هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸 قسمت شصت 🔸 #حاجات_مردم_ونع
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت شصت ویکم
🔸 #خمس
از علمایی که #ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود
اواخر تابستان۱۳۶۱ بود به همراه #ابراهیم خدمت حاج آقا رفتیم مقداری پارچه به اندازه دو دست پیراهن گرفت
هفته بعد موقع نماز دیدم #ابراهیم آمده مسجد ورفت پیش حاج آقا.
من هم رفتم ببینم چی شده #ابراهیم مشغول حساب سال بود #خمس_اموالش رو حساب میکرد
خنده ام 😁گرفت اوبرای خودش چیزی نگه نمیداشت وهرچه داشت را خرج دیگران میکرد اومی خواست خمس چه چیزی را حساب کند؟😏
حاج آقا حساب سال رو انجام داد وگفت ۴۰۰تومن خمس شما میشه وادامه داد من با اجازه ای که از علما دارم وبا شناختی از شما دارم آن را می بخشم اما #ابراهیم اصرار داشت این #واجب_دینی را پرداخت کند
بعد نماز به همراه #ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم به حاج آقا گفت دوتا پارچه پیراهنی مثل دفعه قبل میخوام حاج آقا با تعجب یه نگاهی به #ابراهیم انداخت وگفت تازه از من پارچه گرفتی این پارچه ها دولتیه وما اجازه نداریم بیش از اندازه به کسی پارچه بدهیم
#ابراهیم چیزی نگفت اما من میدانستم به حاج آقا گفتم حاج آقا این پیراهن های قبلی رو انفاق کرده بعضی از دوستان که به زورخانه می آیند و به خاطر وضع مالیشان پیراهن آستین کوتاه میپوشند وآن پیراهن را به آنها بخشید
حاج آقا که همینطور حرف من را گوش میداد نگاه معنا داری به #ابراهیم کرد وگفت ایندفعه برای خودت پارچه میبرم حق نداری به کسی ببخشی هرکسی خواست بفرستش اینجا....
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
یک روز ازم پرسید: باباجان! شما #خمس اموالت رو دادی؟!
تعجب کردم؛ باخودم گفتم: پسر سیزده ساله رو چه به این حرف ها؟!
با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم، حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: نه پسرم، خمس امسال رو ندادم...
از فردای آنروز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانه های مختلف اعتصاب غذا کرد. وقتی بررسی کردم فهمیدم بخاطر همان بحث خمس بوده!!!
#شهید_مهدی_کبیرزاده🕊🌹
📚دسته یک
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
#