدند. این اولین باری
بود که ما قدم به این سرزمین ميگذاشتیم.
دشمن با منحرف کردن آب رودخانه، آبگرفتگی بزرگی در مقابل ما ایجاد
کرده بود. حاج آقا ایزد، فرمانده گردان، در تاریکی شب آخرین تذکرات را
داد و سوار قایق ها شدیم.
به همراه مجتبی و حسین طالبی نتاج سوار قایق شدیم. قایق تا نزدیکی ساحل
دشمن رفت. از آنجا به دلیل حجم آتش دشمن مجبور شدیم به داخل آب برویم.
ّ صدای انفجار، بوی باروت، منور و ... خبر از یک عملیات گسترده ميداد.
نیروهای گردان مسلم تا پل دریاچه ماهی جلو رفتند. از آنجا کار اصلی گردان آغاز شد. در تاریکی شب شروع به پیشروی کردیم. همزمان عراق نیز گردانهای
رزمی خود را برای جلوگیری از پیشروی ایران به این منطقه اعزام کرد.
فراموش نميکنم؛ حسین طالبی نتاج از بچه ها جدا شد و به میان نیزار رفت.
وقتی ستون نیروهای عراقی نزدیک ميشد یکباره از جا بلند شد و آنها را به
رگبار بست! حسین این کار را چند بار تکرار کرد.
واقعًا این کار خیلی شجاعت ميخواست. کار او باعث ميشد نیروهای دشمن جرئت نزدیکی به مواضع ما را نداشته باشند. نزدیک صبح مجتبی را دیدم. خیلی ناراحت بود!
پرسیدم: چی شده؟!
گفت: »حسین رو توی نیزار زدند. ميخوام برم بیارمش.
گفتم: »ببین دشمن چطور آتیش ميریزه؟! مطمئن باش فرمانده گردان اجازه
نميده. صبر کن شرایط که بهتر شد با هم ميریم.هوا روشن شده بود. ما در منطقه ای جلوتر از سه راه شهادت، در شلمچه،
ّمستقر بودیم. فرمانده گردان کمی به اینطرف و آن طرف رفت. صدای غرش
توپخانه و حرکت تانکهای دشمن هر لحظه نزدیکتر ميشد.
رفتم پیش حاجی داشت با بیسیم صحبت ميکرد. به من گفت: بچه ها رو
جمع کن، یه خط باید بریم عقب. لشکر سمت چپ ما جلو نیامده. الان همه ما
محاصره ميشیم!
به سرعت همه بچه ها را جمع کردیم. یک خط به عقب آمدیم. مجتبی با ناراحتی به نیزار خیره شده بود. رفیق صمیمی اش آنجا مانده بود و حالااین بار در خود سه راه و اطراف آن مستقر شدیم. دستور فرماندهی این بود که هر طور شده از این سه راه محافظت کنید.
ساعتی بعد تانکهای دشمن در مقابل سه راه موضع گرفتند. حالت منطقه
طوری بود که دشمن بر این سه راه اشراف داشت. شلیک بی امان تانکها آغاز شد. کم کم خاکریز ما در حال محو شدن بود!
هر بار که تانکهای دشمن قصد پیشروی داشتند بچه ها قد علم ميکردند.
من و چند نفر دیگر از بچه ها آنقدر آرپیجی زدیم تا جایی که گوشهای ما
تقریبًا هیچ صدایی را نميشنید. اما با یاری خدا توانستیم تا زمان تاریک شدن
هوا خط را نگه داریم.
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴