*مسئول شناسی*
سرمای شدیدی خورده بود. احساس میکردم به زور روی پاهایش ایستاده است.
من مسئول تدارکات لشکر بودم.
با خودم گفتم: خوبه یک سوپ برای حاجی درست کنم تا بخوره حالش بهتر بشه.
همین کار را هم کردم. با چیزهایی که توی آشپزخانه داشتیم، یک سوپ ساده و مختصر درست کردم.
از حالت نگاهش معلوم بود خیلی ناراحت شده است. گفت: چرا برای من سوپ درست کردی؟
گفتم: حاجی آخه شما مریضی، ناسلامتی فرماندهی لشکرم هستی؛
شما که سرحال باشی، یعنی لشکر سرحاله!
گفت: این حرفا چیه میزنی فاضل؟ من سؤالم اینه که چرا بین من و بقیهی نیروهام فرق گذاشتی؟
توی این لشکر، هر کسی که مریض بشه، تو براش سوپ درست میکنی؟
گفتم: خوب نه حاجی!
گفت: پس این سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذایی رو میخورم که بقیهی نیروها خوردن.
#سردارشهیدحاج_احمدکاظمی* 🌷
*﷽*
#درمحضرشهدا
بابا خیلی روی زیارت عاشورا تأکید داشت.
همیشه به من و سعید می گفت: قبل از خوابیدن و بیرون رفتن از خانه،هر قدر که می توانیم قرآن بخوانیم.
می گفت تأثیرش را در زندگی تان می بینید.
قرآن خواندن و زیارت عاشورای خودش که ترک نمی شد.
هر روز صبح در راه محل کارش زیارت عاشورا می خواند.
صبح های جمعه هم چهار تایی دور هم می نشستیم در همین اتاق و سوره جمعه می خواندیم.
🎤: فرزند شهید
#سردارشهیدحاج_احمدکاظمی
یاد عزیزش با صلوات🌷