eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بودم! 🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه ڪردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از از ڪوچه گذشتم... 🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند! گفت: و در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌷🍃به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم! ڪردی؟! برای خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نڪردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... ڪم آوردم... گذشتم... 🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌷🍃هشتمین ڪوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میڪردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... ⚠️اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... 💢از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫 🌺🌹🌺 http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨ 🌘 قبل از اذان صبح برگشت. پیکر شهید هم روی دوشش بود . خسته بود .برگه مرخصی را گرفت. بعد از نماز باپیکر شهید حرکت کردیم خسته بود وخوشحال . 🗻 می گفت :یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم . فقط همین شهید جا مانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه ، خدا لطف کردو توانستیم اورا بیاوریم . 🌀 خبر رسیده بود تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعداز میدان خراسان تشییع باشکوهی برگزارشد. 🎇 می خواستیم چند روزی تهران بمانیم اما به خاطر عملیات قرارشد فردا شب از مسجد حرکت کنیم. با ابراهیم وچند نفراز رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. بعداز نماز مشغول صحبت وخنده بودیم . پیرمردی جلو آمد پدر شهید ی بود که ابراهیم ،از بالای ارتفاعات آورده بود سلام کردیم وجواب داد. 🗿 همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید ،اما ! سکوتش را شکست ؛ آقا ابراهیم ممنونم ؛زحمت کشیدی ، اما پسرم..... پیر مرد مکثی کرد وگفت:پسرم از دست شما ناراحت است !! ▫لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت . ⁉ چشمانش گرد شده بود از تعجب ،آخر چرا !!! بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود . چشمانش خیس از اشک بود . ⚡صدایش هم لرزان وخسته. دیشب پسرم را در خواب دیدم . می گفت :درمدتی که گمنام وبی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم ، هر شب.... (س) به ما سر می زد . اما حالا!دیگر چنین خبری نیست می گویند: ! 🔘 پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع مارا گرفته بود. به ابراهیم نگاه کردم. 💦 دانه های اشک از چشمانش غلط میخورد وپایین می آمد . می توانستم فکرش را بخوانم... را پیدا کرده ! 📚سلام بر ابراهیم ۱ 🔶 @seedammar
14صلوات امشب هدیه میکنیم به 😊👇 #شهـدای_گمنام #اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل #فرجهم #التماس_دعا 🍃🌸 @seedammar
14صلوات امشب هدیه میکنیم به 😊👇 #شهدای_گمنام #اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل #فرجهم #التماس_دعا 🍃🌸 @seedammar
✍ مادر_شهید واقعا بود،میگفت میترسم فردای قیامت شرمنده شهدا شوم به های شهدا خیلی اهمیت میداد و شیفته بود و به مزار شهدای گمنام زیاد سرکشی میکرد. افتخار میکنم که فرزندم در بستری بیماری نمرد بلکه به شهادت رسیده و همانطور که در زمان حیاتش باعث افتخارم بود الان هم با شهادتش باعث افتخار ماشد. 🍃🌹🍃🌹
#معرفی_شهید: #شهید_مدافع_حرم_محمدحسین مرادی شهید محمدحسین مرادى 👈در سى‌ام مهرماه سال ۱۳۶۰ در محله #مجیدیه متولد شد. 👈دوران دبستان در مدرسه: #شهداى_گمنام تحصیل کرد. محمدحسین پس از استخدام در سپاه در 👈۲۴ سالگی ازدواج کرد. 👈او بیست و هشتم آبان‌ماه سال ۱۳۹۲ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در نبرد با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. ✔پیکر این شهید بزرگوار در #گلزار_شهدای_چیذر تا روز ظهور امام زمان(عج) به امانت گذاشته شده . ➖
🌸 گَر مَن به غَمِ عِشق تو نَسپارَم دِل ! بَهر چِه می‌دارَم دِل؟... 🌷🌿🌷🌿🌷 😢 ‌ ‌ شادی روح + و عجل فرجهم ‌ ‌
14صلوات امشب هدیه میکنیم به اقا امام زمان عج به نیت 😊👇 🍃🌸 @seedammar
14صلوات امشب هدیه میکنیم به اقا امام زمان عج به نیت 😊👇 🍃🌸 @seedammar
14صلوات امشب هدیه میکنیم به اقا امام زمان عج به نیت 😊👇 🍃🌸 @seedammar
مراسم دومین سالگـرد شهادت #شھیدجوادمحمدی و سومین سالگرد شهادت #شھیدمهدی_اسحاقیان با سخنرانی #دکتر_حسن_عباسی زمان: جمعه ۱۷خرداد۹۸ مکان: اصفهان،درچه، بوستان #شهدای_گمنام کوه سفید ✋دوستان اطلاع رسانی شود
[. . .برای شهدا خاصّ سیل‌صلواٺ‌به‌راه_ـ‌بیاندازیمـ. . .] سهمـ‌‌‌شما۱۴صلوات
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ‌ در اهواز مسئول انتقال بودم. یک روز پیرمردی مراجعه کرد و گفت: فرزندم شده و در اینجاست ، با تعجب سراغ لیست رفتم . اما هر چه گشتیم مشخصات او نبود. پیرمرد اصرار می کرد که آمده تا را با خودش ببرد! من هر چه می گفتم که چنین مشخصاتی در میان نداریم بی فایده بود. پیرمرد مرتب اصرار می کرد. یادم افتاد چند در مقر داریم . نا خود آگاه پیرمرد را به کنار بردم . شش را دید اما واکنشی نشان نداد ، اما با دیدن هفتم جلو آمد فریاد زد : الله اکبر... این من است ، بعد هم او را در کشید و را صدا می کرد. اما این هیچ عامل مشخصه ای نداشت ! نه پلاک، نه کارت ونه... پیرمرد گفت : عزیزان ، این من است می خواهم او را با خودم به شهرمان ببرم. از خدا خواستم خودش ما را کمک کند. با دقت یکبار دیگر نگاه کردم. در میان بقایای پیکر تکه های لباس و یک کمربند بود. کمربند پر از گل بود. نا امید نشدم باید نشانه ای پیدا میکردم روی لباس هیچ نشانه ای نبود . به سراغ کمربند رفتم. آن را برداشتم وشستم. چیز خاصی روی آن نبود. بیشتر دقت کردم ناگهان آثار چند حرف انگلیسی نمایان شد. چهار بار کلمه m کنار هم نوشته شده بود این یعنی اسم که پدرش ساعتی پیش برای ما گفته بود: پدرش این نشانه را هم گفته بود این که اسم خود را اینگونه می نوشته ، با لطف خدا و تلاش بسیار فهمیدیم این حروف را خود نوشته و ما خوشحال از اینکه این به آغوش خانواد اش باز گشته . پیکر را با گلاب شستیم و در پارچه سفیدی قرار دادیم و روز بعد هم به سوی فرستادیم . اما این پدر از کجا می دانست که پیش ماست!!! منبع: کتاب کرامات شهدا 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 صحنه های از قتلگاه فکه 🔷️ تصاویری از پیکرهای تفحص شده شهیدان عملیات والفجر مقدماتی در گودال قتلگاه که روزگاری در روایت فتح به تصویر کشیده شد.
-امنیت‌وآسایشمونو .. مدیون‌کسایی‌هستیم ؛ که‌حتی‌اسمشون‌رو‌بلدنیستیم ! 🕊 ‍